#تصویری #نماهنگ_امام_عشق #فاطمیه علامه امینی میگوید : در حرم امیرالمؤمنین خطاب به حضرت گفتم : شاهد بودم که جواب مرد دهاتی را دادی و حاجتش را برآورده کردی! ولی من مدتی است متوسل می‌شوم به خدا و شما تا کتابی را برای من مهیا کنید ولی آن کتاب مهیا نشده. در حالی که من اصلا کتاب را برای خودم نمی‌خواهم و به خاطر کتاب شما الغدیر میخواستم. گریه کردم، از حرم بیرون آمدم آن شب از ناراحتی چیزی نخوردم و خوابیدم. در عالم خواب دیدم به خدمت حضرت امیر(ع) مشرف شده‌ام، حضرت به من فرمود: آن مرد ضعیف‌الایمان بود و نمی‌توانست صبر کند. از خواب بیدار شدم و صبح سر سفره بودم که در زده شد. در را باز کردم، دیدم همسایه‌ای که شغلش بنایی بود داخل شد و سلام کرد، ‌سپس گفت: من خانه جدیدی خریده‌ام که بزرگتر از این خانه است و بیشتر اساس خانه را به آنجا انتقال داده‌ام، این کتاب را در گوشه خانه پیدا کردم، همسرم گفت: این کتاب به درد شما نمی‌خورد و شما آن را نمی‌خوانی آن را به همسایه‌مان شیخ عبدالحسین امینی هدیه کن شاید او استفاده کند. کتاب را گرفتم و غبارش را پاک کردم، دیدم همان کتاب خطی است که دنبالش بودم. @mojtabaramezani