#داستان_کوتاه
🌹🍃مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد. جماعت تند و تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای. مجنون گفت مگر چه گفتم؟!
گفتند مگر کوری که از لای صف نمازگزاران میگذری. مجنون گفت من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم. شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید؟!🌹🍃
قدری مجنون خدا باشیم...
@mojtahedie71
✨ #داستان_کوتاه 1 ✨
💞روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید ...
✨پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید :
💞شیخ ؟! ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ...💕
💞استادمان نیز یکی بود حال تو چگونه به این مقام رسیدی ؟
و من چرا مثل تو نشدم ؟؟ ...💞
بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ...
💞" به عمل کار بر آید ، به سخندانی نیست " ...
🌍 @mojtahedie71 << به ما بپیوندید
#داستان_کوتاه
🌹🍃مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد. جماعت تند و تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای. مجنون گفت مگر چه گفتم؟!
گفتند مگر کوری که از لای صف نمازگزاران میگذری. مجنون گفت من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم. شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید؟!🌹🍃
قدری مجنون خدا باشیم...
@mojtahedie71
✨ #داستان_کوتاه 1 ✨
💞روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید ...
✨پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید :
💞شیخ ؟! ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ...💕
💞استادمان نیز یکی بود حال تو چگونه به این مقام رسیدی ؟
و من چرا مثل تو نشدم ؟؟ ...💞
بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ...
💞" به عمل کار بر آید ، به سخندانی نیست " ...
🌍 @mojtahedie71 << به ما بپیوندید
#داستان_کوتاه
🌹🍃 مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد. جماعت تند و تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای. مجنون گفت مگر چه گفتم؟!
🌹🍃 گفتند مگر کوری که از لای صف نمازگزاران میگذری. مجنون گفت من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم. شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید؟!🌹🍃
قدری مجنون خدا باشیم...
🌸🌸🌱🌱🌱🌸🌸
@mojtahedie71
✨ #داستان_کوتاه 1 ✨
💞روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید ...
✨پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید :
💞شیخ ؟! ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ...💕
💞استادمان نیز یکی بود حال تو چگونه به این مقام رسیدی ؟
و من چرا مثل تو نشدم ؟؟ ...💞
بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ...
💞" به عمل کار بر آید ، به سخندانی نیست " ...
🌍 @mojtahedie71 << به ما بپیوندید
✨ #داستان_کوتاه 1 ✨
💞روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید ...
✨پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید :
💞شیخ ؟! ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ...💕
💞استادمان نیز یکی بود حال تو چگونه به این مقام رسیدی ؟
و من چرا مثل تو نشدم ؟؟ ...💞
بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ...
💞" به عمل کار بر آید ، به سخندانی نیست " ...
🌍 @mojtahedie71 << به ما بپیوندید
#داستان_کوتاه
🌹🍃مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد. جماعت تند و تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای. مجنون گفت مگر چه گفتم؟!
گفتند مگر کوری که از لای صف نمازگزاران میگذری. مجنون گفت من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم. شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید؟!🌹🍃
قدری مجنون خدا باشیم...
@mojtahedie71
✨ #داستان_کوتاه 1 ✨
💞روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید ...
✨پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید :
💞شیخ ؟! ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ...💕
💞استادمان نیز یکی بود حال تو چگونه به این مقام رسیدی ؟
و من چرا مثل تو نشدم ؟؟ ...💞
بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ...
💞" به عمل کار بر آید ، به سخندانی نیست " ...
🌍 @mojtahedie71 << به ما بپیوندید
#داستان_کوتاه
✍مرحوم آیت الله سید حسین کوه کمره ای از شاگردان صاحب جواهر ، مجتهدی معروف بود و در نجف اشرف ، حوزه درس معتبری داشت . هر روز طبق معمول در ساعت معین برای تدریس در مسجد حاضر می شد . یک روز از جایی بر می گشت که نیم ساعت زودتر به محل تدریس آمد ، بطوری که هنوز از شاگردانش کسی نیامده بود ، در این هنگام دید شیخ ژولیده ای که آثار فقر در او نمایان است در گوشه مسجد مشغول تدریس می باشد و چند نفر به دور او حلقه زده اند . مرحوم سید حسین خود را به او نزدیک کرده و سخنانش را گوش کرد ، با کمال تعجب حس کرد که این شیخ ژولیده ، بسیار محققانه درس می گوید .
روز بعد زودتر آمد و به سخنان شیخ گوش داد و بر اعتقاد روز پیشش افزوده شد . این عمل چند روز تکرار گردید و برای سید حسین یقین حاصل شد که این شیخ از خودش فاضلتر است و اگر شاگردان خود نیز در درس شیخ شرکت کنند بیشتر بهره می برند ، اینجا بود که خود را در میان دو راهی کبر و تواضع دید و سر انجام بر کبر پیروز شد .
فردا که شاگردانش اجتماع کردند ، خطاب به آنها گفت : دوستان ! امروز می خواهم مطلب تازه ای به شما بگویم . این شیخ که در آن گوشه مسجد با چند شاگرد نشسته ، برای تدریس از من شایسته تر است و خود من هم از او استفاده می کنم ، از این پس همه با هم پای درس او حاضر می شویم . از آن روز ، همه در جلسه درس آن شیخ ژولیده ، که کسی جز مرحوم شیخ مرتضی انصاری - قدس سره - نبود ، شرکت نمودند و از آن پس ، افتخار شاگردی آن استاد بزرگ فقه آل محمد نصیبشان شد .
@mojtahedie71
📚 #داستان_کوتاه
فردی نزد امام حسین(ع)آمد و گفت:
من گناه می کنم و از بهشت و جهنم خدا برایم نگو که من این ها را می دانم ولی نمی توانم گناه نکنم و باز گناه می کنم! امام حسین علیه السلام فرمودند: برو جایی گناه کن که خدا تو را نبیند، او سرش را پایین انداخت و گفت: این که نمی شود.(چون خداوند بر همه چیز ناظر است) امام حسین(ع) فرمودند: جایی گناه کن که ملک خدا نباشد. مرد فکری کرد و گفت: این هم نمی شود.(چون همه جا ملک خداوند است) امام فرمودند: حداقل روزی که گناه می کنی روزی خدا را نخور، گفت:نمی توانم چیزی نخورم...
امام فرمودند: پس وقتی فرشته مرگ" عزرائیل" آمد و تو را خواست ببرد تو نرو. مرد گفت: چه کسی می تواند از او فرار کند. امام فرمودند: پس وقتی خواستند تو را به جهنم ببرند فرار کن، مرد فکری کرد و گفت: نمی شود. امام حسین(ع) فرمودند: پس یا ترک گناه کن یا فرار کن از خدا، کدام آسان تر است؟ او گفت: به خدا قسم که ترک گناه آسان تر از فرار کردن از خداست.
@mojtahedie71
#داستان_کوتاه
⁉️از عارفی پرسيدند :
چرا اينقدر ذکر صلوات در منابع دينى ما تأکيد شده!
و براى آمرزش گناهان، وسعت روزى ، صحت و سلامتى، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند، سِرّ و راز اين ذکر چيست؟
🔸فرمود:
◽️ اگـر
به قرآن نگاه کنيد فقط يکجا در قرآن هست که خداوند انسان را هم شأن و هم درجه خودش میکند
يعنى از انسان میخواهد که بيايد کنار او و با هم در يک کارى مشارکت کنند
و آن آيه اینست :
"انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما"
♥️خـداوند
و ملائکهاش براى پيامبر(ص) صلوات میفرستند ،شما هم بياييد و همراهى کنيد.
علّت عظمت و بزرگى ذکر صلوات همين است
که انسان را يکباره تا کنار خداوند بالا میبرد.