eitaa logo
مجتمعنا
495 دنبال‌کننده
120 عکس
16 ویدیو
17 فایل
برخی یادداشت ها و درس گفتارهای محمدرضا قائمی نیک در اینجا، به عنوان شخص حقیقی می نویسم @MRghaeminik
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مجتمعنا
فضیلت شهادت تفسیر دیگری از مواجهه با مرگ در نوع خاص آن، یعنی شهادت، می توان اندیشید. در این مواجهه، شهید در تلاش است که در نقطه آری گفتن به زندگی بایستد، و این نقطه‌ای است سرشار ازتناقض، که باید درنگ‌ کرد و با عجله تفسیر نکرد. سرشار از تناقض، چون از سویی در تلاش است که به زندگی آری بگوید و در مسیر حرکت جوهری پیش برود، و از سویی در مواجهه با مرگ قرار دارد، درنگ در تفسیر آن هم به همین لحاظ است. در این درنگ دوباره به مرگ باید توجه کرد که آیا مرگ،نفی زندگی است؟ ملاصدرا در اسفار، مرگ را به رفتن از نحوه‌ای به نحوه‌ای دیگر تفسیر کرده است. لذا عبور و رفتن در معنای مرگ حضور دارد. زندگی هم که با تغییر و حرکت عجین است، در تغییر و حرکت نیز رفتن و عبور از نحوه‌ای به نحوه‌ی دیگر وجود دارد. از این رو، زندگی با مرگ عجین است. این تجربه‌ی شدن و رفتن و عبور در مرگ و زندگی حضور دارد. منتها در این شدن، دو نوع از شدن رقم می‌خورد، نوعی که تنها نفی است و نوع دیگر،عبور و شدن‌ی است که بالیدن زندگی است در نحو حقیقی آن است. شهادت نیز می تواند با هر یک از این دو نوع عجین باشد، برخی در نفی مقدس موهوم ایستادند، چون در بزنگاه‌های زندگی، از درک آن لحظه عاجز ماندند و این ستوه از درک لحظه، به نفی آن مبدل شد. و در نفی به استقبال مرگ رفتند. این نوع را می‌توان شهادت موهوم نامید. اما در نحوه ی دیگر از شهادت،تلاش می کند که لحظه را سریان داده و لحظات مختلف را با آن عجین کنند. در این سریان، لحظات دیگر هم به آن رنگ و بو درمیایند. در اینجا لحظه کش پیدا کرده و لحظات دیگر را سمت و سوی جدیدی می دهد. شهادت جریان جدیدی از فرم‌دهی زندگی را در دل خود می‌آورد که لحظات مختلف را به آن لحظه شهادت گره می‌زند. و این معنای حقیقی شهادت است. فضیلت شهادت در این است که لحظات متنوع را در آستانه‌ی نسبت جدیدی قرار می‌دهد. این نیروی جدیدی است که شهادت با خود در فرم دهی زندگی آزاد کرده و لحظات مختلف را فرم می‌دهد. شهادت سید مقاومت نیز نیروی جدیدی را در آن لحظه شهادت آزاد کرد،لحظه‌ای که کش پیدا کرده است و لحظات دیگر را در آستانه‌ی نسبت جدید قرار داده است. برخی با نوستالژی گذشته و تقدس‌سازی موهوم، در تلاش اند که سایه گذشته را در اکنون فرافکنی کنند و یا با فرافکنی‌های مختلف در تلاش است که سدی در راه این آستانگی ایجاد کرده و مسیر دیگری را ممکن سازند. اما شهادت شهید سید حسن نصرالله، امکان‌های جدیدی را در فرم‌دهی زندگی ممکن ساخته است که راه خود را طی خواهد کرد و تحلیلهای حاصل از تلاش مذبوحانه را در خود حل خواهد کرد. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
هدایت شده از مجتمعنا
فضیلتِ پذیرشِ شکست محسن حسام مظاهری این استیصال، این درماندگی، این حیرت و بهت‌زدگی، این شوکِ ناشی از تصادم با دیوار سختِ واقعیت و رنگ‌باختن شعارها و خطابه‌ها و تبلیغات ایدئولوژیک سالیان، که این روزها بسیاری از ما را آزار می‌دهد، و خشم توأمانی که لاجرم سرکوب می‌شود، گرچه تلخ و گزنده است، اما ازقضا می‌تواند به یک سرمایه‌ی ملی ارزشمند بدل شود و ذخیره‌ای برای آینده‌ی ایران. به شرط آن‌که برخلاف تجارب تاریخی پیشین (از جنگ‌ چالدران، تا جنگ‌های ایران و روس، و تا جنگ تحمیلی هشت‌ساله)، به‌جای انکار شکست یا تأویل و تفسیرهای شعاری و وارونه‌سازِ جذاب اما تخدیرکننده، آن را به‌رسمیت بشناسیم. به شرط آن‌که شکست و هزیمت، به پرسش و مسئله تبدیل شود. به‌شرط آن‌که در گام نخست به شناسایی و فهم دقیق ضعف‌ها و ناتوانی‌ها و در گام دوم تدبیر روش‌مند و به‌روز برای جبران آن‌ها بیاندیشیم. و یکی از ملزومات این امر ـ به‌گمان من ـ بازاندیشی الاهیاتی و ازجمله عبور از گفتمان شهادت [شیعی] است. جامعه‌ی ایرانی امروز تحولات بنیادینی را تجربه کرده و می‌کند که مواجهه با آن‌ها سامان تازه‌ای را می‌طلبد. ما به گفتارهای جدید، به تأملات تازه، به فکرهای نو محتاجیم؛ ما به الاهیات تازه نیازمندیم؛ به بازاندیشی‌های اساسی در فهم و تفسیر تاریخ‌ و دین و فرهنگ و جامعه. مادام که ذهن و زبان ما اسیر گفتمان شهادت است، مادام که حماسه‌ی بزرگ ما (درواقع) شکست است، مادام که پیروزی وعده‌ای الاهی است که حواله به آینده‌ی نامعلوم شده،  مادام که شکست‌هایمان را «عدم الفتح» می‌نامیم و به‌جای فهم عقلانی جهان و خودمان به روایت‌های آخرالزمانی دل می‌بندیم، نمی‌توانیم فرجام دیگری را انتظار بکشیم.    از سرزش‌ و طعنه‌‌ی ملامت‌گران نباید هراسید. به‌جای دمیدن در آتش هیجانات کور و استقبال از جنگی خانمانسوز که می‌تواند کشور را چند دهه به عقب پرتاب کند، بگذاریم شکست با همه‌ی تلخی‌اش ته‌نشین شود؛ تا عمق جان جامعه. و این تلخی آزاردهنده را توشه‌ای کنیم برای فردای کشور و نسل‌های بعدی. پذیرش واقعیتِ شکستِ امروز، روشنگرِ مسیرِ پیروزی فرداست. پ.ن. از باب دفع دخل مقدر: بدیهی است که پذیرش شکست به‌معنای تسلیم‌شدن نیست و منافاتی هم با دفاع ندارد. ۱۴۰۳/۰۷/۰۸
در سه یادداشت فوق، ۳ تحلیل از نسبت شهادت و امر سیاسی و اجتماعی می‌بینیم. تحلیل اول، دکتر حبیب‌الله بابایی؛ تحلیل دوم، دکتر مهدی سلطانی و تحلیل سوم، آقای محسن‌حسام مظاهری؛ در تحلیل سوم، با علوم اجتماعی مواجهیم که بر باب فهم فضای مافوق حیات محسوس، قفلی زده تا ما را منحصر در همین عالم تنگ کند و درکش از ارتباط این دنیا و آن دنیا در توضیح امر اجتماعی، دچار انقطاع و گسست است و لذا سالها در یک دایره تنگ (تقابل حکومت_جامعه) به دور خود می‌چرخد و اگرچه صدها صفحه کاغذ را سیاه می‌کند، اما ما را در نهایت، در سرگشتگی مغشوش بی‌ثمری رها می‌سازد و علوم اجتماعی که در یادداشت اول و دوم دنبال می‌شود اگرچه قدری لکنت زبان دارد، اما انفتاحی را در درونش دارد که احساس گشایش فکر و روح را از خلال نوشتن و خواندنش، ولو نادر و کم‌حجم، همراه با تامل و تفکر برایمان باقی می‌گذارد؛ تامل و تفکری که هرچند هنوز در مقام علم نیست اما امکان پرسش را مهیا می‌سازد.
🕌🕍این هیئت‌ها و مساجد و حرم مطهر رضوی است که مشهد را زنده نگه داشته است. 🏗🕌گوی و میدان آستان قدس رضوی در توسعه به سمت شرق مشهد 🎤به بهانۀ سخنرانی تولیت معزز آستان قدس رضوی در جمع نمایندگان اصناف و بازاریان مشهد در شهریور 1403 [1 از 4] 1. مسجد، قطب‌الرحاء تقسیم‌ کار مدنیت اسلامی مسجد، تکایا و حسینیه‌ها و آیین‌های مذهبی که در آنها شکل می‌گیرند، مهمترین راز بقاء و استمرار هویتِ مذهبی شهر مشهد در تمام اعصار بوده‌اند. از دورۀ تیموری که پس از حملۀ مغول به توس و تابران و پناه‌آوردن مردم توس به پیرامون حرم مطهری رضوی و محلات نوغان، عیدگاه، سراب و میرعلی آمویه، به‌تدریج محلات اصلیِ شهر مشهدالرضا تکوین می‌یابند، مسجد گوهرشاد نیز ساخته می‌شود. به تبع الگویِ شهرهای اسلامی که مهمترین نهادهای محلات شهری، پیرامون مساجد شکل می‌گیرند، در کنار مسجد گوهرشاد نیز مجموعۀ بازار و مدرسه و درمان‌گاه (دارالشفا) و سکونتگاه‌های دیگر در این محلات تقویت می‌شود. در شهرهای اسلامی، حداقل سه دسته مسجد وجود داشته است: مساجد جامع شهر، مساجد اصلی هر محله و مساجد کوچک‌تر و متعدد در هر محله. در چهار محله‌ای که تا دورۀ صفویه استمرار داشته‌اند، مساجد متعددی ساخته می‌شوند. https://eitaa.com/mojtamaona/494
🕌🕍این هیئت‌ها و مساجد و حرم مطهر رضوی است که مشهد را زنده نگه داشته است. 🏗🕌گوی و میدان آستان قدس رضوی در توسعه به سمت شرق مشهد [2 از 4] در دورۀ صفویه که با ایجاد خیابان صفوی (بالا خیابان و پایین‌خیابان)، محلات مشهد به شش محله افزایش می‌یابند، باز هم جایگاه مساجد در بافت شهری مسجد، کاهش نمی‌یابد و حتی تا نزدیک‌ترین نقاط به صحن‌های حرم از جمله صحن‌های فعلیِ انقلاب و آزادی و جمهوری و گوهرشاد، همچنان مساجد و البته مدرسه‌های علمیه و بازار وجود دارند. در این بافت، علیرغم اینکه صحن‌های بزرگی در حرم مطهر ساخته شده بودند، اما هیچ‌گاه بی‌نیازی از ساخت مسجدی جدید در این محلات، وجود نداشت. با درکِ امروزی ما از مسجد که عمدتاً آن‌را صرفاً محلی برای نمازهای یومیه و حداکثر برگزاری مجالس ختم می‌دانیم، حقیقتاً این پرسش قابل طرح است که در بافت متراکم پیرامون حرم مطهر رضوی که امکان انجام فرائض یومیه را فراهم می‌ساخته، این تعداد از مسجد چرا باید ساخته می‌شده است؟ در بافتی که امروز معادل منطقۀ ثامن است و هر وجب از آن، سکونتگاه، بازار یا مدرسۀ علمیه‌ای بوده و مدت زمانِ پیاده‌روی از انتها تا ابتدای آن، حدود 30 دقیقه به طول می‌انجامد و در مرکز آن، حرم مطهر و صحن‌های آن وجود داشته است، چرا بایستی این حجم بسیار بالا از مساجد کوچک و بزرگ ساخته شود؟ آیا به‌راستی انجام فرائض یومیه، نیازمند این تعداد از مساجد بوده است؟ پرسش فوق، می‌تواند ما را به تاملی جدی دربارۀ نقش مساجد در شهرهای اسلامی از جمله مشهد بکشاند. پاسخ پرسش فوق مطابق شواهد تاریخی بسیار از تاریخ نامحسوس فرهنگیِ شهر مشهد یا دیگر شهرهای اسلامی، آن است که مساجد، در بافت شهر اسلامی، به تبعیت از الگویِ نبوی و علوی، مهمترین محل گفتگویِ عمومی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی میان مردم با یکدیگر و با حکومت بوده است. مساجد، از این جهت، دروازۀ پیوندِ تعاملات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مردم بوده‌اند و به‌همین دلیل دربِ ورود و خروج به آنها همواره باز بوده است. مساجد، پناهگاه زائرین بی‌جا و مکان بوده‌اند و محل گفتگوهای فرهنگیِ اهل محل. می‌دانیم که مدنیت و شهرنشینی، برخلاف زندگی روستایی و صحرایی، مبتنی بر تقسیم کار است و تقسیم‌کار برخلاف تصور رایج، لزوماً پدیده‌ای مدرن یا غربی نیست و تقسیمِ کار مدرن، تنها صورتی از تقسیمِ کار است. آنچه در تقسیم کار مدرن، برجسته است و متفکرینی نظیر دورکیم یا آدام اسمیت، به آن اشاره کرده‌اند، خلائی است که میان کارهای تقسیم‌شده و تخصصی‌شده شکل می‌گیرد و در خلاء کلیسا در دنیای مدرنِ غربی، با مفاهیم مدرنی همچون بازار یا جامعۀ سکولار پُر می‌شود. بنابراین مسئلۀ اصلی در مدنیت و تقسیم‌کار، واسطه‌ای است که کارهای تخصصی‌شده را بکدیگر پیوند می‌دهد. در تقسیم کار مدرن، این بازار یا جامعۀ مدنی سکولار است که حوزه‌های تخصصی‌شده و منفرد را به‌یکدیگر متصل می‌کند تا نظم شهری در پیِ تقسیم‌کار تخصصی از هم فرو نپاشد؛ به همین دلیل، نظم اجتماعی نیز به واسطۀ سکولار بودنِ این نهاد واسطه، سکولار می‌گردد. از این منظر، مسجد در مدنیت گذشتۀ اسلامی، نقش واسطۀ میان تقسیم‌کارهای شهری مبتنی بر مدنیت اسلامی را عهده‌دار بوده است. مساجد، مخصوصاً مساجد جامع، دارای درب‌ها یا دارهای مختلفی همچون دارالعلم، دارالشفاء، دارالسیاسه، دارالتجاره و نظایر آنها بوده‌اند و بنابراین مساجد که همواره گشوده و محل رفت و آمد بوده‌اند، نقطۀ اتصال این دارها و اهالیِ آنها با یکدیگر بوده‌اند. تاجر و عالِم و طبیب و سیاستمدار، همگی در نماز و سجده بر پرودگار، برابر بودند و در اینجا بود که همۀ تقسیم‌کارهای تخصصی‌شدۀ مقتضیِ مدنیت، با منطق الاهیاتی به یکدیگر پیوند می‌خوردند. با این دیدگاه، نمازی که در مسجدی خوانده‌ می‌شده که در کانون این نظام‌های مختلف مدنی قرار داشت، می‌توانست همچون جویباری باشد که انسانِ مومن عالِم و طبیب و تاجر و اهل سیاست را شستشو دهد. اگر کارکرد مسجد در مدینه‌های اسلامیِ گذشته را دارای چنین کارکردِ پیوسته و مستمر و گسترده‌ای بدانیم، ساخت و نگه‌داری از این تعداد بالای مسجد در بافت پیرامون حرم رضوی یا حتی بخش‌های مختلف شهر مشهد که در عکس بالا قابل رویت است، چندان بی‌وجه و بی‌دلیل و دور از خرد انسانی نیست؛ در مقابل، اگر مسجد را فاقد چنین کارکردهایی دانستیم و آن‌را تبدیل به نمازخانه‌ای کوچک و بی‌رونق و اغلب تعطیل، برای دانشگاه و بیمارستان و شهرداری و پاساژ و هتل کردیم و حداکثر کارکردِ آن را جز نمازهای یومیه پراکنده و فُرادا، به زمان خواب و استراحت کارمندان و کسبه و همراهان بیماران اختصاص دادیم، نه تنها ساخت مسجد، بلکه حتی نگهداری و حفظ مساجد موجود نیز بلاوجه و دور از خرد ابزاری است. https://eitaa.com/mojtamaona/495
🕌🕍این هیئت‌ها و مساجد و حرم مطهر رضوی است که مشهد را زنده نگه داشته است. 🏗🕌گوی و میدان آستان قدس رضوی در توسعه به سمت شرق مشهد [3 از 4] 2. توسعه به سمتِ شرق مشهد و میدان آزمون نهادهای مذهبی اخیراً بحثی پیرامون توسعه مشهد به سمت شرق این شهر که عمدتاً ناظر به بخش شرقیِ حرم مطهر رضوی نیز می‌شود، مطرح شده است. این بحث، با فرض جدی‌بودن و تحقق آن،بی‌تردید مهمترین و کلان‌ترین پروژۀ شهری آیندۀ مشهد و شاید شرق کشور باشد که نه تنها بر زندگیِ مردم مشهد، بلکه بر تعاملات مشهد با شهرهای شرقی یا حتی کشورهای شرقی تاثیرگذار بوده و با توجه به مسئلۀ همگانی و ملی زیارت، بی‌تردید حتی می‌تواند مسئله‌ای مهم برای کُلِ ایرانیان باشد. با این‌حال آنچه این مسئله را اهمیت مضاعفی می‌بخشد، نقش بی‌بدیل آستان قدس رضوی به‌عنوان مهمترین ذی‌نفع این توسعۀ شهری است. بخش قابل توجهی از زمین‌های این منطقه در اختیار آستان قدس رضوی است و با توجه به جایگاه این زمین‌ها در مرکز این توسعۀ شهری، قطعاً موضع‌گیری آستان قدس و تعریف کاربردی زمین‌های این نهاد مقدس در این منطقه، تاثیر بسیار زیادی بر مشهد آینده خواهد داشت. با این‌حال مسئلۀ توسعه به سمت شرق، برخلاف تحولات توسعه‌ای که در دهۀ 1370 شمسی و تحت تاثیر الگوهای توسعۀ آن دوران رقم خورد و ثمرات ناگوار آن‌، مخصوصاً از حیث فرهنگی و اجتماعی و حتی اقتصادی در بخش‌های غربی و جنوبی مشهد بر هیچ‌کسی پوشیده نیست، مسبوق به تجربۀ نیازموده نیست. ما اکنون تجربۀ شکستِ طرح طاش در پیرامون بافت حرم رضوی و ناکارآمدی محضِ هتل‌ها و پاساژ‌های مدرن این منطقه را حتی در تامین اسکان زائرین نوروزی یا آخر ماه صفر مشاهده می‌کنیم. این سنجش اگر تدقیق شود و به قلمروهای فرهنگی و اجتماعی کشیده شود، تخریب بنیان‌های فرهنگیِ پایتخت فرهنگی جهان اسلام به بهانۀ توسعۀ اقتصادی نیز بر اهل فرهنگ و هنر پوشیده نیست. به‌راستی اگر انسان‌های 200 سال آینده بخواهند دربارۀ میراث فرهنگی که ما حتی در منطقۀ ثامن از خود به جا گذاشته‌ایم قضاوت کنند و آن‌را با میراث شیخ بهائی مقایسه کنند، چه خواهند گفت؟ به‌راستی چگونه می‌شود که در شهر حضرت رضا (ع) شاهد یکی از بزرگترین حاشیه‌نشینی‌ها و تضادهای طبقاتی در کشور باشیم؟ با گسترش این سنجش به بخش‌های غربیِ شهر مشهد، درخواهیم یافت که ما دیگر نه تنها ردپایی از یک شهر مذهبی، بلکه حتی اثری از یک شهر فرهنگی نمی‌بینیم، بلکه بیشتر با یک شهر تجاری یا تفریحی مواجهیم که نماد برجسته‌اش، موج‌های آبی یا بازارهای بزرگ تجاری (مال‌ها) برای آن‌چیزی است که جامعه‌شناسان غربی، فرهنگ مصرف (Consumer culture) طبقۀ مرفه می‌خوانند. در این مناطق، تعداد مساجد، تقریباً به‌اندازۀ پت‌شاپ‌ها است و البته با منطقی که جورج زیمل دربارۀ شهرهای مدرنِ مبتنی بر اقتصاد سرمایه‌داریِ طبقۀ مرفه بیان می‌کند، همین تعداد مساجد نیز چندان وجهی ندارند. در این بافت‌های شبه‌مدرن، مساجد تقریباً شبیه کلیساها در شهرهای مدرن هستند. مسجدی که تمام کارکردهای ذاتی و واسطه‌ای آن در مدنیت اسلامی از آن گرفته شده، دیگر همچون کلیسایی متروک است که گاهی از آن، صدای اذانی کوتاه، بلند می‌شود و به‌مدت نیم یا یک‌ ساعت، درب آن باز خواهد بود. این مساجد، اغلب در کوچه‌های حاشیه‌ای خیابان‌ها قرار دارند و شهرداری‌ها که در گذشته، به‌مثابه دارالسیاسۀ شهرها، به مساجد جامع متصل بودند و در حاشیۀ آنها قرار می‌گرفتند، اکنون لطف می‌کنند و بر سر کوچه‌هایی که مساجد در آنها قرار دارند، تابلو سبز کوچکی نصب می‌کنند. https://eitaa.com/mojtamaona/496
🕌🕍این هیئت‌ها و مساجد و حرم مطهر رضوی است که مشهد را زنده نگه داشته است. 🏗🕌گوی و میدان آستان قدس رضوی در توسعه به سمت شرق مشهد [4 از 4] از این منظر ما در توسعه یا پیشرفت به سمتِ شرق مشهد، با دو الگوی رقیب به‌شدت جدی روبرو هستیم. الگویی که سابقۀ هزارسالۀ مدنیت اسلامی-ایرانی را پشتِ سر خویش دارد و بقایای آن در مشهد، حداقل از دورۀ تیموری همچنان باقی است و در محوریت این مدنیت، مسجد قرار می‌گرفته است. از این‌جهت، آستان قدس رضوی، هرچه دارد، بعد از خدا و امام رضا (ع) و الطاف خفیۀ و آشکار این امام رئوف، بی‌تردید از مساجد و هیئات و تکایا دارد. اکنون زمان انتخاب است. آیا قرار است شرق مشهد نیز به سرنوشت نگون‌بخت غرب آن تبدیل شود و در آینده‌‌ای نه چندان دور، در شرق مشهد نیز زائران حرم رضوی با انبوهی از پت‌شاپ‌ها و مشتریان خاص آنها روبرو باشند و با دیدن آنها، به زیارت بارگاه ملکوتیِ حضرت رضا (ع) مشرف شوند و سوغات فرهنگی خود را از مشهد از چنین فروشگاه‌هایی خریداری کنند یا مشهد می‌تواند تبدیل به شهر هزار مسجدی شود که در هر محله، پناهگاه زائر و مجاور حضرت رضا (ع) هستند؛ مساجد یا حسینه‌هایی که در هر محله‌ای، شناسۀ آن محله محسوب شوند و نهاد واسطۀ درمانگاه و مدرسه و دانشگاه و محل تفریح کودکان و کانون بوستان‌ها و مغازه‌ها و بازارها و هم‌جوار شهرداری منطقه یا حتی محل اسکان زائر باشند. همانطور که در مباحث کلامی، سویۀ دیگر اعتقاد به تنزیه و تعطیل، گرفتاری در تشبیه است، سویۀ دیگر سکولاریسم، رُهبانیت است. مسجد یا هر مکان قدسیِ دیگری که به‌بهانۀ عدم درگیری با بازار و سیاست و دیگر اقتضائات زندگیِ روزمرۀ شهری، مسیر رهبانیت در پیش گیرد، ناگزیر در همان دَم، گرفتار سکولاریسم شده است. غفلت از شهر، به‌‌ بهانۀ حفظ تقدس مکان قُدسی، تن دادن به سکولاریسمی است که دیر یا زود، گریبان مکان قدسی را نیز خواهد گرفت. تعطیلی مسجد و حسینیه و تعطیلی فعالیت‌های رایج روزمره در آن و انحصار آنها به عبادات یومیۀ محدود، همان رُهانبیتی بود که مسجد و حسینیه را به مکانی فاقد کارکرد در زندگی روزمره تبدیل کرد و ناگزیر، در زندگی روزمره به حاشیه رفت و مکان قدسی‌اش نیز تصاحب شد. از این‌جهت، مسجد و حسینیه، اگر متناسب با اقتضائات زیست معاصر احیا شود، می‌تواند نقشی مهم در آیندۀ پیشرفت مشهد به سمت شرق ایفا کند و حتی الگوی منحط توسعۀ فعلی به سمتِ غرب که عمدتاً بر زمینِ به‌ارث رسیده از دورۀ پهلوی دوم بنا نهاده شده است را اصلاح نماید. https://eitaa.com/mojtamaona/497
برای آنها که در این شرایط، دنبال خاستگاه تئوری خشونت و جنگ می گردند، این کتاب، مناسب است. سکولاریسم، خشونت بارترین ایدئولوژیِ جهانِ معاصر است.
به لطف دوستان شورای بررسی متون در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، امروز این دو جلد اثر به دستم رسید. فارغ از انواع نقدهایی که می توان به این دو مجموعه مقالات وارد ساخت، اصل توجه به مفاهیم اساسی علوم انسانی در شورای بررسی متون، اقدامی شایستۀ تقدیر است. شوکران جهل دربارۀ آراء نیکولاس کوزانوس (نیکولا اهل کوزا) است. پرداختن به آراء او، اولین بار در جریان رسالۀ نخبه وظیفۀ سربازی، گره گسست قرون وسطی و دورۀ جدیدِ تجددِ غربی را برایم گشود. جایگاه کوزانوس در تفسیر ریاضیاتی از الاهیات و تاثیر او بر امثال کوپرنیک نشان می دهد که اولین قلمروهایی که در تکوین جهان مدرن دچار تحول بنیادین شد، قلمرو الاهیات بود. غربی ها در مواجهه با نقصان های فلسفۀ ارسطویی احیاء شده در اواخر قرون وسطی (به روایت ابن رشدیان لاتینی یا حتی توماس آکویناسِ متاثر از ابن سینا) در توضیحات الاهیات مسیحی راهی را رفتند که کوزانوس در آغازگاه آن است و ما، در جهان اسلام، مخصوصاً بعد از ابن سینا، راهی دیگر رفته ایم که با شیخ اشراق و ملاصدرا عجین شده است. این دو راه، بیش از دو سده است که در نتایج، بهم رسیده اند و باب گفتگو میان دو مسیر، نیازمند توجه به سرآغازهای جدایی است. این دست توجهات اگرچه برای فهم جهانِ معاصر غربی، کافی نیستند، اما تلنگرهایی به ما دربارۀ مواجهه با علوم انسانی و جهانِ معاصر غربی می زنند. https://eitaa.com/mojtamaona/499
📣 انجمن مطالعات اسلامی در علوم انسانی با همكارى انجمن علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد برگزار می‌کند: 🌏 کارگاه روش تحلیل نو در منازعه فلسطین 🏢 مکان: دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد 📆 جلسه اول شنبه 12 آبان ساعت 16 تا 18 جلسه دوم سه شنبه 15 آبان ساعت 16 تا 18 🔗 پاسخگوی نحوه صدور گواهی، سایر مزایای ثبت نام و تخفیف ویژه دانشجویان نوورود در ايتا و تلگرام @Political_fum ----------------------- @LPSFum 🆔 ایتا | آپارات | وبگاه
https://www.ibna.ir/news/522612/%D8%B2%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D8%B3%D9%88%DA%98%DB%80-%D9%86%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD%DB%8C-%D9%86%D8%B8%D9%85 زانیار ابراهیمی، در جملۀ آخر، به مفهوم «رحمت واسعه» اشاره می کند. در سنت شیعی، رحمت واسعه، مصداق و تعین یافته است و محور نظم امور است. او در آینده است و درکِ او، می تواند نیروی پیشرفت باشد. مسئلۀ اصلی «عصر» غیبت، چگونگی درک اوست.
هدایت شده از نقد فرهنگی
افق‌گشایی روایت مقاومت در جهان روایت‌ها محمدجواد استادی نگاهی به رمان خار و میخک نوشته شهید یحیی سنوار در جهان کنونی با همه پیچیدگی‌ها، تعارض‌ها و کشمکش‌های فراوانش، تنها زمانی می‌توان بر دیگران تأثیر گذارده و نقش هدایتگر مبتنی بر قدرت را ایفا نمود که در جایگاه راهبری و کنترل افکار عمومی قرار گیریم. ساخت انگاره‌های عمومی در جهان اساسی‌ترین هدف و اصلی است که قدرت‌ها و یا هر ایدئولوژی آن را پیگیری می‌کنند. امروز «روایت» مهم‌ترین ابزار برای تحقق این امر مهم است. از این رو می‌توان گفت جهان کنونی، جهان روایت‌هاست. امروز روایتی که بر دیگر روایت‌ها غلبه و با توده‌های گسترده مردم ارتباط برقرار کند روایت غالب خواهد بود و این روایت افکار و نگره‌ها را بر اساس اهداف و نگاه‌های صاحب روایت، شکل می‌دهد. مروری بر تاریخ استعمار و جریان‌های بهره‌کش نشان می‌دهد ایشان همواره از عنصر فرهنگ و ابزار روایت به عنوان بستری زمینه‌‌ای برای گسترش اهداف و برنامه‌های خویش بهره برده‌اند.   «مقاومت» کلان‌مفهومی است که امید آزادگان و افق‌گشای حرکت ایشان در راستای رهایی از بندهاست. به همین خاطر است که همواره مستکبران کوشیده‌اند مفهوم مقاومت را تقلیل داده و از آن تصویری معکوس و مبتنی بر خشونت ارائه دهند.  در این میان چنانچه اشاره شد بهترین بستر برای تبیین مفهوم مقاومت و توسعه و گسترش معنایی آن، بهره‌مندی از روایت و قالب‌های متنوع آن است. در میان همه قالب‌های روایت مدرن، رمان و ادبیات داستانی به دلیل ویژگی‌های متعدد از جمله برخورداری از زبان حس‌آمیز، عمومی بودن، در دسترس بودن، جذابیت، قصه‌بنیاد بودن و مواردی از این دست بهترین ابزار برای انتقال معناست. اکنون که یکی از چهره‌های تابناک مقاومت یحیی سنوار به شهادت رسیده، فرصتی برای واکاوی ابعاد پوشیده‌تر این شخصیت است. در کنار همه وجوه شخصیتی سنوار از جمله سیاست‌ورزی، رشادت، شجاعت و امثال آن، توجه و دریافت دقیق او از اهمیت روایت قابل توجه است. یحیی سنوار در طول دورانی که در اسارت رژیم جعلی صهیونیستی بود اقدام به نگارش رمان مهمی به نام «خار و میخک» آن هم به زبان عبری کرد. سنوار به خوبی دریافته بود برای انتقال معنای مقاومت و بازتاب ملموس و قابل درک آنچه بر ملت مظلوم فلسطین گذشته و می‌گذرد باید از زبان داستان بهره برد. سنوار در این رمان به بهانه روایت زندگی جوانی فلسطینی به نام احمد که در مسیر آزادی مبارزه می‌کند تصویری دقیق از زندگی جامعه فلسطین و نوع مبارزه آن‌ها برای دست یافتن به استقلال ارائه می‌کند. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این رمان که با استقبال منتقدان ادبی نیز روبه‌رو شده ارائه تصویر واقع‌گرایانه از زیست معاصر و روزمره در فلسطین است. شاید بتوان گفت «خار و میخک» حکم یک سند تاریخی البته در زبان ادبی را دارد. می‌توان مدعی شد خواننده این رمان از منظر تاریخی و اجتماعی با آنچه در سالیان گذشته بر فلسطینیان گذشته آشنا می‌شود و از ارجاعات تاریخی دقیق بهره‌مند است.    سنوار زبانی ساده و روان را برای روایت داستان خویش انتخاب کرده و این زبان امکان برقراری رابطه با طیف وسیع مخاطبان از فرهنگ‌های گوناگون را می‌یابد. از دیگر نقاط قوت این رمان، طرح مسئله مهم فرهنگ فلسطین است. شاید به دلیل شرایط سختی که در همه این سالیان بر فلسطینیان گذشته کمتر به عناصر فرهنگی ایشان توجه شده باشد. خار و میخک با جزئیاتی ارزشمند و جذاب، آداب و رسوم فلسطینیان را بازتاب داده و فرهنگ غنی این سرزمین را به جهانیان معرفی می‌کند. برخی این رمان را عاملی الهام‌بخش برای آزادی‌خواهان و ورود ایشان به عرصه مبارزه و ظلم‌ستیزی می‌دانند. با مروری بر بررسی نشریات ادبی جهان درباره این رمان ویژگی‌های مهمی پدیدار می‌شود. روایت ملموس و صادقانه، توجه جدی به مسئله نمادپردازی، تقویت ادبیات مقاومت در تراز جهانی، مسئله‌شناسی و تصویرسازی از جمله مهم‌ترین این موارد است. اوج نمادپردازی در نام این رمان هویداست، خار نشان سختی و رنج و میخک نماد شادی و امید است. سنوار می‌خواهد در این رمان تضاد میان رنج و امید در زندگی فلسطینیان را نشان دهد.  سنوار در خار و میخک می‌گوید در سخت‌ترین شرایط نیز می‌توان به امید آینده‌ای پیروز و روشن زندگی کرد. حماس نمونه اعلای این تفکر است که عینیت یافته است. زندگی یحیی سنوار و شهادت حماسی او خود نشان از امکان زندگی آزادی‌خواهانه و سربلند در عین سختی و محدودیت است. امید است به زودی ترجمه این رمان منتشر و در اختیار همه علاقه‌مندان قرار گیرد.   ✨نقد فرهنگی: کانال فعالیتها، تحلیلها و یادداشت های فرهنگی https://eitaa.com/naghdefarhangi
🖋 فلسفۀ مقاومت در روزگارِ توسعه‌یافتگی-وابستگی قسمت 1 از 3 1. «زمان» در نزد حکما و عرفای مسلمان، واجد ساحات مختلفی است. فی‌المثل سیدحیدر آملی، عارف سدۀ هشتم هجری، از سه زمان کثیف، لیطف و الطف یاد می‌کند. با حذف ساحات مابعدالطبیعی از زمان و انحصار زمان به قلمروِ سوژۀ انسانی، زمان منحصر به مقوله‌ای کمّی و قابل محاسبه و کنترل برای انسان شد. زمان، شرط پدیدارهای سوژۀ کانتی است. در اینجا دیگر نه خبری از زمان لطیف و الطف است و نه وجود، مقدم بر زمان معنایی دارد، بلکه زمان، به¬همراه انسان، قدیم است. به تبع این درک از زمان، تاریخ نیز منحصر به تاریخ کمّی می‌گردد. از حیث آغاز، با این تحول عظیم، جهان ماقبل هبوط که زمانی غیر از زمانِ این‌دنیایی و غیر وابسته به سوژۀ انسانی دارد، از ساحات وجود حذف می‌شود و هبوط، همانطور که امیل دورکیم جامعه‌شناسی، در کتاب صور بنیادی حیات دینی و بسیاری د یگر متذکر شده‌اند، تبدیل به فرضیه‌ای می‌گردد که صرفاً در «قصه‌«‌های ادیان الهی، مقبولیت داشت و با ظهور علوم مدرن و خرافات‌زدایی از قصه‌های ادیان، دیگر معنایی ندارد. از حیث پایان تاریخ نیز، پایان تاریخ در نگاه دینی و مابعدالطبیعی، همواره در جایی ورای تاریخ کمّی و این‌دنیایی تعریف می‌شد که همواره باید مورد انتظار قرار می‌گرفت، در حالی‌که با حذف ساحت مابعدالطبیعی از زمان و تاریخ، لحظۀ پایان تاریخ نیز، درون‌ماندگار (Immanent) در تاریخ کمّی می‌شود. در این لحظه است که ایدۀ ترقی (the Idea of progress) به‌عنوان هستۀ اصلی نظریات و فلسفه‌های تاریخ غربِ مدرن در سدۀ هجده و نوزده سربر می‌آورد. ایده‌ای که با بسط منطقِ علوم طبیعی مدرن به قلمرو تاریخ، هم آغاز، هم میانه و هم پایان تاریخ را قابل محاسبه با سنجه‌های کمّی می‌داند. https://eitaa.com/mojtamaona/513
فلسفۀ مقاومت در روزگارِ توسعه‌یافتگی-وابستگی قسمت 2 از 3 2. با این‌حال فارغ از این نتایج مابعدالطبیعی، با حذف ساحت مابعدالطبیعی از زمان و انحصار آن به زمانِ کمّی، تنوع و تکثر جوامع در تاریخ، لاجرم به تقدم و تاخر نسبت به پایانِ تاریخ متوقف می‌شود. به‌تعبیر هگل، حقیقت، کل و پایان است و بنابراین جامعِ اجزاء متضاد ماقبل خود است. این درک از زمان و تاریخ، لاجرم جوامع را نسبت به نقطۀ پایان، بر اساس شاخصه‌های کمّی می‌سنجد و ارزیابی می‌کند. جوامع توسعه‌یافته، پیشرانِ نقطۀ پایان‌ِ تاریخ و معیار سنجه‌های توسعه‌یافتگی در تاریخ‌اند و جوامع متکثر دیگر، بر اساس آناتِ متغیر تاریخِ کمّی و سنجه‌های قابل محاسبه، در مسیر توسعه‌یافتگی‌اند. با این معیار و ملاک، جایگاه و موقفِ تاریخیِ جوامع در حال یا در مسیر توسعه، همواره با نقطۀ متغیرِ پایانِ تاریخی معین می‌شود که توسط جوامع توسعه‌یافته به آن تشخیص می‌بخشند. بنابراین تعیین جایگاه در حال توسعه‌ها، «وابسته» به نقطۀ توسعه‌یافتگی‌ای است که خودِ توسعه‌یافته‌ها مشخص می‌سازند. ما در ورای تاریخ، در ساحتِ فراکمّی تاریخ، در ابعاد مابعدالطبیعیِ آن، هیچ معیار و ملاکی برای پیشرفت تاریخ نداریم و نقطۀ پایان تاریخ، حلول‌یافته و درون‌ماندگارِ در تاریخی است که توسعه‌یافته‌ها، «به‌روزش» می‌کنند. به‌روز بودن (up date) نه یک صفت عارضی، بلکه قوام‌بخش همۀ دستاوردهای جهانِ مدرنِ غربی است؛ علمِ به‌روز، اقتصادِ به‌روز، صنعت به‌روز، انسان به‌روز و جامعۀ به‌روز و البته مراد از «روز»، پایانِ تاریخی است که به درونِ تاریخِ غربی، تقلیل یافته و درون‌ماندگار شده است. به این جهت، «وابستگی»، همانطور که بسیاری از نظریه‌پردازان منتقد توسعه نظیر پل باران متذکر شده‌اند، سویۀ دیگر توسعه‌یافتگی است. با حذف ساحتِ مابعدالطبیعیِ زمان و تاریخ و کلِ هستی و انحصار آن به ساحت این‌دنیایی، تکثر و تنوع جوامع ناگزیر در رابطۀ متضاد و متضایفِ توسعه‌یافتگی-وابستگی قابل توضیح است. در تاریخِ تک‌ساحتی و فاقد ابعاد مابعدالطبیعی، یا بایستی هرگونه تکثر و تنوع جوامع را منکر شد و یا ناگزیر، بایستی این تکثر و تنوع را در رابطۀ توسعه‌یافتگی-وابستگی توضیح داد. این رابطه صرفاً یک رابطۀ سیاسی نیست، بلکه ناظر به نحوۀ هستی و بودنِ جوامع مذکور است. در این تلقی از زمان و تاریخ، همانطور که ادوارد سعید در قالب توضیح شرق‌شناسی متذکر می‌شود، شرق، تبدیل به شرقِ غربی‌ها می‌شود و مادامی که از این دیدگاه به جهان بنگریم، شرق، چیزی جزِ شرقِ غربی‌ها نیست و چون، غرب، عینِ توسعه‌یافتگی و تحقق‌بخشِ پایان تاریخ است، شرقِ غربی‌ها، چیزی جز عقب‌ماندگی در تاریخِ غربی که تاریخ جهان است، نخواهد بود. عقب‌ماندگی، صفت عارضیِ شرقی‌ها نیست، بلکه نحوۀ وجودِ ضرورت‌یافتۀ آنها در تاریخِ غربی است. اگر فلسفۀ تاریخ هگل را عینِ مابعدالطبیعۀ او بدانیم، آنگاه روشن خواهد که به حسب ضرورت‌های تاریخی، در جنگ‌های ایران و یونان، تمدن از ایران به یونان منتقل شد و بعدهم در جهان غرب، پس از تجربۀ مسیحیتِ قرون وسطی، در دورۀ مدرن به اوج رسید. به حسبِ این ضرورتِ تاریخی، شرق، همواره عقب‌ماندۀ غرب خواهد بود. تاریخِ شرق، بالضروره، ذیل تاریخ غرب است. https://eitaa.com/mojtamaona/514
فلسفۀ مقاومت در روزگارِ توسعه‌یافتگی-وابستگی قسمت 3 از 3 3. با لحاظ ضرورتِ تاریخی که با جایگزینیِ فلسفۀ تاریخ به‌جای مابعدالطبیعۀ سنتی، تبدیل به عاملِ هستی‌بخش جهان معاصر شده است، راه گریزی از این ضرورت، مگر با پذیرشِ عدم و حذف از تاریخ بشری، وجود ندارد. امتناع از این ضرورتِ تاریخی، به‌معنای پذیرفتنِ امتناع اندیشیدن است. ساکنین جهانِ سنت، «امتناع اندیشه» در جهانِ مدرن دارند و بلکه ممتنع‌الوجودند و یا در بهترین حالت، تاریخ، مادامی که به منطقِ وحیانیِ سنت مقید بماند، در «مسیر» زوال و انحطاط است و به‌میزانی که از این اندیشۀ سنتی، گسست می‌یابد، در مسیر ترقیِ تاریخی قرار می‌گیرد. از این حیث، پذیرفتنِ این ضرورت تاریخی یا اِعراضِ از آن، به‌معنای پذیرفتنِ بازی مرگ و زندگی است. استقلال از این مسیرِ تاریخی گریزناپذیر، معامله بر سرِ مخاطره‌ای است که شاید در سویِ دیگر آن، حیاتی دوباره باشد و شاید، نیستیِ محض. این نحوۀ نیستی و مرگ، البته به دلیل ماهیتِ ضرورت تاریخی، با مفهوم «استقلال» گره می‌خورد. اما در جایی که ضرورتِ هستی‌شناختی، در چارچوبِ توسعه‌یافتگی-وابستگی معنادار است، استقلال، در حقیقت «استقلال از وابستگی» و «مقاومت» در برابر آن است. بنابراین استقلال از وابستگی، به معنای خروج از تاریخ ضرورت‌یافتۀ توسعه¬یافتگی-وابستگی است. استقلال از این تاریخ، یعنی استقلال از وابستگی، همراه با نفیِ ضرورتِ دیالکتیکی میان توسعه‌یافتگی-وابستگی است و نفیِ ضرورت در دیالکتیک، چون امکانی در میان نیست (یا ضرورت و امکان، هر دو به امکان سپرده شده‌اند)، به معنای امتناع است. 4. با این‌حال پذیرشِ مخاطرۀ استقلال، اگرچه از منظرِ تاریخ توسعه‌یافتگی-وابستگی، عینِ مرگ و نیستی و نابودی است، اما شکل‌ دیگری از تاریخ و توجه مجدد به ابعاد مابعدالطبیعی زمان و تاریخ، امکان‌های متعددی را برای انسان می‌گشاید. در جهانیِ که زمان و تاریخ، واجد ابعاد مابعدالطبیعی است، همان‌طور توماس باور متذکر شده، «فرهنگ چند معنایی» امکان توضیح تنوع و تکثر جوامع را فارغ از الگویِ وابستگی ارائه می‌دهد. در این جهان، توسعه و پیشرفت، تشدید وابستگی نیست، بلکه گسترشِ استقلال است. وابستگی در این جهانی که طبیعت و مابعدالطبیعه در ارتباط با یکدیگر شکل می‌گیرند، عینِ وابستگی به مابعدالطبیعه است و بنابراین پیشرفتِ آن، گسترشِ «استقلال از وابستگی به این‌دنیا» است. تعالیِ انسانِ سنتی و پیشرفت او در این مسیر، عینِ استقلال از دنیا و مافیها است. در این جهان، معیار و ملاکِ حقیقت، نه در پایانِ تاریخ حلول‌یافته و درون‌ماندگارِ در جهان که موجدِ وابستگی همۀ ابناء بشر، به‌ نقطۀ پایانیِ این‌دنیایی و مادی است، بلکه در نسبت با حقیقت مابعدالطبیعی شکل می‌گیرد که در عین حال، وسعتِ وجودی ِاو در سرتاسرِ تاریخ باطنی است. 5. با این مقدمات شاید بتوان دریافت که استقلال و مقاومت، در جهانیِ که ضرورتِ تاریخی آن، عینِ وابستگی-توسعه‌یافتگی است، همراه با مخاطرات مرگ و زندگی یا هستی و نیستی خواهد بود. اگر بپذیریم که موضوع فلسفه، وجود و احکام وجود است و ضرورت، امکان و امتناع از جملۀ این احکام‌اند، در جهانی که ضرورت و امکان و امتناع، در ضرورت‌های تاریخیِ توسعه‌یافتگی-وابستگی تعریف می‌شود و هستی، به هستیِ این‌دنیایی فروکاسته و غایت آن، درون‌ماندگار است، توضیح مفاهیمی مانند مقاومت و استقلال، ناگزیر توضیحی فلسفی می‌طلبد. مقاومت، وجه بنیادین و هستی‌شناختیِ انسان‌ها و جوامعی است که مخاطرۀ گسست از جهانِ توسعه‌یافتگی-وابستگی را پذیرفته‌اند و سودای تحقق تاریخی دیگر را دارند؛ تاریخی که مسیر این‌دنیایِ آن، گسسته از عوالم قبل و بعدش، معنادار نیست. منتشره در: http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4172/1/294793/0 https://eitaa.com/mojtamaona/515
زیست بوم تربیتی نُهی برگزار می کند: 🔷🔹سمپوزیوم پداگوژی صلح بر اساس ایده مقاومت🔹🔷 🔸 با ارائه دکتر بختیار شعبانی پداگوژی صلح و دیپلماسی علمی: نگاهی به رویکردهای خرد و کلان 🔸 اساتید و موضوعات نشست: ▪️استاد علیرضا شفاه؛ در برابر افول ایده علم: مسأله ایستادگی و سرنوشت در آموزش علمی ▫️دکتر رقیه فاضل؛ پداگوژی مقاومت و ایده معلم جهانی ▪️دکتر علی قربانی؛ آموزش مقاومت محور: از سرزمین های اسلامی تا آمریکای لاتین ▫️دکتر سیدعلی متولی؛ مقاومت در مقام ایده تربیت 🗓️ زمان: چهارشنبه ۱۶ آبان ساعت ۱۳:۳۰ 📍مکان: تالار دکتر کوهستانی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد زیست بوم تربیتی نهی☘️ 🆔@noha_edu
با سلام و احترام لينك اتاق مجازی سمپوزیوم پداگوژی صلح بر اساس ایده مقاومت شروع: ساعت 13:30 https://vroom.um.ac.ir/eplscm *** ورود میهمان به روم آزاد است. زیست بوم تربیتی نهی🌱 🆔@noha_edu
کون الفاعل بحیث إن شاء فعل و إن لم یشأ لم یفعل انتشار و شهرت کتاب «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» از مرحوم دکتر فیرحی، در اواخر دهۀ هفتاد و اوایل دهۀ هشتاد، همزمان با رواج استفادۀ پژوهشگران علوم اجتماعی و سیاسی از اشکال و صورت های مختلف تحلیل گفتمان (فوکو، لاکلا و موفه، فرکلاف و ...) بود. با این حال کار مرحوم فیرحی، از این جهت شهرت یافت که با تحلیل گفتمان به تحلیل دانش سیاسی صدر اسلام و دورۀ تمدن اسلامی پرداخته بود و مفهوم «قدرت» را در معنای فوکویی به کار گرفته بود. در جریان تصویب طرح نامه رسالۀ دکتری که مرحوم فیرحی نیز داور آن طرح نامه بود و راهنمایی آن را دکتر حمید پارسانیا پذیرفته بودند، با نقدهای جدیِ استاد راهنما و همچنین دومین داور طرح نامه، دکتر حسین کچویان نسبت به بهره گیری از این روش در مراجعه به سنت اسلامی گذشته مواجه شدم. عمدۀ استدلال بر این بود که تحلیل گفتمان، واجد مولفه هایی است که بکارگیری آن در مطالعۀ سنت اسلامی، موجب بدفهمی آن خواهد شد. «قدرت» و «تاریخیت» مهمترین این مولفه ها بود، اما بعدها مسئلۀ «زبان» نیز برای خودم اهمیت یافت. ماحصل آن طرح نامه آن شد که به پیشنهاد استاد راهنما، از روش شناسی بنیادین استفاده کردم و آن را با بهره گیری از آثار فارابی، در بخش روش شناسی رساله، پروراندم. روش شناسی بنیادین، علیرغم آنکه کوشیده است نقصان های روش های مدرن، مخصوصاً دربارۀ جایگاه حقایق نفس الامری در تکوین نظریه های علمی را در کنار بسترهای تاریخی و اجتماعی آن توضیح دهد، اما در توضیح مولفه های قدرت، تاریخیت و زبان که تبارشناسی بر آنها متکی است، نقصان هایی دارد.
از همان زمان، سعی داشتم تا این نقصان را با تقید به منطق این روش شناسی دنبال کرده و تا حد مقدور مرتفع سازم. ابتدا در مقالۀ «جایگاه زبان در علم مدنی فارابی» سعی کردم با تطبیق میان «علم اللسان» اولین علم در کتاب احصاء العلوم فارابی، این مسئله را تا حدی دنبال کنم؛ هرچند صورتِ کامل تر آن را در حینِ تحصیل کلاس اسفار ملاصدرا که توسط دکتر پارسانیا ارائه می شود، در ذیل بحث «فی تحصیل مفهوم التکلم» که به صورت مجازی دنبال می کنم، یافتم. با این حال در اواخر جلد ششم، در بحث «فی قدرته تعالی» بحث از قدرت را نیز دنبال کردم و ماحصل آن، مقالۀ پیوست، شد. دراین مقاله سعی کرده ام با نظر به دو مولفۀ «قدرت» و «تاریخیت»، امکان های روش شناسی بنیادین را بسط دهم. قطعاً هم محدودیت های قالب مقاله و هم نقصان های معرفتی نویسنده، در ضعف های این کار دیده می شود؛ اما با نظر به نیاز مبرم اهل تحقیق و دانشجویان به «روش» در تحقیقات علوم اجتماعی، ناگزیر از مکتوب کردن آن بودم تا با دریافت نقدهای اهل نظر و دوستانِ جان، این مسیر تکمیل شود. شایان ذکر است مقالات و پارساهایی که با بهره گیری از روش شناسی بنیادین نوشته شده اند، زیادند، اما از میان آنها مقاله دکتر مهدی سلطانی، بر سمت و سوی نوشتن این مقاله موثر بوده اند.
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60 نویسنده این متن اگر می دانست که شخص مورد نظرش، یعنی «از آنکه انتظار می رفت واکنش نشان دهد و فریاد برآورد، در قم به شرح اسفار سرگرم است» بالغ بر ده سال است که حداقل هفته ای دو بار، از قم به تهران می رود و بر می گردد و تا حد مقتضی، به شهرهای دیگر از جمله مشهد و شیراز می رود تا سامان فرهنگ این مملکت را ارتقاء بخشد، نمی گفت «بی آنکه خودش اهل سفر باشد، برحذر است از چالش». چند نفر را مثل او می‌شناسیم که اسفارعقلی را به چالش با علوم اجتماعی و تکنولوژی و سیاست و فرهنگ مدرن کشانده باشد؛ که غیر منصفانه بگوییم، برحذر است از چالش. استاد حسن رحیم پور ازغدی، جایی گفته بود فردی، پایش به پلۀ خانه شان گیر کرده بود درد داشت. فریاد برآورد که ای امام زمان (عج)، درد از این بیشتر؛ مشکل از این بزرگتر؛ پس چرا ظهور نمی کنی. این حکایت، حالا حکایت نویسندۀ این متن است. گویا همۀ مملکت باید به خاطر دردی که ایشان فکر می کند برایش کاری کرده، همۀ کارهای مملکت را تعطیل کنند و نوشته های ایشان را بخوانند وگرنه شایستۀ هرگونه انتساب صفاتی اند که از خود ایشان برون افکنده می شود. بعید می‌دانم نویسنده این متن، اگر کلاس حسین کچویان را هم درک می‌کرد یا آثار او درباره وگلین را خوانده بود، او را هم به تیغ تکفیرش نمی‌زد.
🔻 تبیین آرمان شهری از مفهوم زیارت مبتنی بر اندیشه متفکران مسلمان : رهیافتی برای عبور از فضاهای زندگی روزمره برگزاری جلسه دفاعیه از گزارش نهایی طرح پژوهشی پایان یافته 🎙ارائه دهنده: دکتر مرتضی نقره ای عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد استاد راهنما : دکتر محمد رضا قائمی نیک استادیار دانشگاه علوم اسلامی رضوی 🔎استاد داور : دکتر رمضانعلی ایزانلو ( مدرس دانشگاه علوم اسلامی رضوی) ⏰زمان: دوشنبه ۱۴۰۳/۰۸/۲۸ ، ساعت ۸/۳۰ صبح 🏢 مکان: ساختمان شماره ۲، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، دفتر معاونت پژوهشی لینک ورود به جلسه به صورت مجازی: skyroom.online/ch/razaviuni/research