🔰امام حسین علیه السلام بالای سر روضه خوان پیر آمد ...
🔶یکی از علما می گوید :
🔻یکی از اهل علم که پیرمرد شده بود و تقریباً ۹۰ سال داشت، مریض شد و دو ماه بستری بود .
🔻اواخر عمرش بود ، زبانش بند آمده بود و اصلاً قدرت حرکت نداشت ؛ یک روز به دیدنش رفتم هرچه او را صدا زدم و با دست تکانش دادم ، بیدار نشد .
🔻ولی یک وقتی دیدم که چشمانش را باز کرد و با عجله گفت عبا و عمامه ام را بیاورید! بیاورید! زود باشید! خبر آوردند که آقایم امام حسین به دیدن من می آید، اتاق را تمیز کنید!
🔻این مریضی که دو ماه هیچ گونه حرکتی نداشت با عجله از جای خودش بلند شد و نشست و دو دست خودش را به سینه گذاشت و گفت : السلام علیک یا مولای، آقا حسین جان خوش آمدی ،چه خوب ذاکرت را یاد کردی !
🔻این حرف را گفت و خوابید و از دنیا رفت .
🔹 گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
🔹 به دو عالم ندهم لذت بیماری را
📖 ۵۴۰ داستان از معجزات و کرامات امام حسین علیه السلام ص ۳۵۰
✅داستان های دیگری از این قبیل را میتوانید با جستجو کردن کلمه #کرامت مشاهده کنید .
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315
💠هیچکس را از کربلا به جهنم نمیبرند💠
🔸مرحوم آخوند ملا محمد کاظم هزار جریبی می گوید شنیدم از آقا میرزا محمد شهرستانی که عالم بزرگی بود و بر جنازه سید بحرالعلوم نماز خوانده بود، که گفت :
🔻 من در اوایل جوانی مجاورت زمین کربلا را اختیار کرده بودم ، رفیقی داشتم صالح و متقی که مجاور نجف اشرف بود .
🔻 نامش حاج حسنعلی بود و مکرر مرا تکلیف می کرد که بیا برویم در نجف مجاورت کن و مجاورت در کربلا قساوت می آورد و مجاورت در نجف به مراتب بهتر است .
🔻 تا اینکه یک شب خواب دیدم در رواق حضرت امیر علیه السلام هستم و همان دوستمان حاج حسنعلی هم آن جا بود و باز ماندن من در کربلا را انکار می کرد .
🔻 یک وقتی دیدم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در رواق تشریف دارند ، حاج حسنعلی خدمت آن حضرت عرض کرد شما اینجا تشریف دارید مردم میآیند در سامرا به زیارت شما ؟
🔻فرمودند: آنجا هم هستم .
پس با دست مبارک اشاره کردند به طرف ضریح و فرمودند به حق امیرالمومنین لا یقودون احدا من کربلا الی جهنم .
🔻 یعنی به امیرالمومنین قسم هیچ کس را از کربلا به سوی جهنم نمی کشند و فرمودند به شرطی که شبی را در آنجا مانده باشد .
🔻من گمان کردم مقصود حضرت از بیتوته یعنی مشغول عبادت باشد عرض کردم ما شبها را میخواهیم تا هنگام طلوع آفتاب .
🔻 فرمودند اگر چه خوابیده باشد تا هنگام طلوع آفتاب ؛ بدین جهت من هم مجاورت کربلا را اختیار کردم .
📖ثمرات الحیاة جلد ۲ صفحه ۱۸۳
#کرامت
🍂🌿
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315
﷽
💠دیگر به کربلا نمی روم 💠
🔆 عالم بزرگوار ملا عبدالحمید قزوینی از کسانی است که توفیق شرفیابی محضر حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشته است ایشان خودش می گوید :
🔻 من به زیارت امام حسین علیه السلام مداومت داشتم و تمام زیارت های آن حضرت را پیاده میرفتم و چون پول کافی نداشتم معمولاً در حجره های ایوان صحن مطهر می ماندم .
🔻 یکی از روزها که میخواستم کربلا بروم وقتی به بلندی قبرستان وادی السلام نجف رسیدم ، دیدم که یک عده از اشراف و بزرگان نجف آمده بودند برای بدرقه یکی از آقازادهها و ایشان با نوکر و خادمان خود به طرف کربلا حرکت میکرد؛ این صحنه را که دیدم پیش خود خجالت کشیدم و با خود گفتم که دفعه دیگر اگر اسباب راحتی و رفاه برایم فراهم نشود دیگر به کربلا نمی روم .
🔻 بالاخره روزها گذشت و یکی از ایام مخصوص زیارت امام حسین آمد یک عده از طلبه ها آمدند و اصرار داشتند که من هم با آنها بروم کربلا من هم قبول نمیکردم ، بالاخره با اصرار طلبه ها عازم کربلا شدیم .
🔻در بین راه به یک کاروانسرای رسیدیم که مخروبه بود و خلوت ؛ همانجا یک مقدار خوابیدیم و من بلند شدم که وضو بگیرم ، دیدم یک عربی دارد به من نزدیک می شود ، وقتی به من نزدیک شد گفت ملا عبدالحمید قزوینی تو هستی ؟
🔻گفتنم بله ، گفت تو هستی که گفتی دیگر با ذلت و خواری به کربلا نمی روم تا اینکه با عزت و بدون مشکل بروم ؟ گفتم بله ؛ گفت آماده باش که مولای تو قمر بنی هاشم و آقای تو حضرت علی اکبر به استقبال تو آمده اند که قدر خود را بدانی و به اعتبارات دنیا افسرده و ناراحت نشوید .
🔻 حرف آن عرب تمام شد ، یک وقت دیدم دو نفر اسب سوار به شکل و شمایل آن دو بزرگوار که در کتب روایت خوانده و شنیده بودم وارد کاروانسرا شدند ، حضرت عباس علیه السلام از جلو و حضرت علی اکبر از پشت سر می آمدند ، تا این صحنه را دیدم ، بی اختیار خودم را از بلندی به روی زمین انداختم و دست و پای آن بزرگواران را بوسه میزدنم دورشان میگشتم .
📖دارالسلام عراقی ص۴۴۸
🌿هرگزم نقش تو از لوح و دل و جان نرود
🌿هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
🚨برای دیدن پست های مشابه کافی است کلمه #کرامت را جستجو کنید.
🌿🍂
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315
۞﴾﷽﴿۞
💠 حاج رسول! 💠
🔻 مرحوم حاج رسول دادخواه تبریزی یکی از کسانی است که مورد عنایت خاص حضرت ابی عبدالله الحسین قرار گرفته است ، نقل میکنند رسول یکی از افراد بسیار شرور و فاسق شهر تهران بوده که در حدود چهل سال پیش از این زندگی می کرده است.
رسول با اینکه آدم خطرناک فاسقی بوده ولی به امام حسین علیه السلام علاقه داشته و ایام ماه محرم، در جلسات عزاداری اباعبدالله الحسین شرکت می کرد.
🔻 یک شب وقتی در یک هیئت حسینی مشغول عزاداری بوده، مسئولین هیئت که حضور رسول در جلسه شان را توهین به هیئت تصور میکردند از او میخواهند که از هیئت بیرون برود و دیگر هم نیاید. رسول، با اینکه آدم جسور و قدرتمند بوده ولی در آن شب به احترام امام حسین علیه السلام چیزی نمی گوید و بدون اینکه حرفی بزند، هیئت را ترک می کند و به خانه اش می رود ولی خیلی ناراحت بود از اینکه او را از مجلس حسین بیرون کردهاند.
🔻 اتفاقاً همان شب، آن مسئول هیئت، در خواب میبیند که در یک شب تاریکی در صحرای کربلا است ، یک طرفه خیمههای لشکریان یزید و طرف دیگر خیمههای اباعبدالله.
آن آقا که آدم نورانی و موجهی هم بوده تصمیم میگیرد که برود و به خیمه های ابی عبدالله سر بزند؛ ولی تا میخواهد نزدیک خیمه ها شود میبیند یک سگی آنجا ایستاده و از خیمه های امام حسین نگهبانی می کند و هر کاری می کند آن سگ به او حمله میکند و نمیگذارد به خیمه ها نزدیک بشود؛ یک مقدار که نزدیک می شود می بیند سر و صورت این سگ، مثل سر و صورت رسول است. این مرد اهل اشاره بوده و می فهمد که چه خبر است و رسول کیست؟
🔻صبح که میشود، بلند شده و می رود
در خانه رسول و درب را میزند تا رسول در را باز میکند، شروع میکنند به معذرت خواهی و روبوسی و التماس که آقا رسول! از امشب به هیئت ما بیا. رسول خیلی تعجب میکند، با خودش میگوید چطور شده که دیشب را از خانه حسین بیرون می کنند و امروز با احترام دعوتم می کنند، با اصرار از آن آقا می خواهد که حقیقت جریان را بگوید و آن مرد که در حقیقت پیک نجات رسول تُرک بود، قضیه خوابش را برایش تعریف می کند و به رسول می گوید که تو سگِ نگهبان خیمههای حسین بودی .
🔻 رسول! در واقع این تو بودی که در حال پاسداری از خیمه های امام حسین بودی.
عجب پیامی و عجب صبح زیبایی! ای کاش امام حسین یک چنین پیکی هم برای ما بفرستند. تا رسول این خواب را میشنود یک انقلابی درونش ایجاد میشود و شروع میکند به گریه و زاری، و نالهکنان پشت سر هم از آن مرد می پرسد:"راست می گویی؟ یعنی واقعاً من سگ نگهبان خیمه های امام حسین بودم؟"
🔻این سوال را چند مرتبه می پرسد، بعد در حالی که داد می زند و گریه میکرده خطاب به خودش می گوید:"از این لحظه به بعد، من سگ حسینم. خودشان مرا به سگی قبول کردند." رسول از آن لحظه توبه میکند و میرود حج میشود حاج رسول.
🔻به یک مقامی میرسد که دیگر طاقت شنیدن مصائب امام حسین را نداشته و ساعتها در هیئتها داد میزند میزده و گریه میکرده و مستجاب الدعوه شده بود. حاج رسول به قدری در مصائب کربلا بی تابی میکرده که به او "رسول دیوانه" می گفتند. موقعی هم که از دنیا میرود، یک انقلابی در تهران ایجاد می شود و در خواب می بینند که خانم حضرت زینب سلام الله علیها آمده اند به تشییع جنازه اش و می فرمایند که این جنازه مال ماست و ما خودمان باید او را تشییع کنیم.
📖رسول ترک آزاد شده امام حسین ص۱۳
🚨برای دیدن پست های مشابه کافی است کلمه #کرامت را جستجو کنید.
🌿🍂
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315
💠 شفاعتش کردیم 💠
🔻 مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس کبیر حوزه علمیه قم میگوید:
🔻 هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت: "شیخ عبدالکریم! کارهایت را ردیف کن که تا سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت." از خواب برخاستم و غرق در حیرت گشتم ولی بدان خواب توجه زیادی نکردم ، شب سه شنبه بود که این خواب را دیدم روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس رفتم و سعی کردم خواب را فراموش کنم .
🔻 روز پنجشنبه که تعطیل بود به همراه دوستان به باغ رفتم ، پس از گردش و بحث علمی ناهار خوردیم و استراحت کردیم هنوز خوابم نبرده بود که کم کم تب و لرز شدید به من دست داد و به سرعت شدت یافت .
🔻 دوستان هرچه عبا و روانداز بود روی من انداختند، ولی باز هم می لرزیدم. پس از ساعتی تب سوزانی وجودم را فرا گرفت و احساس کردم که با مرگ فاصله ای ندارم ، دوستان مرا به منزل بردند و به حالت احتضار افتادم کم کم نشانههای مرگ از راه رسید تازه به یاد خواب آن روز افتادم در آن حالت بحرانی دیدم دو نفر وارد اتاق شدند و در دو سوی من ایستادند و با نگاه به یکدیگر گفتند باید او را قبض روح کرد.
🔻 من که مرگ را در برابر دیدگان میدیدم با قلبی سوخته و پر اخلاص به سالارشهیدان توسل جسته و گفتم سرورم من از مرگ نمی هراسم ولی از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت نگرانم به احترام مادرت فاطمه مرا شفاعت کن تا خدا مرگم را به تاخیر اندازد ، تا من کار آخرت را بسازند و آنگاه بروم .
🔻 شگفتا که پس از این توجه قلبی دیدم فردی وارد شد و به آن دو فرشته گفت سیدالشهدا می فرماید شیخ به متوسل شد و ما او را نزد خدا شفاعت کردهایم و برای او عمر طولانی خواستهایم خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است او را رها کنید. آن دو به نشانه اطاعت خم شدند و آنگاه هر سه با هم صعود نمودند در همان لحظه احساس کردم که بهتر شدم و کمکم بهبودی کامل یافتم.
📖 امداد های غیبی ص۱۰۲
♻️ برای دیدن پست های مشابه کافی است کلمه #کرامت را جستجو کنید.
🌿🍂
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315
💠 آرزویی که صاحبش را بهشتی کرد💠
🔻 نقل می کنند: عَمرو بن لیث یک روز از لشکر خودش بازدید میکرد، اعلام کرد هر سرداری که یک هزار مرد جنگی برای او مهیا کند، گرزی طلایی به او خواهد رسید. در اندک مدتی، ۱۲۰ هزار مرد جنگی، در خدمت او حاضر شدند. عمرو بن لیث تا این صحنه را دید، از اسب پایین آمد و به سجده رفت و در حالی که صورت خودش را به خاک می مالید، زار زار گریه کرد؛ او آنقدر گریه کرد که از فرط گریه بیهوش شد، پس از مدتی که به هوش آمد یکی از همراهانش از او پرسید: ای امیر، هر کس که دارای این شکر و حَشَم باشد باید بخندد نه اینکه گریه کند و مردم را بگریاند؟
عمرو بن لیث در جوابش گفت: علت گریه من این است که وقتی شنیدم که تعداد لشکر من به ۱۲۰ هزار نفر رسیده، به یاد واقعه کربلا افتادم، با خودم گفتم ای کاش آن روز در صحرای کربلا بودم و دمار از روزگار آن قوم کافر در می آوردم و یا اینکه من هم جانم را فدا می کردم.
نقل میکنند همین عمرو بن لیث وقتی از دنیا رفت در خواب دیدند که حال و روزش در آن دنیا خیلی خوب است. از او پرسیدند بعد از مرگ چطور بود ؟ جواب می دهد خدای تعالی ذویالحقوق من را از من راضی کرد و گناهان من را به خاطر آن آرزویی که برای یاری حسین کرده بودم، ببخشید.
📖 حدیقه الشیعه ص ۲۰۸
♻️ برای دیدن پست های مشابه کافی است کلمه #کرامت را جستجو کنید.
🌿🍂
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315
💠 به حرمت گرد و غبار کربلا 💠
🔻در شهر بغداد مرد فاسق و فاجری بود که شراب خواری کرده و مدت عمر خود را در معصیت خداوند متعال و بی بند و باری صرف کرده بود و دارای ثروت زیادی بود.
🔻 وقتی می خواست از دنیا برود وصیت کرد: وقتی که از دنیا رفتم، بعد از غسل و کفن، مرا به نجف اشرف برده و در جوار قبر مطهر حضرت امیرالمومنین علیه السلام دفن کنید شاید به برکت وجود حضرت علی علیه السلام خداوند گناهان گذشته مرا ببخشد.
🔻 این وصیت را کرده و از دنیا رفت. اطرافیان به وصیت او عمل کرده و غسل داده و به طرف نجف حرکت کردند.
🔻 در یکی از آن شبها، تمام خدام حرم خواب دیدند که حضرت علی علیه السلام بر سر صندوقی ایستاده و خدام را طلبیدند و خطاب به آنها فرمودند: فردا صبح مردی فاسق را به اینجا خواهند آوردن نگذارید او را در نجف دفن کنند زیرا گناهان او از عدد ریگ های بیابان و برگ درختان و قطرات باران بیشتر است.
🔻این را فرموده و غایب شدند. هنگام طلوع فجر همه خادمان، خواب خود را برای دیگری تعریف کردند و در نتیجه، چوبهایی برداشته و مجهز شدند و به طرف دروازه نجف رفتند و منتظر ماندند.
🔻 مدت زیادی گذشت و خبری از آن جنازه نشد برگشتند و با تعجب گفتند: خدایا مگر فرمایش حضرت علی علیه السلام نبود که فردا جنازه ای را می آورد...!
🔻 از قضا و تقدیر الهی آن افرادی که جنازه آن مرد فاصله را حمل میکردند، شبانه راه را گم کرده و مسیرشان به بیابان کربلای امام حسین علیه السلام می افتد و هنگامی که هوا روشن میشود به اشتباه خود پی برده و راهی نجف می شوند.
🔻 شب دیگر حضرت علی علیه السلام به خواب خودام آمده و می فرمایند: به هنگام صبح همه بروید آن جنازه ای را که دیشب گفتم اجازه ندهید آن را در نجف دفن کنند، با احترام و عزت کامل به حرم من آورده و آن را در بهترین مکان حرم دفن می کنید.
🔻 خدام بسیار تعجب کرده و در خواب از حضرت سوال میکنند یا امیرالمومنین علت چیست که دیشب این جملات را فرموده و امشب امر به احترام جنازه میفرمایید؟!
حضرت میفرمایند: شب گذشته، این جمعیت راه را گم کرده و به صحرای کربلا رفتند، باد، گرد و غبار کربلا را در تابوت آن مرد قرار داد؛ از برکت خاک کربلا و از برای فرزندم حسین علیه السلام، خداوند از جمیع تقصیرات و گناهان او در گذشت .
🔻 خادمان حرم از خواب بیدار شدند و همگی به استقبال آن جنازه رفتند و قضیه را برای همراهان آن جنازه تعریف کردند و طبق فرمایش امیرالمومنین علی حضرت علی علیه السلام، آن جنازه را در روضه مقدسه حضرت علی دفن کردند.
📖 تحفه المجالس ص۲۱۸
♻️ برای دیدن پست های مشابه کافی است کلمه #کرامت را جستجو کنید.
🌿🍂
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315
🚨باب الحسین کجاست ؟
💠بسیار زیبا ؛حتما بخونید 👌
مرحوم میرزای شیرازی (رحمة الله عليه) می فرمایند :
🔻در نجف اشرف یک روز جمعه موفق به زیارت آیت الله العظمی عبدالهادی شیرازی شدم؛ ایشان فرمودند یک شب صحرای قیامت را در خواب دیدم که یک دری به بهشت بود و علما و فقها و مراجع تقلید در صف طولانی ایستاده بودند و حضرت امام صادق علیه السلام به حساب آنها رسیده و به بهشت می فرستاد .
🔻 من هم اواخر صف ایستاده بودم و تا نوبت به من برسد طول می کشید ؛ نگاه کردم دیدم در دیگری به بهشت باز است که آن را باب الحسین می گویند ولی آنجا کسی معطل نمیشود .
🔻 با خود گفتم از این در میروم ، ولی تا خواستم وارد بشوم دربان گفت : نمیشود این در مخصوص اهل منبر و ذاکران حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام است شما که منبری و روضه خوان نیستی !
🔻 از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم که هر شب جمعه خودم برای بچههای خودم روضه بخوانم .
🔻 بله آقایان ارزش روضه خوان های امام حسین آنجا معلوم میشود ، آن روضه خوان هایی که با اخلاص روضه می خوانند آنجا هوایشان را دارند و از باب الحسین وارد میشود .
📖کرامات الصالحین ص۲۷۳
#کرامت
•┈┈••••✾• 🌺 •✾•••┈┈•
🛖✼ ҉ موکب حضرت رقیـہ ساבات ҉ ✼🍃
🆔@mokebroghaye315 👈♨️
💠هیچکس را از کربلا به جهنم نمیبرند💠
🔸مرحوم آخوند ملا محمد کاظم هزار جریبی می گوید شنیدم از آقا میرزا محمد شهرستانی که عالم بزرگی بود و بر جنازه سید بحرالعلوم نماز خوانده بود، که گفت :
🔻 من در اوایل جوانی مجاورت زمین کربلا را اختیار کرده بودم ، رفیقی داشتم صالح و متقی که مجاور نجف اشرف بود .
🔻 نامش حاج حسنعلی بود و مکرر مرا تکلیف می کرد که بیا برویم در نجف مجاورت کن و مجاورت در کربلا قساوت می آورد و مجاورت در نجف به مراتب بهتر است .
🔻 تا اینکه یک شب خواب دیدم در رواق حضرت امیر علیه السلام هستم و همان دوستمان حاج حسنعلی هم آن جا بود و باز ماندن من در کربلا را انکار می کرد .
🔻 یک وقتی دیدم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در رواق تشریف دارند ، حاج حسنعلی خدمت آن حضرت عرض کرد شما اینجا تشریف دارید مردم میآیند در سامرا به زیارت شما ؟
🔻فرمودند: آنجا هم هستم .
پس با دست مبارک اشاره کردند به طرف ضریح و فرمودند به حق امیرالمومنین لا یقودون احدا من کربلا الی جهنم .
🔻 یعنی به امیرالمومنین قسم هیچ کس را از کربلا به سوی جهنم نمی کشند و فرمودند به شرطی که شبی را در آنجا مانده باشد .
🔻من گمان کردم مقصود حضرت از بیتوته یعنی مشغول عبادت باشد عرض کردم ما شبها را میخواهیم تا هنگام طلوع آفتاب .
🔻 فرمودند اگر چه خوابیده باشد تا هنگام طلوع آفتاب ؛ بدین جهت من هم مجاورت کربلا را اختیار کردم .
📖ثمرات الحیاة جلد ۲ صفحه ۱۸۳
#کرامت
🍂🌿
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315
🚨باب الحسین کجاست ؟
💠بسیار زیبا ؛حتما بخونید 👌
مرحوم میرزای شیرازی (رحمة الله عليه) می فرمایند :
🔻در نجف اشرف یک روز جمعه موفق به زیارت آیت الله العظمی عبدالهادی شیرازی شدم؛ ایشان فرمودند یک شب صحرای قیامت را در خواب دیدم که یک دری به بهشت بود و علما و فقها و مراجع تقلید در صف طولانی ایستاده بودند و حضرت امام صادق علیه السلام به حساب آنها رسیده و به بهشت می فرستاد .
🔻 من هم اواخر صف ایستاده بودم و تا نوبت به من برسد طول می کشید ؛ نگاه کردم دیدم در دیگری به بهشت باز است که آن را باب الحسین می گویند ولی آنجا کسی معطل نمیشود .
🔻 با خود گفتم از این در میروم ، ولی تا خواستم وارد بشوم دربان گفت : نمیشود این در مخصوص اهل منبر و ذاکران حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام است شما که منبری و روضه خوان نیستی !
🔻 از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم که هر شب جمعه خودم برای بچههای خودم روضه بخوانم .
🔻 بله آقایان ارزش روضه خوان های امام حسین آنجا معلوم میشود ، آن روضه خوان هایی که با اخلاص روضه می خوانند آنجا هوایشان را دارند و از باب الحسین وارد میشود .
📖کرامات الصالحین ص۲۷۳
#کرامت
🍂🌿
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315
🚨باب الحسین کجاست ؟
💠بسیار زیبا ؛حتما بخونید 👌
مرحوم میرزای شیرازی (رحمة الله عليه) می فرمایند :
🔻در نجف اشرف یک روز جمعه موفق به زیارت آیت الله العظمی عبدالهادی شیرازی شدم؛ ایشان فرمودند یک شب صحرای قیامت را در خواب دیدم که یک دری به بهشت بود و علما و فقها و مراجع تقلید در صف طولانی ایستاده بودند و حضرت امام صادق علیه السلام به حساب آنها رسیده و به بهشت می فرستاد .
🔻 من هم اواخر صف ایستاده بودم و تا نوبت به من برسد طول می کشید ؛ نگاه کردم دیدم در دیگری به بهشت باز است که آن را باب الحسین می گویند ولی آنجا کسی معطل نمیشود .
🔻 با خود گفتم از این در میروم ، ولی تا خواستم وارد بشوم دربان گفت : نمیشود این در مخصوص اهل منبر و ذاکران حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام است شما که منبری و روضه خوان نیستی !
🔻 از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم که هر شب جمعه خودم برای بچههای خودم روضه بخوانم .
🔻 بله آقایان ارزش روضه خوان های امام حسین آنجا معلوم میشود ، آن روضه خوان هایی که با اخلاص روضه می خوانند آنجا هوایشان را دارند و از باب الحسین وارد میشود .
📖کرامات الصالحین ص۲۷۳
#کرامت
•┈┈••••✾• 🌺 •✾•••┈┈•
🛖✼ ҉ موکب حضرت رقیـہ ساבات ҉ ✼🍃
🆔@mokebroghaye315 👈♨️
🔰امام حسین علیه السلام بالای سر روضه خوان پیر آمد ...
🔶یکی از علما می گوید :
🔻یکی از اهل علم که پیرمرد شده بود و تقریباً ۹۰ سال داشت، مریض شد و دو ماه بستری بود .
🔻اواخر عمرش بود ، زبانش بند آمده بود و اصلاً قدرت حرکت نداشت ؛ یک روز به دیدنش رفتم هرچه او را صدا زدم و با دست تکانش دادم ، بیدار نشد .
🔻ولی یک وقتی دیدم که چشمانش را باز کرد و با عجله گفت عبا و عمامه ام را بیاورید! بیاورید! زود باشید! خبر آوردند که آقایم امام حسین به دیدن من می آید، اتاق را تمیز کنید!
🔻این مریضی که دو ماه هیچ گونه حرکتی نداشت با عجله از جای خودش بلند شد و نشست و دو دست خودش را به سینه گذاشت و گفت : السلام علیک یا مولای، آقا حسین جان خوش آمدی ،چه خوب ذاکرت را یاد کردی !
🔻این حرف را گفت و خوابید و از دنیا رفت .
🔹 گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
🔹 به دو عالم ندهم لذت بیماری را
📖 ۵۴۰ داستان از معجزات و کرامات امام حسین علیه السلام ص ۳۵۰
✅داستان های دیگری از این قبیل را میتوانید با جستجو کردن کلمه #کرامت مشاهده کنید .
🛖موکب حضرت رقیه سادات سلام الله علیها 🌿
🆔@mokebroghaye315