مخاطب خاص
🩺💉 #ترانه قسمت صد و دو بدون اینکه دست خودم باشه زدم زیر گریه و با صدای بلند گفتم دروغ میگه به خد
🩺💉
#ترانه
قسمت صد و سه
شایان عصبی لب زد : تراانه متوجه شرایط من هستی میفهمی که مامانم داره چه بلایی سر منو زندگی میاره !!😤
داره منو بازی میده، منو داره میندازه تو یه سری ماجراها که خودم ازش بیخبرم ،
من واقعاً از اینکه میخوام با تو ازدواج کنم مطمئنم از اینکه هم میخوام مشکل خودم حل بشه هم تو ، هم مطمئنم
اما این کارای مامانم یعنی چی چرا باید تورو پیش من خراب کنه یا چرا باید پسر خودش رو یه جور دیگه جلوه بده واقعا تو انتظار داری من در برابر این حرفا سکوت کنم ؟!😣🤦♂
_آره انتظار دارم !
_ای بابا چرا آخه میفهمی چی میگی؟
_چون کار عقلانیش اینه ،چون که اگه من و تو بخواهیم با مادرت بفهمونیم که من و تو از یه سری ماجراها خبر داریم و میدونیم برنامهاش چیه همه چیز بدتر میشه.!!
حداقل میدونی الان فرقش اینه که پیش تو از من بد میگه ، پیش منم بده تورو میگه
من و تو جفتمون از یه سری ماجراها خبر داریم اما اگه بفهمه ما نمیخوایم به بازیش پا بدیم یه کاری میکنه که بدون اینکه خودمون متوجه بشیم خیلی چیزا خراب بشه!
شایان نفسشو با حرص بیرون داد و مشت محکمی دوباره کوبوند روی فرمون😠😤
حسابی از دست همه چیز خسته شده بودم اما ناراحتیم از شایان خیلی بیشتر از هر چیز دیگهای بود ،
از اینکه اون لحظه نذاشت من حرف بزنم از اینکه اینطوری تو خیابون با من رفتار کرده بود واقعا حرصم گرفته بود !😒
🖤🩺🤍
برای همین نگاهی بهش انداختم و گفتم: اگه کاری نداری با من من میخوام برم خونمون!
_ترانه چرا انقدر داری با من لج میکنی چرا تو این شرایط انقدر اعصاب منو خراب میکنی ؟!🙁🤨
-چون که تو داری این کارو رو میکنی چون نذاشتی من حرف بزنم چون کل امروز رو زهرمارم کردی چرا باید کنارت بشینم ها؟!
_ترانه اینو یادت نره اولین اشتباهتو کردی منو تو باهم یه قرار نداری گذاشتیم من و تو قراره با هم ازدواج کنیم !
اون وقت تو با مامان من میری حرف میزنی میری خونمون به من نمیگی اگه من این کارو کرده بودم تو چه برخوردی با من میکردی تو چه فکری در مورد من میکردی ؟! هان😒
از یه طرف حق باهاش بود اما دلم نمیخواست خودمو بندازم اون اجازه نداد با من بدرفتاری کنه !
-شایان هر اتفاقی هر اتفاقی که بیفته تو حق نداری سر من داد بزنی حق نداری با من اونجوری رفتار کنی
اول حرف منو گوش بده بزار توضیح بدم اگه قانع شدی که هیچی اگه اشتباه کرده بودم میپذیرم اگرم حل نشد که همه چیز تموم میشه میره ..!
دیگه من از اینکه تو شرایط سخت منو قرار میدی از اینکه اجازه داده بودی من کل امروز فقط فکر و خیال کنم غصه بخورم کلافم میفهمی کل امروز مثل بچههای ۲ ساله با من قهر کرده بودی ،
هر وقت از اتاقم اومدم بیرون داشتی با پرستارا بگو میکردی مثلاً که چی، واقعا فکرم میکنی ؟!
یهو شایان تغییر حالت داد و نیشش باز شد و با لحن مسخرهای گفت : میبینم که داری حسادت میکنی ها ترانه خانوم😏😁
جا خوردم و چپ چپ نگاش کردم..
ادامه دارد...
@Mokhatabkhaaas
🩺💉
#ترانه
قسمت صد و چهار
با حرص غریدم : برو بابا چه ربطی به حسادت داره رفتارت زشته ،
فکر کن این ماجرا برعکس بود تو هیچ وقت یه رفتاری رو انجام نمیدی و به خاطر اینکه حرص منو در بیارید این کارو میکنی !!
وگرنه من برام مهم نیست تو با هزار تا دختر دیگه هم حرف بزن اما تو محل کار فرق داره چون خودتم خیلی خوب میدونی ممکنه این ازدواج من و تو یه جوری بشه که بقیه هم متوجه بشن !!🤔🙄
من بخاطر شخصیت خودم ناراحتم دلم نمیخواد دو روز دیگه بهم بگن رفته با یکی ازدواج کرده که با بقیه تو بیمارستان …
حرفمو قورت دادم و چیزی نگفتم.،!
_باشه حق با تو، درست میگی من رفتارم اشتباه بود بعد به حرفات گوش میدادم بعد اون طوری رفتار میکردم !!
اما ازت خواهش میکنم همین جا موضوع بس کن خودتم میدونی جفتمون چقدر تحت فشاریم و چقدر فکر و خیال هست که بخوایم بهش برسیم ،،
الانم دیگه این موضوع رو بیخیال شو من بابت رفتاری که کردم ازت معذرت میخوام بیا برسونمت خونه🙏☺️
ترجیح دادم بیشتر از این ماجرا رو کش ندم و دیگه حرفی نزدم و شایان هم راه افتاد ،!
خیلی داشتم به این فکر میکردم که با مادرش باید چطوری رفتار کنم اما به هیچ نتیجهای نرسیدم و ترجیح دادم با خودش در میون بذارم و گفتم: میگم شایان مامانتو چیکار کنی به نظرت تا کی میخواد این ماجرا رو ادامه بده!؟؟
_نمیدونم چی باید بگم باید یه جا این موضوع رو از مامانم بگیریم !
_یعنی چی موضوع رو از مامانم بگیریم چرا اینجوری حرف میزنی؟🙁
🖤🩺🤍
شایان خندید و گفت : نمیدونم به خدا انقدر خستم اصلا بلد نیستم جمله بندی کنم!!
_نه خب جدی بگو چیکار کنیم تو چه فکری تو سرت هست. !؟
-اولین قدم ما باید این باشه که مامانم فکر کنه من و تو واقعاً عاشق هم شدیم😏😌
با چشمهای گرد شده برگشتم سمتشو گفتم چیکار کنیم ؟!
مگه عقلمونو از دست دادیم همینطوریش داره سعی و تلاش میکنه که من و تو از هم دور بشیم اون وقت یهو یه جوری رفتار کنیم که انگار عاشق همدیگه شدیم 😳🤯
به خدا تو خستگی به مغزت فشار آورده به نظرم بزار بعداً با هم حرف بزنیم.!!
💥شایان :
بعد از اینکه ترانه رو رسوندم راه افتادم سمت خونه حوصله تنهایی نداشتم برای همه زنگ زدم تا سامان بیاد پیشم و اونم گفت تا یک ساعت دیگه خودشو میرسونه
خیلی ذهنم درگیر کارای مامان شده بود واقعا انتظار نداشتم که بخواد اینطوری رفتار کنه برای چی الکی راجع به ترانه اینطوری به من دروغ میگفت.!
پشیمون بودم از اینکه همون لحظه به مامان نگفتم داری دروغ میگی من ترانه رو با اینکه مدت کمی بود میشناختم اما حسابی فهمیده بودم چه مدل آدمیه !!
باید همون موقع میفهمیدم که مامان داره دروغ میگه و اصلا همچین چیزی وجود نداره، اما نمیدونم چرا سکوت کردم و حرفش رو باور کردم ..😓
ادامه دارد...
@Mokhatabkhaaas
آیتاللهبهجت:
نمیشود کسی به زیارت امام رضا برود
و ایشان چیزی در جیب او نگذارد...!💛
✅من همیشه رفتم دست پر برگشتم ....
شما چطور؟
#شهادت_امام_رضا
#امام_رضا
@Mokhatabkhaaas
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رگ خوابم حرمه...🤍
بابارضا ..
پای دردودل دخترت بشین:)
دردامو به تو نگم به کی بگم آخه؟
@Mokhatabkhaaas
#شهادت_امام_رضا
#امام_رضا
دلِ من گم شد ، اگر پیدا شد
ببریدش به اماناتِ رضا (:
عشق ثابت کرده، آقایی که به داد آهو رسید، به داد تو هم میرسه :)
چقدر خوبه بین ِ هق هقهام نامتو صدا میزنم :)
@Mokhatabkhaaas
#شهادت_امام_رضا
#امام_رضا
به طبیبان دگر نسخه مارا مسپار
درد با دست تو درمان بشود خوب تر است..🥹
آقای امام رضا ..
تا تهش هستی دیگه🤍((:؟!
@Mokhatabkhaaas
#شهادت_امام_رضا
#امام_رضا
شبتون به قشنگی حرمِ آقا💚:)'
+الهیحرمروزیتونبشه
دلِ من گم شد ، اگر پیدا شد
ببریدش به اماناتِ رضا
@Mokhatabkhaaas
#شهادت_امام_رضا #امام_رضا
هدایت شده از مخاطب خاص
قَبل اَز خواب زِمزِمِه کنیم؛
اَللَّهُمَّ اغـْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ
الَّتی تُحْرِمُنِی الْحُسَیـْنْ ...
خُدایا گُناهانی را که مَرا اَز
حُسین(ع) مَحروم میکنَد.
ببخش!
شبتون حسینی🌟🌙
@Mokhatabkhaaas