eitaa logo
مخاطب خاص
1.5هزار دنبال‌کننده
503 عکس
655 ویدیو
3 فایل
کانال رسمے برنامه‌ تلویزیونی مخاطب‌خاص شب‌های جمعه | ساعت۲۳ | شبکه‌سه | کربلا پیامک 20000356 . پیامک: ۳۰۰۰۱۴۴۴ . پیامگیر صوتے: ۴۲۸۸۷۷۷۷- ۰۲۱.
مشاهده در ایتا
دانلود
9. سلحشور ، مشک.mp3
زمان: حجم: 7.36M
( علیه السلام ) تا مشکتو تو آب زدی موجای دریا شد آروم تا رو به ساحل اومدی بغضی نشست توی گلوم همون دم بود ، غربت دنیا شد نصیبم رو لب گل کرد ، آیه های أَمَّنْ یُجیبَم بلند شو بنگر که شمشیر ها رو کشیدن آخه می دونن بدون تو من غریبم .. ( ابا الفضل ، اباالفضل ... ) تکرار دشمن با داغ اکبرم آتیش زده ، بر جیگرم حالا شکسته با غمت مثل سرِ تو کمرم روی قلبم ، دیگه این زخمِ ، غم میمونه کمرم دیگه ، مثل مادر خم میمونه می دونی چه فکری می سوزونه دلم رو ؟ تو این فکرم خواهرم بی مَحرم میمونه ... پاشو ببین ، توی حرم عزاخونه ، به پاشده تا آرزوی کوفیا با کُشتنت روا شده بدون تو ، توی هر خیمه پا می ذارن رد پاهاشونو تو آتش جا می ذارن دیگه زینب دستاشو روی سر می گیره پیش چشماش داغمو رو دلها می ذارن ( ابا الفضل ، اباالفضل ... ) تکرار شاعر :
علیه‌السلام دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش وقتی که آب را به روی آب ریختی آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش گفتی به آب، آب! چه بی‌غیرتی برو بی‌آبرو به ریختن آبرو مکوش! آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت بشنو که العطش رسد از خیمه‌ها به گوش... تو موج می‌زنی و علی‌اصغر از عطش گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش بِاللَه بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر این بند مشک را که گرفتم به روی دوش...
شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای ای امان خیمه‌ها از چه ز پا افتاده ای من گُمَت کردم ، میان دشت حیرانم مکن دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده ای آن‌قدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت حال، روی دامن خیرالنساء افتاده‌ای بشکند دستی که با نیزه دهانت بسته است خاک عالم بر سر من، از صدا افتاده‌ای دست هایت یک طرف ،سر یک طرف، تن یک طرف سورهٔ قرآن چرا از هم جدا افتاده‌ای قد رعنای تو شد هم دست با ضرب عمود از سرِ زین گوئیا تو بی هوا افتاده ای بعد از این معجر نگهداری زن‌ها مشکل است دور از خیمه به صحرای بلا افتاده ای گوئیا باحوصله عقده ز دل وا کرده‌اند از کجا تا به کجا ای باوفا افتاده‌ای قاسم نعمتی
شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای ای امان خیمه‌ها از چه ز پا افتاده ای من گُمَت کردم ، میان دشت حیرانم مکن دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده ای آن‌قدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت حال، روی دامن خیرالنساء افتاده‌ای بشکند دستی که با نیزه دهانت بسته است خاک عالم بر سر من، از صدا افتاده‌ای دست هایت یک طرف ،سر یک طرف، تن یک طرف سورهٔ قرآن چرا از هم جدا افتاده‌ای قد رعنای تو شد هم دست با ضرب عمود از سرِ زین گوئیا تو بی هوا افتاده ای بعد از این معجر نگهداری زن‌ها مشکل است دور از خیمه به صحرای بلا افتاده ای گوئیا باحوصله عقده ز دل وا کرده‌اند از کجا تا به کجا ای باوفا افتاده‌ای قاسم نعمتی
تیرها با تنت چه ها کردند؟ قامتت را چگونه تا کردند؟ از تنت تیغ های پر کینه دست های تو را سوا کردند دست های تو را نه انگاری دست های مرا جدا کردند حرمله های مست کشتن تو پیش من بزم ها به پا کردند همه ی نیزه ها جدا جدا بر تنت یک شکاف وا کردند با چه مکری شکاف فرق تو را بد تر از فرق مرتضی کردند برق چشمان تو هدف بود و تیر هایی که کم خطا کردند وقت بی دستی ات هزاران پا روی صحن تنت صفا کردند تن چون کوه استوار تو را پخش در خاک کربلا کردند حسن کردی
. 🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد یا ابوالفضل العباس 🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد 🔸سقای حرم سید و سالار نیامد یاابوالفضل العباس باب الحوائج... اقا جان.... امشب اومدیم در خونه شما اقای من... آقا امشب کلیمی ها... امشب مسیحی ها میان در خونتون... دست خالی ردشون نمیکنی آقا... من که یه عمره گدای در خونه شمام.... میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا.... خدا ميدونه ... اینها همشون عاشق شما هستند... امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا... به یه امیدی اومدند آقا... خیلی ها مریض دارند... گرفتارند...حاجت دارند... 🔸سقای حرم میر و علمدار نیامد روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد... ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر... صدازد ‌آقا جانم... قَدْ ضَاقَ صَدْرِي دیگه سینه ام تنگ شده... دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم... ‌ اجازه میدان بده ... ابی عبدالله فرمودند.. برادرم... يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي تو علمدار منی .‌.. تو پرچمدار منی .. عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری... تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم... این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند... هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند... فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم... صدا زد سمعا و طاعتا مولای... عباس علمدار مشک و گرفت... حرکت کرد... اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده... هی بچها میگن االعطش العطش... خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس... رفت به سمت شریعه ی فرات... دیدن مشک رو پر از آب کرد ... دست برد زیر آب... میخواد آب بنوشه اما... ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته یادش اومد از لب تشنه ی حسین... یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله... آی عباس تو میخای آب بنوشی... درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند... صداشون به ناله بلنده... هی میگن العطش... برگشت به سمت خیمه ها... یه نانجیبی خدا لعنتش کنه... دست راست حضرت رو قطع کرد... صدا زد... وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم... یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد... (یارب مکن امید کسی را تو ناامید) همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه... 🔸ای مشک تو لااقل وفاداری کن 🔸من دست ندارم تو مرا یاری کن 🔸من وعده آب تو به اصغر دادم 🔸یک جرعه برای او نگهداری کن چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند... هرکسی تیری از کمان رها میکنه... یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد... آب روی زمین ریخت..‌. ‌یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد... آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا... فَوَقَف متحیرا متحیر ایستاد... دیگه دست دربدن نداره... آب هم نداره... با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها... در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک.... ای وای... ای وای... هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد... سر رو خم‌ کرد... ‌‌ نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد... صدای ناله اش بلند شد... (یا اخا ادرک اخاک) برادر حسین به فریادم برس یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا... هر کسی از بلندی بر زمین میخوره... اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه... عباس که دست در بدن نداشت... بمیرم باصورت به زمین افتاد... تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید... خودش رو سریع رساند کنار برادر... خدایا چکار کردن با برادرم... اومد کنار بدن عباسش نشست... صدا زد... 🔸گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم 🔸نگران حرمم آبرویم در خطر است آی برادر خوبم... بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم... بگید عموجانمون عباس برگرده... 🔸قامت خم شده را هر که ببیند گوید‌ برادر ببین دیگه قدم خمیده... 🔸بی علمدار شده دست حسین بر کمر است نگاه کرد به بدن عباسش... دید دستهای برادر رو قطع کردن... تیر به چشم عباسش زدند... عمود آهنین به فرقش زدند... بدن رو قطعه قطعه کردند... طاقت نیاورد... دستهاش رو گذاشت روی کمر... صدا زد... اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی الان کمرم رو شکستند... بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده... 🔸تا تو بودی خیمه ها آرام بود 🔸دشمنم در کربلا ناکام بود 🔸تا تو بودی خیمه ها پاینده بود 🔸اصغر ششماهه ی من زنده بود 🔸تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند 🔸دستها آماده سیلی شدند
حاج محمود کریمیenc_16616432656677806463262.mp3
زمان: حجم: 2.3M
تشنه بودی بوی آب میرسید از علقمه از تو نخلا میرسید رایحه فاطمه 🎙 #️⃣ #️⃣ 📝 🖊 🖊 🖊 "ع" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تشنه بودیم، بوی آب می رسید از علقمه از تو نخلا، می رسید رایحه ی فاطمه... از میون، گرد و خاک سمت حرم می رسید بابا گریون، قده خم روی لباش زمزمه با این که غم داشتیم / صاحب علم داشتیم عمومون و کشتن / همین و کم داشتیم... عمو جونم، تا تو بودی، سر و سامونی داشتیم تو که رفتی، چش گریونی داشتیم بعد تو بیچاره شدیم، دنبال زینب همه آواره شدیم بی هوش و گوشواره شدیم... رفتی و رفت، دشمنت سمت حرم صف به صف ناله ها و ضجه ها می رسید از هر طرف تا عمود خیمت و، دستای بابا کشید عمه میزد بر سرش، دستش و رو به نجف عمه هزار بار مُرد / خیمه گرفت آتیش همه میگن بابا / چرا نیاوردیش؟؟! عمو جونم، تا تو بودی دشمنامون می ترسیدن تا تو رفتی، چشم تو رو دور می دیدن ماها گریون بودیم و، اونا همش می خندیدن اشک باباس، که نشوند ما رو به روز سیاه بی قرار و، تشنه و بی کسه و بی پناه جای خالیت، میکِشه پنجه به زخم دلش اون دمی که، قاتلش می رسه تو قتلگاه... چشمت و دور دیدن / غارتمون کردن سر بسته باید گفت / همه چیو بردن عمو جونم، تا تو بودی چاره داشتیم کی لباس، پاره داشتیم!! تو که رفتی سر به صحرا ها گذاشتیم پا برهنه، روی خارا پا گذاشتیم
🏴 اشعار ======================= ریخت بر هم با زمین افتادنت دنیای من دیدی آخر چشم خوردی، خوش قد و بالای من! پیشمرگ من شدی و پیشمرگ خواهرم تیرخوردی، نیزه خوردی، جای زینب، جای من قید مشکت را بزن با من سوی خیمه بیا بعد ازین هرکس که حرف از تشنگی زد پای من مسجد کوفه‌ست اینجا یا کنار علقمه؟! فرق عباس است یا فرق سر بابای من! انقدر بازو زمین کوبیدی آبم کرده‌ای داغ تو پشت مرا خم می‌کند دریای من این خجالت چه بلایی بر سرت آورده است قدّ یک طفل است اینجا قامت سقای من دارد از امروز خولی فکر معجر می‌کند وای بر امروز من، ای وای بر فردای من... 🔸 شاعر:
🏴 اشعار ======================= لحظه‌ای آمدی که افتادم پیشِ پایت نشد که برخیزم تو برایِ من اشک می‌ریزی  من برایِ تو اشک می‌ریزم دست‌هایم قلم شد و بی دست از بلندایِ مرکب افتادم بگذر از من اگر به محضرِ تو اینچنین نامرتب افتادم روزِگاری عجیب دارم من از حرم شرم می‌کند سقا من که امیدِ یک جهان هستم غصه‌ی مَشک می‌خورم حالا تیرها چون به سَمتِ من آمد سنگری دورِ مَشکِ خود بودم آبرویم که ریخت رویِ زمین شاهدِ سیلِ اشکِ خود بودم بدتر از این نمی‌شود حالا  قحطِ آب است و من زمین‌گیرم به سکینه بگو که شرمندم با همین شرم و غصه می‌میرم جانِ من فکرِ دیگری بهرِ آن لبِ خشکِ خردسال کنید رفتی از من به اهلِ خیمه بگو این دَمِ آخری حلال کنید مادرت آمده به بالینم السلام علیک ای بانو کمرت را گرفته‌ای، او هم دستِ خود را گرفته بر پهلو برو از پیشِ من نمان اینجا ساعتی بعد، بینِ گودالی هیچکس پیشِ تو نمی‌ماند  آن زمان که خودِ تو پامالی من و تو می‌رویم اما من به فدایِ غمِ دلِ زینب وَ قرارِ من و شما باشد رویِ نیزه مقابلِ زینب 🔸 شاعر:
🏴 اشعار ======================= بنویسید ابالفضل، بخوانید حیا بنویسید علمدار، بخوانید وفا هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی بنویسید زحاجات، بخوانید روا بنویسد که سقاست، بخوانید خجل قول دادست که آبی برساند اما مشک افتاد و تو افتادی  و ارباب افتاد پای گهواره‌ی طفلش زنی افتاد از پا بعد تو دشمن تو اهل جسارت بشود بعد تو زینب تو سوی اسارت برود 🔸 شاعر:
karimikarimi-roze-hazrate-abbas1401-1.mp3
زمان: حجم: 11.01M
🔳 علیه السلام 📜 برای اینکه نمیریم دم اباالفضل است 🖊به قلم 🎙به نفس برای اینکه نمیریم دم ابالفضل است برای زنده شدن بازدم ابالفضل است چگونه قرص نباشد دل حسین آنجا که تکیه گاه و پناه حرم اباالفضل است چه احتیاج به لشکر چه حاجتی به زره در آن میانه که صاحب علم ابالفضل است همیشه وقت بلا ذکر اوست بر لبها چرا که کاشف هر هم‌و غم ابالفضل است غمی نمانده مرا چون مرید عباسم که ذکر جود و سخا و کرم ابالفضل است به گوشهای پر از پنبه ی طبیب بخوان که مرهم دل درمانده ام ابالفضل است
haftegi 18 aban1402 - behesht abbas10.mp3
زمان: حجم: 5.75M
📕 🎙 کربلایی ارمنی نوکر ابالفضل مادر کنیزه مادر ابالفضل