.
#روضه_اربعین به نفس حاج حسین سازور
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
"السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"
هر کس که خاکِ تو نشد عزت ندارد
بی روضه دنیا ذره ای لذت ندارد
بیچاره آنکه حسرتِ تربت ندارد
عُمرِ بدونِ نوکری برکت ندارد
*اي حسين! جامونده هاي اربعين رو يه نگاهي كن...*
نوکر پُر از حرف است اشکِ روضه هایش
شیعه به قنبرهاش هست و فضه هایش
دینِ خدا، دین نیست وقتی حوزه هایش
قاضی و شاه آبادی و بهجت ندارد
اسلام ما مدیون اسلام حسین است
مرغ دلم عُمری ست در دام حسین است
ذکر شب قبرم فقط نام حسین است
نوکر میان قبر خود وحشت ندارد
جامانده های کاروانِ کربلاییم
دلتنگِ شبهای قشنگ نینواییم
ما روز و شب دربدرِ این روضه هاییم
دیوانگی روز و شب و ساعت ندارد
یادش بخیر این روزها مَشایه بودیم
با دوستانِ تو رفیقِ پایه بودیم
بالاتر از این، با خودت همسایه بودیم
امسال انگار این گدا قیمت ندارد
آموختیم از لشکرِ در قِلَّتِ تو
باشیم با هیهات منا الذلت تو
تو رهبر ما هستی و ما ملت تو
مثل تو آقا کشوری ملت ندارد
این درد جز با گریه راهِ حل ندارد
غم مرهمی جز خواندن مقتل ندارد
پایِ رقیه طاقت تاول ندارد
اما به غیر از دیدنت حاجت ندارد
یادم می آید سمت تو لشکر کشیدند
کاری ندارم هر چه دیدند و شنیدند
اما خودم دیدم سرت را می بریدند
داغی شبیه داغ تو وسعت ندارد
#شاعر مظاهر کثیری نژاد
*حالا گريه كن ها گريه كنن، از زبانِ زينب سلام الله عليها ميخونم...*
یادت که نرفته پَرِ من سالم بود
هنگام وداع سَرِ من سالم بود
تا رفتن تو پیکر من سالم بود
هم چادر و هم معجر من سالم بود
گودال که رفتی جگرم ریخت به هم
در آتش خیمه ها سرم ریخت به هم
در کوفه عقیله ات چه ها دید حسین
یک شهر، نگاه بی حیا دید حسین
هر کوچه که رفت آشنا دید حسین
همسایه ی سابقم مرا دید حسین
با خونِ سرم وضو گرفتم فهمید
از اُمِ حبیبه رو گرفتم فهمید
هرچند به اقتدار،گریان رفتم
هر سمت که شد بی سرو سامان رفتم
در شهرِ علی به کنج زندان رفتم
با چرخشِ شلاقِ نگهبان رفتم
خم بود سرم ولی دلیری کردم
با رخت اسیریم امیری کردم
از درد شدید جان به سر بودم من
معطل به میان هرگذر بودم من
زخمی هجومِ صد نفر بودم من
آزرده ی قوم بد نظر بودم من
یک ظهر به سوی مقصدی رفت حرم
با سیلی و فحش بی حدی رفت حرم
قصری که خودت هم آمدی رفت حرم
دیدی چقدر جای بدی رفت حرم
شد در دلت آشوب بمیرد زینب
دندان تو و چوب بمیرد زینب
از شام نگو نپرس اوقاتش را
بهتر که تو نشنوی حکایاتش را
دلشوره دروازه ي ساعاتش را
باید برسی حسابِ الواتش را
در پیشِ نگاه اشکبارِ تو زدند
هر طورکه شد مرا کنار تو زدند..
#شاعر سید پوریا هاشمی
*عمه ي سادات، افتاد رويِ قبرِ ابي عبدالله، ديدن هي خاك بر ميداره به سر ميريزه، از اين خيلِ زن و بچه، دو تا خانوم كنار كشيدن، اولين كسي كه كنار رفت #رباب بود، يه نگاه كرد گفت: رباب كجاست؟ من رباب رو نمي بينم، ديدن صدايِ گريه اش از دور مياد، اومد ديد صورت رويِ خاك گذاشته، هي ميگه: علي لاي لاي...خانوم! همين جا بود ديدم دفنش كردن...يه خانوم هم سكينه، ديدن يه ظرف آبي رو برداشته، داره ميره علقمه، كنارِ قبرِ عباس..عموجانم!...*
حتماً خبر داري مرا بازار بردن
ما را ميانِ مجلسِ اغيار بردن....
حسين....
ــــــــــــــــــ
#حاج_حسین_سازور
#ویژه_ایام_صفر
#ویژه_ایام_محرم
#اربعین
👇
Haj Meysam MotieeShab17Safar1400[01].mp3
زمان:
حجم:
10.31M
محرم است، چه پاییز و برگریز شگفتی! (#روضه_اربعین)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 شب هفدهم #صفر١۴٠٠
به یاری تو به میدان کارزار نیاید
جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید
اگر چه تشنه ی یاری، امید و بیم نداری
اگر هزار بیاید وگر هزار نیاید
محرم است. چه پاییز و برگریز شگفتی!
کجاست آنکه به طوفان تو دچار نیاید
هزار بار شنیدیم ، ذوالجناح تو آمد
ولی چه می شود این بار، بی سوار نیاید
مباد آنکه بیاید عطش به کشتن طفلان
مباد آنکه عمویی سرقرار نیاید
بدا به آتش اگر راه خیمه ی تو بگیرد
بدا به آب اگر با لبت کنار نیاید
خدا کند که بمیریم و باز آخر مقتل
سه شعبه جانب آن طفل شیرخوار نیاید
خدا کند که بمیریم و باز زینب کبری
به سوی مقتل تو از دل غبار نیاید
بس است رنج اسیری، بس است درد یتیمی
کنار قافله ای کاش، نیزه دار نیاید
#اربعین
.
.
#روضه_متنی #روضه_جابر _ ویژۀ ایامِ #اربعین _ حاج مهدی #سماواتی
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
زندهي جاويد كيست كشتهي شمشير دوست
كه آب حيات قلوب ، در دم شمشير اوست
گر بشكافي هنوز ، خاك شهيدان عشق
آيد از آن كشتگان زمزمه ی ، دوست دوست
عاشق ديدار دوست ، اوست كه همچون حسين
زردي رخسار او ، سرخ زخون گلوست
عاشق وارسته را با سر وسامان چه كار
قصهي ناموس و عشق صحبت سنگ وسبوست
دوست به شمشير اگر پاره كند پيكرش
منت شمشير دوست بر بدنش مو به موست
گر به اسيري برند عترت او دشمنان
هرچه زدشمن براو، دوست پسندد نكوست
☆شاعر : فؤاد کرمانی☆
*گفت آقا از این سفر حذر کن . گفت : جدم رسول خدا رو دیدم به من فرمود : حسین جان! " اُخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا" ... گفت : پس این زن و بچه رو با خودت نبر ، فرمود : جدم رسول خدا فرموده : "إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا ...خدا میخواد اینهارو اسیر ببینه ...
روز اربعین و شب جمعهِ و شب زیارتی ابی عبدالله ، دلا بره کربلا ، فرمودند : اگه نتونستید کربلا برید و دلتون هوای کربلا کرد ، متوجه قبر شش گوشۀ عزیز فاطمه بشین ، سه مرتبه بگین :
صَلَّ الله علیک یا اباعبدالله ...
اول زائر امروز جابرِِ ، تو آب فرات غسل کرد ، اومد کنار قبر ابی عبدالله ، هی صدا میزنه: " حبیبی یا حسین" جواب نمیشنوه ، چی شده آقا؟ دوست جواب دوستش رو نمیده ؟ خودش جواب خودش رو داد ، چگونه جواب بده ، آقایی که بین سر و نازنین بدنش جدایی اُفتاده ...
حسین .......
شنید صدای زنگ قافله داره میاد ، گفت: عطیه برو ببین چه خبره ؟ رفت ، برگشت ، صدا زد:*
زجا برخیز جابر دلبر جانانه می آید
قدم از خانه بیرون نه که صاحبخانه می آید
*زینب داره میاد ، امام زین العابدین داره میاد ، کلثوم داره میاد ...*
زجا برخیز و خود را کُن مهیا بهر استقبال
که از ره بلبل و شمع و گل و پروانه می آید
*تا نزدیک شدن دیگه نگذاشتن شتران رو روی زمین بخوابانند ، مثل برگ خزان ریختند رو زمین ...*
هر یکی سوی مزاری می دوید
هر یکی قبری در آغوش می کشید
لیک یک بانوی قد خمیده ای
قد خمیده مو پریشان خسته ای
گفت یارب من چه سازم یا کریم
رو سوی قبر که سازم یا رحیم
ناگهان آمد به خود با شور و شین
دید بنشسته سر قبر حسین ....
حسین ....
یاحسین زینبت آمد زسفر
بر سر قبر تو ای تشنه جگر
آمدم عقده ی دل باز کنم
با تن بی سر تو راز کنم
ارغوانی شده رنگ رویم
شد سفید از غم داغت مویم
آنچنان رنج اسیری دیدم
سیر از زندگی ام گردیدم
*عزیز دلم ، یادم نمیره همین جا بود اومدم شمشیر شکسته ها و نیزه شکسته هارو از روی بدنت کنار زدم ... نازنین بدنت رو دیدم ... پاره پاره ، غرق به خون ، صدا زدم : آیا تو برادر منی !؟ ... حسین من ! *
تو را آنروز من نشناختم
اما مرا امروز تو نشناسی ...
حسین.....
ببین صبر و تحمل تا کجا کرده ام ...
* حسین جانم! مگر نه اینکه هر کی سفر میره با خودش سوغات میاره؟ ...*
اشک سرخ و چهره زرد و تن کبود و مو سفید
این همه سوغات از شام خراب آورده ام
*همه ناله بزنیم : حسین .....*
زبس نالیده ام ، درون سینه ام
نمانده ناله ای ...
دراین خونین چمن ، برای باغبان
نمانده لاله ای ...
مسیحایی نفس ، به فریادم برس
ندارم جز تو کس ...
حبیبی یا حسین ....
منم آن باغبان ، که هفتاد و دو گل
به پیشم چیده اند ...
در این خونین چمن ، به اشک باغبان
همه خندیده اند ...
تو ای مادر بیا ، ببین حال مرا
که افتادم زپا ....
حبیبی یا حسین ....
هر روز این چهل روز بوده مرا چهل سال
می سوختم همیشه می ساختم هماره ...
"السّلام علی قلب زینب الصبور"
#حاج_مهدی_سماواتی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
#اربعین
#روضه_اربعین
.