.
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#سومین_سالگرد #حاج_قاسم
تقدیم به #سردار_دلها
با حالِ خوش گذشتی از این دنیا
هرچند پاره پاره و خون آلود
با پیکری رها شده در آتش
خاکستر تو بود که می شد دود
بعد از تو شهر غرق محرم بود
محوِ سکوت و حیرت و ماتم بود
شهری که در نبودِ تو جان می داد
در کوچه های مرده و بغض آلود
تو کوه غیرتِ شهدا هستی
ای ساحل نگاه تو ناآرام
دریایِ غم تویی پدرِ امواج!
در تو خلاصه بود هزاران رود
بالا بلند ماه تمامی که
در روی تو عیان شده معنی ها
روز صعودِ سرخ تو رفت اما
هرگز نشد غمت به زمان محدود
خورشیدِ جاودانه ی این قرنی
شرقی ترین ترانه ی این قرنی
آیی تو از بهشت چو ابراهیم
برگشت اگر ز قعر زمان نمرود
ای خاستگاه واقعی ایمان
ای اعتقادِ ماندنی تاریخ
ای زندگی به روی لبت جاری
ای آنکه مرگ در تو شده نابود
تشییعِ آنچنانیِ جسمت را
تاریخ هم به یاد نیاورده ست
دنیا به پیشواز می آمد هم
چیزی به قدرت تو نمی افزود
هر لاله یادگارِ نگاه توست
هر صبحِ عاشقانه پگاه توست
در قبر هم دوباره شدی "سرباز"
این آرزوی سنگ مزارت بود
دستت شبیه دستِ علمدار است
شرمنده شد ز دست تو انگشتر
هرچند ساربان نرسید آنجا
گر چه به کربلا تو رسیدی زود
#محمد_مبشری✍
.
.
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#فاطمیه
#سردار_سلیمانی
پایداری کند این دل به هواداری تو
می رود بر سرِ دار این دل خونین سردار
می شود سنگ رها از کف این رودِ مَهیب
چقدر آه ، بود داغِ تو سنگین سردار
داغ تو آه چه سنگین و چه گلگون باشد
چشمِ هر لاله ز هجران تو در خون باشد
پرِ پرواز تو در شعله ای از خون افتاد
بال های تو ولی هیچ زمینگیر نبود
آسمانی شدی ای آیه ی سرخِ ملکوت
عشق را بهتر ازین معنی و تفسیر نبود
آسمان از رخِ آئینه گل افشانی شد
می رود تا ملکوت آن که سلیمانی شد
تو چه کردی که در آغوش ملائک رفتی
تو چه کردی که چنین عرش نشین گردیدی
رفتی و تختِ سلیمانی حق را دیدی
و در انگشتری عشق نگین گردیدی
ای عقیق یمنی ، دُرّ نجف چشمانت
پیشِ تیرِ ستمی گشت هدف چشمانت
رفتی ای عشق ولیکن پس ازین گلگون تر
کوچه ها عکس تو را در دلِ خود قاب کنند
بیم از ظلمت شب نیست که از این جاده
رهروانِ رهِ تو رویْ به مهتاب کنند
چشمِ تو ناب ترین نور و ضیا را دارد
نفست بوی گلِ کرب و بلا را دارد
جگرت سوخت ولی عشق تو در سینه نسوخت
عشق یارانِ جگر سوخته آئینِ دل است
ای جگر سوخته از آتش ابلیس خبیث
انتقام تو فقط مایه ی تسکینِ دل است
ما به خونخواهی تو آمده و در پیشیم
ما به جز عشق به چیزی که نمی اندیشیم
عرصه خون و خطر حسّ یتیمی دارد
مرو ای مرد که این جبهه پدر می خواهد
سپرِ خویش مینداز ، که خود می دانی
دست و بازوی علمدار سپر می خواهد
تو در این عرصه ی ایثار مداوم بودی
تو علمدارترین مردِ مقاوم بودی
مثل آن میخ که می ریخت ز چشمانش خون
قسمت چشم تو شد خون بچکاند قاسم
باید آن کس که به دل حُبِّ ولایت دارد
خویشتن را به امامش برساند قاسم
ای که در معرکه ی سرخ رجز می خوانی
وقتی از باب ولایت نروی ، می مانی
باید از فاطمه آموخت ولایت داری
نور او راهبرِ اهلِ هدایت باشد
عاقبت نور شود ، جانبِ جنّت برود
هر که سردارِ سرافرازِ ولایت باشد
حق چو از فاطمه آید به گل افشانی ها
نظر لطف کند سوی سلیمانی ها
بولهب در همه جا قصد جنایت دارد
ما بپا خاسته تا دست بِبُرّیم از او
بیش ازین تا که نباشد سبب ظلمت ها
آنچه در دسترسش هست بِبُرّیم از او
ما به قرآن و ولایت همه پا برجاییم
ما به راه و روش فاطمه پا برجاییم
همه پر جوش و خروش آمده بودند آن روز
روح اخلاص بر انگیخته حیرانی ها
بیشه از شیر نباشد لحظاتی خالی
هست در جبهه ی حق خیلِ سلیمانی ها
گرچه با رفتنِ گل خون به جگرها داریم
دلی آکنده تر از عشق به زهرا داریم
فاطمه کوثر دلهاست همه می دانند
ما همه تشنه لب کوثر زهرا باشیم
چون سلیمانیِ عاشق ، به سراپرده عشق
او بخواهد سرِ ما ، ما که مهیّا باشیم
آمدیم این که فدایِ رهِ مادر گردیم
او اگر حکم کند فانی حیدر گردیم
نام زهرا به لب آمد ، جگرم می سوزد
چون که آن آینه در شعله دشمن ها سوخت
آسمان سوخت به یک باره دل غمگینش
بین دیوار و در خانه که او تنها سوخت
چیره گشتند بر او راهبران ظلمت
بر چنین راهبران و رهِ ظلمت لعنت
فاطمه بود و دل آشوبی آشوبگران
فاطمه بود و دلی با غم و اندوه قرین
پهلویی داشت که با ضربِ لگد بشکستند
آن کسانی که نه دین داشته و نی آئین
زخم برداشت ز کین چهره و بازوی بتول
بود آیا ستمِ اهل جفا حکمِ رسول
oo
#حاج_محمود_تاری "یاسر"✍
.