#مصائب_شام #حضرت_رقیه
از رقیه به تو ای راس پر از خون سلام
رخصتی ده پدرم تا کنم آغاز کلام
تو که رفتی حرمت رفت به غارت پدرم
شدن آواره صحرا همه ی اهل خیام
به خدا بی پدری درد عجیبی است پدر
ندهد خصم تو بر داغ رقیه التیام
روزه بر طفل و مسافر بخدا واجب نیست
این محرم صفر انگار شده ماه صیام
بعد تو در طی سفر روزه گرفتیم پدر
خورده ایم وعده افطار و سحر ما دشنام
خورده ایم سیر کتک در سر هر وعده غذا
خورده ایم عمه و من خون جگر جای طعام
ای پدر جان دل من سوخته چون موی سرم
بس که آتش زده اند بر دل ما مردم شام
چقدر مردم شام اهل تلافی بودن
از رقیه می گرفتند جای حیدر انتقام
سر و وضعم مرتب نیست،لباسم پاره است
کنج ویرانه شدم انگشت نمای خاص و عام
دختر حرمله بابا چقدر بی ادب است
می کشید او پدرش را به رخم از سر بام
جای لب های تو سنگها،زدن بوسه به من
چقدر بوسه زده خار مغیلان کف پام
خیزران بوسه زده بر لب تو جای لبم
وای از جام می و تشت زر و بزم حرام
اصغرت را تو مگر دفن نکردی به زمین؟
پس چرا مثل عمو بر نوک نی کرده قیام
چه کسی بریده رگ های تو را یا ابتا
چه کسی خاک یتیمی به سرم ریخت مدام
نظر و مرحمتی کن تو به《مداح》پدر
چون که بر غربت و بر داغ تو گرید مدام
🔸شاعر:
#محمد_رستمی
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
#تنور_خولی
نشسته مادری و دست بر کمر دارد
کمک کنید در از این تنور بردارد
هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است
هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد
چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید
تنورِ سرد کمی خاکِ شعلهور دارد
کشید شانهای و گفت شانه هم مادر
برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد
تو را به معجرِ خود پاک میکنم اما
چقدر کُنجِ لبت لختهیِ جگر دارد
هنوز جایِ تَرَکهای تشنگی پیداست
هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد
از این به بعد گلویت نمیچکد از نِی
به بند آمدنش شعله هم اثر دارد
به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش
که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
#مصائب_شام
یا عاقبت از سینه جانم در می آید
یا اینکه بابای من از این در می آید
این گریه ها از درد نه از اشک شوق است
امشب پدر مهمانی دختر می آید
شانه زدن، جارو کشیدن، ناز کردن
از دست من تنها همین ها بر می آید
خاکستری یا گلی گلی عمه کدامش
از این دو پیراهن به من بهتر می آید
خون لبم بند آمده خوب است اما
خون سرم از زیر این معجر می آید
من گیسویم را دور دستم حلقه کردم
چون که به دست دختر انگشتر می آید
پیراهنم که سوخت قبلا پس چرا باز
دارد دوباره بوی خاکستر می آید
حتی صدای پای بابا فرق کرده است
حس می کنم مهمان من با سر می آید
🔸شاعر:
#علی_کاوند
=============================