#سلام
#مخاطب_خاص
السَّلامُعَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَیالاَْرْواحِ
الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِک عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ
[اَبَداً] مابَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لا
جَعَلَهُاللَّهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّیلِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ
عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ
عَلیاَوْلادِالْحُسَیْنِوَعَلیاَصْحابِالْحُسَیْنِ
25.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیارت
#مخاطب_خاص
دل من...
گمشدهی دیار تنهاییست...
دوست دارم آن را در #حرم
پیدا کنم!
...
#گزارش تصویری #مجری عزیزمان
#رسالت_بوذری را ببینید و بشنوید
#شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
چشمهای خستهات...
گواهی میداد...
چشمانتظاری!
نگاه آرام و سکوتِ بیشتَرت...
حکایتِ بغضی عجیب داشت!
تسبیح را آرام چرخاندنت...
آشوبِ دلَت را گواهی میداد!
دارم باخودم فکر میکنم:
حالا...
آرام گرفتهای؛
وقتی چشمت...
روشن شده به جمال عقیله خاتون!
حالا...
از تَهِ دل میخندی؛
وقتی رفیقانِ قدیمیات را دیدهای!
حالا...
و مثل همیشه...
سَرَت را بالا گرفتهای؛
که در دفاع از حرم عمه سادات...
سنگِ تمام گذاشتی!
راحت بخواب سردار!
ما...
فرزندان این مرز و بوم...
دست از دفاع بر نمیداریم!
ما...
راهت را...
ایمان و اعتقادت را...
و عشق و آرمانت را...
ادامه خواهیم داد!
راحت بخواب سردار...
حرم، بیمدافع نمیماند!
تنها...
دلمان برایت...
تنگ خواهد شد!
راحت بخواب سردار!
شهادتت مبارک؛
حاج قاسم!
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهر ا
"باز این چه شورش است" که در خانه ی علیست؟
این سوز گریه های غریبانه ی علیست -
"کای مونس شکسته دلان حال ما ببین"
در آتش اینکه سوخته پروانه ی علیست
"آن در که جبرئیل امین بود خادمش"
آتش گرفته قاتل ریحانه ی علیست
"خورشید آسمان و زمین" کنج بستر است
این خانه بعد فاطمه ویرانه ی علیست
خاتون خانه ای که در آن سوخت خانمش
از این به بعد، دختر دردانه ی علیست
حیدر چرا به شانه ی دیوار سر نهد؟
"سرهای قدسیان همه بر" شانه ی علیست
باز این چه نوحه و چه عزا و چه شیون است؟
این جان حیدر است که در حال رفتن است
دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟
در را که دید فاتح خیبر، زمین نشست
جان علی! تو گوشه ی بستر چه می کنی؟
پر می زنی و با دل حیدر چه می کنی؟!
ای پاسخ سلام بدون جواب من
چادر به چهره ات نکش ای آفتاب من
از کار من همیشه گره باز کرده ای
تنها تو در به روی علی باز کرده ای
هی زل نزن به این در و دیوار رو به رو
یا گریه کن سبک بشوی یا سخن بگو
باشد قبول همسفر من! برو ولی...
از حق خود گذشته ام اصلا، برو ولی...
احساس های دخترمان پس چه می شود؟
تکلیف آن قرار مقدس چه می شود؟
زهرا قرار بود سپر من شوم نه تو!
مرد میان رنج و خطر من شوم نه تو!
حرف از فراق بین تو و من نبود که!
اصلا قرار زود پریدن نبود که!
آتش گرفت بال تو و من گداختم
بانو سه ماه با غم و اشک تو ساختم
دیگر بخند تشنه ی قدری تبسمم
تابوت هم بخواهی اگر، چشم خانمم
آن روز روی قلب علی خورد میخ در
بدجور آبروی مرا برد میخ در
آن ذوالفقار خیبر و خندق شکسته بود
بانو حلال کن که علی دست بسته بود
روضه فاطمیه 98_آواز دشتی.mp3
6.31M
تا دقیقه 6 #آواز_دشتی است
بقیه در #دستگاه_همایون اجرا شد
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حاج_قاسم
#مخاطب_خاص
دارد چهل روز میشود...
اما هنوز برایمان سخت است...
بنویسیم و بگوییم:
شهید حاج قاسم سلیمانی!
اما هرجا برویم و...
هرجا باشیم؛
یادش میکنیم!
18.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلتنگی
#مخاطب_خاص
آی مردم!
منم... مهدی!
نه چهلمین از نسل داود...
که یازدهمین؛ از محمد!
با مادرم فاطمه...
با پدرم علی...
با جدّم حسن و حسین...
-علیهماالسلام-
آنگونه کردند!
شما با من چه میکنید؟!
حساب دینتان را میپردازید؟!
اجر رسالت پیامبر را...
که من باشم؛
میپردازید؟!
آی مردم!
منم... مهدی!
...
✏ #یاسین_حجازی | 🎤 #رسالت_بوذری
#خبر
#مخاطب_خاص
يونسكو، راهپيمايی #اربعين_حسینی
را به عنوان #بزرگترين تجمع بشری در
فهرست ميراثفرهنگی جهان ثبت كرد
16.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥یا أبا مهدی یا قاسم، عهداً عهداً سَنُقاوِم
🎙نماهنگ میثم مطیعی برای اربعین حاج قاسم
#کاندیداها_هوش_به_گوش_باشید
✨گل صداقت ✨
سال ها پیش در چين باستان شاهزاده ای تصميم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند .
وقتي خدمتکار پير قصر ماجرا را شنيد به شدت غمگين شد. چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود ، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت . مادر گفت : تو شانسی نداری ، نه ثروتمندی و نه خيلی زيبا .
دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم .
روز موعود فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت : به هر يک از شما دانه ای می دهم ، کسی که بتواند در عرض 6 ماه زيباترين گل را برای من بياورد ، ملکه آينده چين می شود .
دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت .
سه ماه گذشت و هيچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبان های بسياری صحبت کرد و راه گل کاری را به او آموختند ، اما بی نتيجه بود ، گلی نروييد...
روز ملاقات فرا رسيد ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار زيبايی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند .
لحظه موعود فرا رسيد شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پايان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آينده او خواهد بود .
همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هيچ گلی سبز نشده است . شاهزاده توضيح داد : اين دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراطور می کند : گل صداقت ...
همه دانه هايی که به شما دادم عقيم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود...
مخاطب خاص
#کاندیداها_هوش_به_گوش_باشید ✨گل صداقت ✨ سال ها پیش در چين باستان شاهزاده ای تصميم به ازدواج گرفت.
#پابوس
🌺🇮🇷برگی از #نهج_البلاغه
🇮🇷🌺 کاندیدای نمایندگی از منظر #علی_علیه_السلام
📜در نامه به حارث همدانی
#امیرمومنان اخلاق كارگزاران حكومتی را اینطور بیان میکنند 👇
🍃🌺 ۱_ به ريسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصيحت پذير، حلالش را حلال، و حرامش را حرام بشمار،
🍃 ۲_ و حقی را كه در زندگی گذشتگان بود تصديق كن، و از حوادث گذشته تاريخ برای آينده عبرت گير، كه حوادث روزگار با يكديگر همانند بوده، و پايان دنيا به آغازش می پيوندد، و همه آن رفتنی است.
🌺 ۳_ نام خدا را بزرگ دار، و جز به حق بر زبان نياور، مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به ياد آور، هرگز آرزوی مرگ مكن جز آنكه بدانی از نجات يافتگانی،
🍃 ۴_ از كاری كه تو را خشنود، و عموم مسلمانان را ناخوشايند است بپرهيز، از هر كار پنهانی كه در آشكار شدنش شرم داری پرهيز كن، از هر كاری كه از كننده آن پرسش كنند، نپذيرد يا عذرخواهی كند، دوری كن،
🌺🍃 ادامه دارد .....
📜 #نهج_البلاغه، #نامه69
👤تدوین:مرتضوی نژاد
25.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چای
#مخاطب_خاص
کجا پیدا کنم
دیگر شراب از این طهوراتر؟
بهشت اینجاست...
اینجایی که دارم چای مینوشم!
گزارشی از افتتاح چایخانه حرم رضوی
26.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#توسل
#مخاطب_خاص
بیایید...
با خواندن #زیارت_عاشورا
و دست توسل زدن...
به آستان مقدس حسینی...
و دعا به درگاهشان...
از خطرهای #آخرالزمان
مصون بمانیم و...
خود را دَرِ این خانه...
#بیمه کنیم!
...
پ.ن:
با #استوری کردن این پُست و
#منشن کردن دوستانتان، این
صحبتها را به آنها یادآوری کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کربلا
#مخاطب_خاص
امام حسین(ع):
هیچ گرفتاری مرا زیارت نمیکند...
مگر آنکه #خداوند...
گرفتاریش را برطرف کرده
و شادمانش میکند!
ثواب الاعمال، صفحه۳۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥علایم ویروس #کرونا را بشناس
🚨 توصیه رهبر انقلاب برای رفع بلای کرونا و دیگر بلاها
سلام عليكم
💠به آقايان و خانواده های ایشان توصیه شود: مداومت بر #دعای_مبارک_نور داشته باشند و قرائت آن را به مؤمنین هم توصیه کنند. همچنین برای رفع و دفع بلا یک فقره #زیارت_عاشورا همه اعم از زن و مرد نیابتاً از نرجس خاتون سلام الله عليها والده ماجده حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف بخوانند و آن خاتون را نزد فرزند بزرگوارش شفیع قرار دهند که آن حضرت شفاعت نماید تا بلا از دوستان حضرت رفع و دفع شود. دعای شریف #عظم_البلاء نیز فراموش نشود. #صدقه هم که معلوم است.
🔻این مطالب توسط یکی از مسئولین که خدمت حضرت آقا رسیده بودند بیان شده است.
🔰مطلب موثق است دوستان اگر مایل بودند. انتشار دهند.
💠ارادتمند شما از ستاد فرهنگی فجر انقلاب اسلامی قم/سبحانی
التماس دعا
#پدرانه
#مخاطب_خاص
روز میلادت...
دارد از راه میرسد!
و من، هنوز آماده نیستم!
راستی!
کاش میشد یک کیک بزرگ...
یک هدیهی زیبا...
و چندین و چند شمع برای تولدت
میخریدم و...
با خود میآوردم #نجف!
بعد، همه را جلوی #ایوان
جمع میکردم و...
با هم، بلند و یکصدا...
میخواندیم:
روز پدر مبارک، بابای مهربانم!
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔
🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....
🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷
🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....
🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....
🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....
🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه....
🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....
🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد....
🔹شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم.....
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند....
🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم....
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم....
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد....
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....
🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
#لحظه
#مخاطب_خاص
لحظههایی در زندگی هست ...
که تنهای تنهایم!
تنهایی مطلق؛
لحظههایی که...
جهان سراسر بیگانه میشود!
من میمانم و تو...
که آشناترینی!
من میمانم و...
دنیا و خیال...
که جهان با امید تو...
مرا کافیست!
#کربلا
#مخاطب_خاص
من کجا، باران کجا و راهِ بى پایان کجا
آه! این دلدل زدن، تا منزلِ جانان، کجا
اى حریر از شانههایت ریخته تا راه من
عطر خوبت را بگو آخر کنم پنهان کجا
من غریق رودهاى خفته در نام توام...
مرغ دریایى کجا و بیمِ از طوفان کجا
هرچه کویت دورتر، دل تنگتر، مشتاقتر
در طریق #عشق بازان، مشکلِ آسان کجا
کاتبان گفتند: شب، تکثیر گیسوى تو است...
نور خورشید انعکاس چشمهى روى تو است
بىقرارِ دیدنت، این خاکِ باران خورده است
خوابِ چشمان مرا امشب خیالت برده است
#پوریا_سوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مناجات_باخدا #ماه_رمضان
ای آنکه در فضای دعا می خری مرا
تا اوج وصلِ حضرت خود می بری مرا
مثل همیشه با نظر رحمتت ببخش…
حال دعا و زمزمۀ بهتری مرا
حال قنوت حال بکا حال بندگی
کن مرحمت زسوز دل کوثری مرا
آئینۀ جمال خودت را نشان بده
منّت گذار تا که کنی حیدری مرا
لطف خفّیه خوانده مرا ورنه ای کریم
شایسته نیست این سمتِ نوکری مرا
با افتخار دست نیاز آورم تو را
سائل شدم که خویش کنی سروری مرا
هردم که حالِ توبه مرا دست می دهد
گویم که هست این گنهِ آخری مرا
ای کاش پای لنگِ مرا سنگ می زدی
تا می زدود حسِّ خطا باوری مرا
آلوده شد نگاه من از دیدن گناه
حالا بخر به دیدن چشم تری مرا
تنبیه می کنی بکن اما خودت بزن
هرگز مده به دست کس دیگری مرا
با یک اشاره قلب حسینی به من بده
زهرا کند به لطف ، مگر مادری مرا
شش گوشۀ حسین دلم را ربوده است
یعنی دوباره کرده علی اکبری مرا
🔸شاعر:
#محمود_ژوليده