امام حسين عليه السلام :
لايَحِلُّ لِعَينٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللّه َ يُعصى فَتَطرِفَ حَتّى تَغَيِّرَهُ ؛
امام حسين عليه السلام :
بر هيچ چشم مؤمنى روا نيست كه ببيند خدا نافرمانى مى شود و چشم خود را فرو بندد ، مگر آن كه آن وضع را تغيير دهد .
📓الأمالى ، طوسى ، ص 55 .
@Mola_Amiralmomenin_as
▪️▪️▪️▪️▪️
الإمامُ الحسينُ عليه السلام :
مالُكَ إن لَم يَكُنْ لَكَ كُنتَ لَهُ،فلا تُبقِ علَيهِ فإنّهُ لا يُبقي علَيكَ ، وكُلْهُ قَبلَ أن يَأكُلَكَ ولنعم ما قيل في تفسير الزّهد أ نّه «ليس الزُّهدُ أن لا تَملِكَ شيئا ، بلِ الزُّهدُ أن لا يَملِكَكَ شيءٌ» .
امام حسين عليه السلام :
دارايى تو اگر از آن تو نباشد، تو از آنِ او خواهى بود. پس به آن رحم نكن؛ زيرا كه او به تو رحم نمى كند وپيش از آنكه او تو را بخورد تو آن را بخور! چه خوب گفته اند در تفسير زهد كه : «زهد آن نيست كه مالك چيزى نباشى، بلكه زهد آن است كه چيزى مالك تو نباشد».
📓الدرّة الباهرة : 24 .
@Mola_Amiralmomenin_as
معرفی کتاب
*اول شهید از بنی هاشم حضرت علی اکبر* علیه السلام
مشاهده در اینستگرام 👇
https://www.instagram.com/tv/CSUNe9UHH8b/?utm_medium=share_sheet
لینک دانلود مستقیم کتاب 👇
https://new.ghbook.ir/books/3937
مشاهده در آپارات👇
https://www.aparat.com/v/rk9do/
مشاهده در یوتیوب 👇
https://www.youtube.com/watch?v=iGU219Czz9k
#شعر_مهدوی
هر قدر مي خواهد اين دل، اين دلِ تنها تو را
در عوض هرگز نمي خواهد دمي دنيا تو را !
خاكِ عالم بـر سرِ دنيا، كه چشـمِ دوستان
جست و جو بايد كند در سينه صحرا تو را
تو خودت مشتـاق هستي ميهمانِ مـا شوي
ليك مي راند گنـاه از خانه هـاي ما تو را
ناله آقـا بيـايِ مـا كجـا، آن نـاله اي
كه زده در بينِ آن ديوار و در، زهرا تو را
روز، روزِ توست، چون روزِ عمويِ توست، آه
كم نخواهد داشت هرگز روزِ تـاسوعا تو را
گـرچه مي گويند هستي در تمامِ روضه ها
بيشتـر حس مي كنم در روضه سقّا تو را
دستـهايـم را دخيـلِ دستِ آقـايي كنم
كه خبر داده است از حاجاتِ نوكرها تو را
با دَمِ اي ساقي لب تشنگان خواهيم خواند
در عـزايِ ساقـيِ لب تشنگان، آقا تو را
@Mola_Amiralmomenin_as
#شعر_مهدوی
سر ميشـود زمانه ولي بي تو غرقِ آه
جانِ مرا رسانده به لب بغـض گاه گاه
تو حاضري و ما همه در بندِ غيبتيم
آقا نجاتمان بده از اين شب سياه
آقا علاجِ رو سِيَـهي چيست غير اشک
حالا به سوي روضه ات آورده ام پناه
اي ملجاء هـميشه ي ابن سبيل ها
جا مانده ام شبيه يتيمي ميان راه
يک دم بيا به خيمه ي ما، جانِ مادرت
آتش بزن دل همه را با شرار آه
بايد شوي تسلي آن قلب مضطرب
آقا بيا که روضـه رسيده بـه قتلگاه
يک جسم نيمه جان و دو صد نيزه و سنان
يک لشکر حرامي و سردار بي سپاه
ناگـه رسيـد زينـب کبري فراز تل
فرياد زد ز سوز جگر وا محمداه
اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست
اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست