⁉️ در واپسین روزهای عمر رسول خدا...
⚠️ «قَدْ نَزَلَتْ بِالْإِسْلَامِ نَازِلَةٌ وَ فِتْنَةٌ عَظِيمَةٌ مِنَ الْفِتَنِ...»
✋🏾 بلال اذان گفت...
🔥 عايشه صهيب را نزد🔥 پدرش فرستاد و گفت:
بيمارى #پيامبر صلّىاللهعليهوآلهوسلّم شدّت يافته و #على عليهالسّلام سرگرم پرستارى از اوست؛ تو بر مردم نماز بگذار تا براى آينده، حجّتى داشته باشى!
⚫️ مردم در مسجد طبق معمول منتظر ورود پيامبر اکرم و احيانا على عليهالسّلام بودند كه ابىبكر🔥 وارد شد و گفت: پيغمبر دستور داده با مردم نماز بگذارم.
👈🏼 يكى از اصحاب گفت:
تو در لشكر اسامه بودى، گمان نمىكنم كسى تو را امر به نماز كرده باشد.
مردم به بلال پيشنهاد كردند كه از پيامبر صلّىاللهعلیهوآله اجازه بگيرد...
📛 وقتى بلال جريان را به عرض پيامبر رساند، فرمود: مرا به مسجد ببريد؛ سوگند به خدا #فتنهاى براى اسلام روى داد.
❇️ سپس با همان حال بر على عليهالسّلام و فضل تكيه داد و پاهايش روى زمين كشيده مىشد، تا به #مسجد رفت...
رداى ابىبكر را گرفت و او را كنار زد
و در حال نشسته با مردم نماز خواند و بلال تكبير مىگفت...
📚 إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج۲، ص۳۳۹
#یا_رسول_الله_یا_امام_الرحمه