eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
248هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
60 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
ای ژرف چشم من! عشقت چو تندروی است و چون تصوف است و چون پرستش است عشقت چو زادن و مردن، مکرر نمی‌شود. نزار قبانی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#ضرب_المثل شستش خبردار شد حتماً خوانده و شنيده‌ايد كه كسي وقتي مي‌خواهد بگويد از جايی خاص و الهام‌بخش از امری مهم باخبر شده است ميگويد: «شستم خبردار شد كه ...» اما ريشه اين تركيب از كجاست؟ در باور عوام است كه اگر كسی مُرده‌ای را بخواب ببيند و ضمن سخن گفتن با او بتواند به ناگاه شست دست ميت را بگيرد، هر چه از ميت بپرسد، او از عالم غيب ناگزير به پاسخ خواهد بود و حتماً پاسخش كاملاً صحيح و قابل استناد است و اگر مِيّت انگشت شست او را گرفته باشد، تمام علم ميت به او رسيده و او از اسرار مخفی باخبر مي‌شود. بر اساس همين باور قديمي است كه وقتی كسی از سِرّی خبر مي‌آورد ميگويند: « چيه؟ شستت خبردار شده؟» يعني مرده‌اي را به خواب ديده و شست دست به او داده‌ای كه از اسرار با خبری؟ يا خود فرد ميگويد :« شستم خبردار شده كه فلان و بهمان» از همين ريشه است اصطلاح «شستت محكم». وقتی كسی وعده‌ انجام كاری را به كسی داده يا بخواهد خبري پنهاني را به اطلاع او برساند و اطمينان دهد كه اين خبر عين واقعيت است و يا آن وعده حتماً رخ خواهد داد می گويد: « شستت محكم كه فلان كار ميشه!» و منظورش اين است كه درست مانند زمانی كه در خواب شست دستت را به مِيّتی ميدهی و اخباری كه از او می گيری حتماً رخ خواهد داد، الان نيز بر اين وعده حساب كن كه حتمی خواهد بود. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر 💎می دانید چرا نیلوفر در مرداب گل می دهد؟ برای اینکه به همه ثابت کند که در بدترین شرایط هم می شود خوب بود می شود زیبا بود می شود شاد بود می شود زندگی بخشید می شود قوی بود می شود امیدوار بود نیلوفر مقاوم و وفادارترین گل در جهان است کمی از او درس بگیریم و برای زیبا، شاد، قوی و موفق بودن شرایط را بهانه نکنیم! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
معجزه اي كه چهل سال پيش رخ داده، تكرار نمي شود؟ حدود 40 سال پیش یک هواپیمای مسافربری شیلی در جایی روی رشته کوههای آند بین شیلی و آرژانتین سقوط کرد و بعلت کوهستانی و برفی بودن منطقه بعد از یک هفته جستجو مقامات دو کشور اعلام کردند که هواپیما متلاشی شده و هیچ اثری از آن نیست و به خانواده ها گفتند همه عزیزان شما مرده اند... اما این اشتباه بود... هواپیما با شیب ملایم روی توده بزرگی از برف سقوط کرده بود و دو نیم شده بود.... و حدود نصف مسافران مرده بودند و نصف دیگر زنده و یا مجروح بودند... بازماندگان تا یک هفته از غذاهای موجود در بدنه هواپیما تغذیه میکردند و پس از یک هفته بعلت برفی بودن کوهستان و نبود غذا مجبور شده بودند از گوشت حيوانات تغذيه كنند و این مسافران که پشت رشته کوههای عظیم آند مانده بودند و در محاصره کوههای برفی بودند پس از حدود 72 روز اتفاقی توسط یک اسب سوار از یک قبیله بومی پیدا شدند... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#یک_جرعه_کتاب خدا آن چیزی است که کودکان می‌شناسند نه بزرگسالان! بزرگسال وقت اضافه ندارد که برای غذا دادن به گنجشک‌ها آن را تلف کند... 👤کریستین بوبن 📚حضرت حضیض 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#حکایت_های_ملانصرالدین روزی يکی از همسايه‌ها خواست خر ملانصرالدين را امانت بگيرد. به همين خاطر به در خانه ملا رفت. ملانصرالدين گفت: خيلی معذرت می‌خواهم خر ما در خانه نيست از بخت بد همان موقع خر شروع کرد به عرعر کردن. همسايه گفت: تو که گفتی خرتان خانه نيست؛ اما صداي عرعرش دارد پرده گوش را پاره میکند. ملا عصبانی شد و گفت: عجب آدم عوضی ای هستی. حرف من ريش سفيد را قبول نداری ولی عرعر خر را قبول داری!😂😂 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
از خانه بیرون می رَوم و تنهایی ام بزرگتر میشود. در جست و جوی کسی نیستم، در جست و جوی جایی نیستم، در جست و جوی چیزی نیستم، قدم میزنم، تا پاهایم را فراموش نکنم...! 👤معین دهاز 📷خیابان تنهایی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
هر صبح طلوع دوباره خوشبختی و امید دیگری است بگشای دلت را به مهربانی و عشق را در قلبت مهمان کن بی شک شکوفه های خوشبختی در زندگیت گل خواهد کرد 💫صبح‌تون‌بخیر💫 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
حکایتی جالب از ریچارد فرای شرق شناس و ایران شناس برجسته ریچارد فرای بیش از 70 سال از زندگی‌اش را صرف مطالعه و پژوهش دربارهٔ تاریخ و فرهنگ فلات ایران کرد.در دهه 1970 در هنگامی که در دانشگاه پهلوی شیراز به تدریس اشتغال داشت بناگاه تدریس را رها کرد و به شغلی آزاد (مدیریت یک سوپرمارکت) روی آورد و سه سال بعد به اصرار و دعوت دانشگاه هاروارد بار دیگر به تدریس در این دانشگاه پرداخت. دکتر ویلیام پیرویان استاد دانشگاه آزاد اسلامی کرج تعریف می کرد که زمانی در امریکا در جلسه سخنرانی فرای حضور داشتم. پس از سخنرانی ایشان و به هنگام پرسش و پاسخ اجازه خواستم سوالی شخصی از ایشان بپرسم. ایشان اجازه داد و من از علت ترک درس و دانشگاه در آن سالها سوال کردم. ایشان پاسخ داد: روزی در یکی از خیابانهای شیراز قدم می زدم. به در مغازه گوشت فروشی رسیدم که در کنار آن آرایشگاهی قرار داشت. دیدم بین صاحب گوشت فروشی و جوان مشتری آرایشگاه دعوایی پیش آمده است. قصاب از آن جوان می خواست که موتورش را از مقابل سلمانی بردارد چون ممکن بود هر آن ماشین گوشت از راه برسد و جوان نیز می گفت بگذار کار من با سلمانی تمام شود بعدا موتور را برمی دارم. دعوا بالا گرفت و قصاب به مغازه رفت ساطور برداشت و در این میان ساطور به سر جوان خورد و جان داد. من تمامی این اتفاقات را شاهد بودم. بسیار متاثر شدم. از آنجا رفتم . کاری داشتم انجام دادم و بعد از چند ساعت که بازگشتم دیدم هنوز ازدحام مردم وجود دارد. از یکی از حاضران سوال کردم که چه شد؟ آن شخص جواب داد جوانی به همسر این قصاب نظر سوء داشته و قصاب او را کشته است. من که حادثه را از ابتدا تا انتها دیده بودم می دانستم که اینگونه نبود. ناگهان شوکی به من وارد شد. حادثه ای که چند ساعت بیشتراز وقوع آن نمی گذشت چنین تحریف شده بود. من چگونه می خواستم حوادث سه هزار سال قبل را بشناسم. تمام دانسته های من به جهل تبدیل شد. باعث شد تدریس را رها کنم و به مغازه داری روی آورم. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
حدیث عشق نگردد کهن که سال به سال بهار حسن تو گل‌های تازه‌تر دارد... #صادق_سرمد #برگزیده، تصویر از چامه، شعر از شما 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#ضرب‌المثل شما هم شهر آباد كن نیستید دهی بود كه چند خانوار داشت از قضا آن‌ها هم كوچ كردند به جای دیگری رفتند و فقط یک خروس و یک سگ در ده جا ماندند روباهی آن طرف‌ها بود كه می‌خواست خروس را بگیرد، خروس چون از قضیه باخبر شد پیش سگ رفت و گفت: "روباه می‌خواد منو بگیره و بخوره چكار كنم؟" سگ گفت: "من در گوشه‌ای می‌خوابم تو هم یک تكه فرش بینداز روی من خودتم روی آن بخواب و طوری نشون بده كه لونه‌ات همین جاست تا روباه خواست بیاد ترو بخوره من بلند میشم و اونو می‌گیرم". مدتی كه از شب گذشت روباه دندان تیز كرد و به سراغ خروس آمد و تا خواست كه خروس را بگیرد سگ به او حمله كرد و دمش را از بیخ كند. روباه وقتی دمش كنده شد و از حیله‌ای كه به كارش كرده بودند خبردار شد رو كرد به خروس و گفت: "من با این دم كنده میرم ولی شما هم شهر آباد كن نیستین و این ولایت با شما دو نفر آباد بشو نیس!" 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
ما زیستن را یاد گرفتیم همچون کودکانی که دویدن را یاد می‌گیرند اما نه در وقت بازی که به هنگام فرار #حسن_آذری 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
عارفی می‌گوید که روزی دزدان قافله ما را غارت کردند،پس نشستند ومشغول طعام خوردن شدند. یکی از ان ها را دیدم که چیزی نمی خورد به اوگفتم که چرا با آنها در غذا خوردن شریک نمی شوی؟ گفت :من امروز روزه ام گفتم : دزدی وروزه گرفتن؟! عجب است. گفت : ای مرد! این راه، راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام شاید روزی سبب شود وبا او آشنا شدم. آن عارف می گویدکه سال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف می کند وآثار توبه از وی مشاهده کردم؛ رو به من کرد وگفت: دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر 📚 💎ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند: ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برنده مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ داده ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند؛ ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ؛ ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شده ی ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد؛ ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ می بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ﺧﻮﺑﯽ پیدا کرده ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند؛ اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد! ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود ... نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزه ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون میشود!! شکست ها و نگرانی هایت را رها کن، خاطراتت را ... نمیگویم دور بریز، اما قاب نکن به دیوار دلت ... در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد، زمین میخوری زخم بر میداری و درد میکشی نه از بی مهری کسی دلگیر شو … نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم… به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟ شاید … روزی … ساعتی … آرزوی نداشتنش را میکردی… هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد … در آینده لبخند بزن !! این همان جایی است که باید باشی، هیج کس تو نخواهد شد!! «آرامش سهم توست» 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
روزي دو مسيحي خسته و تشنه در بيابان گم شدند.ناگهان از دور مسجدي را ديدند. ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم امين است تو بگو نامم محمد است. استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم. به مسجد رسيدند. ملا گفت نامتان چيست؟ يكي گفت نامم استيو است و ديگري گفت نامم امين است. ملا گفت: براي استيو آب بياوريد و امين جان، چون ماه رمضونه بايد تا افطار وايسي!!!! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
خورشید هر روز یادآور این نڪته است؛ ڪه مے شود از اعماق تاریڪے دوباره طلوع ڪرد ... شرطش داشتن امید است. صبح بخیر امروزتون مملو از امید و مهر🌹 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
ادامه بده و جا نزن ... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
‌ هم گلستان خیالم ز تو پرنقش و نگار هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش #حافظ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
چون حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت و پادشاهی رسید از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد. چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران را به صرف یک وعده غذا دعوت کند. حق تعالی او را از این کار بازداشت و فرمود: «رزق و روزی تمام جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این کار بر نخواهد آمد. بهتر است زحمت خود زیاد نکند.» ولی سلیمان بر اصرار خود افزود و استدعای وی مورد قبول واقع شد و خداوند به همه موجودات زمین فرمان داد تا فلان روز به ضیافت بنده محبوبش بروند. سلیمان هم بیدرنگ به افراد خود دستور داد تا آماده تدارک طعام برای روز موعود شوند. وی در کنار دریا جایگاه وسیعی ساخت و دیوان هم انواع غذاهای گوناگون را در هفتصد هزار دیگ پختند. چون غذاها آماده شد سلیمان بر تخت زرینی نشست و علمای اسرائیل نیز دور تا دور او نشسته بودند از جمله آصف ابن برخیا وزیر کاردان وی . آنگاه سلیمان فرمان داد تا جمله موجودات جهان برای صرف غذا حاضر شوند. ساعتی نگذشت که ماهی عظیم‌الجثه از دریا سر بر آورد و گفت: «خدای تعالی امروز روزی مرا به تو حواله کرده است بفرمای تا سهم مرا بدهند.» سلیمان گفت: «این غذاها آماده است مانعی وجود ندارد و هر چه می‌خواهی بخور.» ماهی با یک حمله تمام غذاها و خوراکی‌های آماده شده را بلعید و گفت: یا سلیمان، سیر نشدم غذا می‌خواهم. سلیمان چشمانش سیاهی رفت و گفت: «مگر رزق روزانه تو چقدر است؟ این طعامی بود که برای تمام جانداران عالم مهیا کرده بودم؟» ماهی عظیم‌الجثه در حالی که از گرسنگی نای دم زدن نداشت به سلیمان گفت: «خداوند عالم روزی مرا روزی سه بار و هر دفعه سه قورت تعیین کرده است. الان من نیم قورت خورده‌ام و دو قورت و نیم دیگر باقی مانده که سفره تو برچیده شد.» سلیمان از این سخن مبهوت شده و به باری تعالی گفت: «پروردگارا، توبه کردم. به درستی که روزی دهنده خلق فقط توئی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#کاریکلماتور او را که رو به نور می رود دیگران، تاریک می بینند. 👤علیرضا روشن 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
#تلنگر "یک فردِ خوب همیشه در ذهنِ تو می مانَد، یک فردِ بهتر همیشه در رویای تو می مانَد، اما... یک فرد صادق همیشه در قلب تو می مانَد... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
همه ی آدم ها مانند ماه هستند، قسمت تاریکی دارند که هرگز به کسی نشان نمی دهند... 👤مارک تواین 🎨نیمه تاریک وجود اثر واتسن 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
آدمی هر صبح به امیدی چشم باز می‌کند امیدی که شب قبل در خود نمی‌دیده این خاصیت نور است... چشمتان روشن به اتفاقات خوب♥️ صبح بخیر 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
شاید بهترین دعا همین باشه؛ الهی همه چیز به وقتش برات اتفاق بیفته.. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
"تو" مثلِ خوابِ بعد از خوابِ اولِ صبح ميمانى... مثلِ آن روىِ خنكِ بالشت... همانقدر شيرين همانقدر دلچسب #علي_قاضي_نظام 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍