48kolbeh amoo tom.mp3
7.48M
#کتاب_صوتی
کلبه عمو تام
قسمت چهل و هشتم
👳 @mollanasreddin 👳
شاهنامه خوانی به نثر (از ابتدا)
پیش تر خواندیم کنیزان رودابه
شنیدند زال در عشق رودابه گرفتار آمده است، پس بسیار خشنود شدند.
و حال ادامه ی داستان:
فرستاده ی زال بعد از اطاعت فرمان زال نزد او بازگشت و هر چه از آن دلنوازان شنیده بود، پنهانی برای زال بازگفت. زال به گلستان و نزد کنیزان کابلی آمد. کنیزان پریروی در مقابل زال سجده کردند و بر زمین افتادند. زال گفت:
هر چه از قد و بالا و زیبایی و رأی و خرد رودابه می دانید برایم بگویید تا بدانم چه چیز درخور او است. در گفتارتان به جز راستی نباشد که اگر هر چه می گویید راست باشد نزد من عزیز خواهید شد، ولی اگر در سخنتان شک کنم که نادرست است، شما را به زیر پای پیلان می اندازم.
رنگ از چهرۀ کنیزان پرید و در مقابل زال زمین بوسیدند. یکی از آنها که به سال کوچک تر از بقیه بود، سخنگوی آنها شد و به زال چنین گفت: ای پهلوان! مادر گیتی هرگز در میان بزرگان کسی را نزاد مانند سام و قد و قامت او و نیز به پاکی رأی و دانش او. دو دیگر مانند تو ای پهلوان دلیر با این بازو، قد و بالا و دل شیرت و سوم مانند رودابه ی ماهرو که سرو زیبایی است پر از عطر و رنگ، از سر تا پایش گل است گویی از صورت او همیشه شراب می چکد و موهایش مانند عبیر است. با مشک و عنبر سرش را بافته اند و با لعل و زمرد تنش را تراشیده اند. چون موهای او مانند زره، گره بر گره است. چنین بتی را هرگز در هیچ بوستانی نمی توانی ببینی که ماه و پروین همیشه در حال ستودنش هستند.
زال با سخنان شیرین به آن کنیز گفت: اکنون بگو چاره ی کار چیست؟ راهی بجویید من نزد او بروم که دل و جان ما پر از عشق او است و تمام آرزویم دیدن روی او. پس از خداوند خواهم خواست او را همسر و جفت من گرداند.
کنیز گفت: اگر فرمان دهی تا کاخ آن سرو سهی بتازیم و از تصمیم فرخنده ی جهان پهلوان و گفتار شیرینش او را بفریبیم که در میان سخن های ما ناراستی نیست.
آنگاه پهلوان با کمند به نزدیک دیوار بلند کاخ بیاید و سرش را دور کنگره حلقه کند، باشد که شیر را از شکار بره خوش بیاید.
ببین آنگهی تا خوش آید تو را
بدین گفته رامش فزاید تو را
سگالش بکردند زینسان به هم
دل پهلوان گشت خالی ز غم
#شاهنامه_از_ابتدا
#جلداول
برگردان به نثر: #سیدعلی_شاهری
#نشرچشمه ۱۳۸۸
#قسمت هشتاد و هشتم
👳 @mollanasreddin 👳
روح بخش است نسيمِ نفسِ بادِ بهار، ليک
چون نکهتِ انفاسِ تو روحافزا نيست
#خواجوی_کرمانی
#سلام_صبح_بخیر ☘️
👳 @mollanasreddin 👳
#تیکه_کتاب
و گفت: هر چیز را زکاتی ست، زکات عقل اندوهی ست طویل!
#کتاب
#تذکرة_الاولیا
بخش ۱۰، ذکر فضیل عیاض
#عطار
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
🔴۳ راز مهم درباره زرد چوبه❗️
یه راز قدیمی که تازه داره فاش میشه...
👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2544959632C431da444a7
شوکه شدم وقتی دیدم با زردچوبه چه کارایی میشه کرد👆🏻👆🏻👆🏻😱
#تلنگر
من برای خودم خط هایی دارم
دور بعضی چیزها
زیر بعضی چیزها
و روی بعضی چیزها
گاهی خط قرمز 🧨
گاهی خط زرد🎗
و گاهی خط سبز🌱
دور بعضی آدمها را خط قرمز کشیده ام
آنها که همیشه سهمی از حس خوبم را به تاراج میبرند.حسودها ..خودبین ها و مهمتر از همه آنها که همیشه به من دروغ گفتند……
زیر بعضی ها را خط زرد میکشم.
آدمهایی که تکلیفت را با آنها نمیدانی.
مثل فصلها رنگ عوض میکنند و اعتباری نیست نه به تحسین و نه به تکذیبشان..
روی بعضی چیزها و آدمها را با برگهای سبز خطی میکشم, سبز سبز تا یادم بمانند و یادگار همیشگی ذهنم باشند.
آدمهایی ک شاید همه ی فرقشان و خاص بودنشان در نگاه و کلامشان باشد.
آدمهایی که ساده ی ساده فقط دوستشان دارم
این آدمها را باید قاب گرفت و از مژه ها آویخت تا جلوی چشمت باشند ،تا وجب به وجب نگاهت را شکرگزار بودنشان باشی.
تقدیم به آدمهاي سبز زندگی ام…..🌿
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از پارک علم و فناوری استان قم
✅ نشست تخصصی کاربردها و ظرفیت هوش مصنوعی در توسعه استارتاپهای علوم انسانی
🔰 محورها؛
- چالشهای کلانداده و منابع آن در علوم انسانی
- نقش هوش مصنوعی در تحول آموزشی و توسعه علوم انسانی
- بازارهای هدف برای استارتاپهای علوم انسانی مبتنی بر هوش مصنوعی
- نقش هوش مصنوعی در تحول و تولید محتوا در صنایع نرم و فرهنگی
- آیندهپژوهی؛ هوش مصنوعی، هویت فرهنگی . ارزشهای اخلاقی اجتماعی
🗓 زمان: ۲ و ۳ اردیبهشتماه ۱۴۰۴
🏢 مکان: قم، سالن همایشهای بینالمللی غدیر
🆔 @qomstp
#شعر
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
#سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
💥ببینید براتون چی پیدا کردم💥
https://eitaa.com/joinchat/1361969903C7fd7b5e8e4
👈هر چقدر هم که خوش استایل باشی این عطر هست که استایلت رو تکمیل میکنه💯
👈اول مقایسه کن بعد سفارش بده 💝
👈با مشاوره رایگان 😎
👈
مدیریت یکآتش نشان👨🚒 👈اینجا تفاوت رو لمس میکنید🤌 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شاید یادش نمونه چی پوشیدی اما بوی عطرت!!!❤️🔥 قول میدم هیچوقت فراموشش نمیکنه💯 پاشو بیا (گالری عطر توراکو) تا بگم چه عطری بزنی دیوونش کنی😍🤩 🚨پس تا دیر نشده بزن روی لینک زیر و عضو شو🚨 https://eitaa.com/joinchat/1361969903C7fd7b5e8e4 👆👆👆👆👆👆👆👆👆
#داستان
داستان عشق حضرت حافظ و شاخه نبات
آوردهاند که:
سالها پیش خواجه شمسالدین محمد شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات. در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده میشد و شمسالدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش میداد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج میکنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!" 100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمیآمد که بتوانند این پول را فراهم کنند! عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند تا در ناز و نعمت زندگی کنند! در بین خواستگاران خواجه شمسالدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند. او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد میرفت و راز و نیاز میکرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند.
شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمسالدین شوهر من است. شمسالدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد. اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمسالدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شدهام، نمیتوانم این کار را انجام دهم اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمسالدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چه میبینی؟ گفت: حس میکنم از آینده باخبرم و گفتند :باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه میبینی؟ گفت :حس میکنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آیندهی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت! تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب لسانالغیب و حافظ را به او داد. (لسانالغیب چون از آینده مردم میگفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود). تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما ... حافظ او را نخواست و گفت : زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمیخورد ... تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند.
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کزآن #شاخ_نباتم دادند.
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ های جدید رسید!❤️🔥😍🎧
#فرزاد_فرزین
#حمید_هیراد
#ایوان_بند
#هوروش_بند
#عرفان_طهماسبی
#محسن_چاوشی
#علیرضا_قربانی
#حامیم
آهنگ های روز دنیا😳🙊👇
https://eitaa.com/joinchat/2644246840C8f42e259c1
https://eitaa.com/joinchat/2644246840C8f42e259c1
🔹یکی از موارد کاربست «ویرگول» بین واژههای تکراری است. درواقع، گاهی در جمله دو واژه پشت سر هم تکرار میشود که برای جلوگیری از بدخوانی، بین آنها ویرگول میگذاریم.
🔸مانند:
آن کشور، کشور خوبی برای زندگی نیست.
این جلسه، جلسۀ مهمی بود.
این خبر، خبر اول همۀ رسانهها شد.
#غلط_ننویسیم
👳 @mollanasreddin 👳