eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
236.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
70 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
علامت داروخانه ! آیا تا کنون فکر کرده‌اید چرا علامت داروخانه در سراسر جهان "ماری است که به دور جامی از شراب پیچیده و در حال خوردن شراب می‌باشد"؛ و یک علامت بین‌المللی شناخته شده می‌باشد ؟ اگر فکر کنید این ابتکار جهانی مربوط به ایران است به ایرانی بودن خود افتخار می‌کنیم. و اما اصل مطلب در زمان ابن‌سینا طاعونی سخت در همدان شیوع پیدا کرد. ابن‌سینا متوجه شد که تنها عامل این بیماری موش می‌باشد. دستور داد هر خانه اگر می‌خواهد از طاعون در امان باشد در خانه مار نگهدارد تا با خوردن موش طاعون از بین برود.هم چنین برای تقویت زهر دستور داد جامی شراب‌قرمز سر راه مار قرار دهند. تا توان شکار موش بیشتری داشته باشد.بعد از آن در شفاخانه هر شخص طاعونی که می‌آمد مشخص می‌شد در آن خانه مـار نبوده وطاعون سرایت کرده ومی‌گفتند: بی‌مار، یعنی مار در خانه ندارد. به افتخار این پزشک ایرانی ، علامت داروخانه در دنیا ماری سر در جام شراب ثبت شد؛ و کلمهٔ بیمار در فرهنگ ما ماندگار شد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
میگن تو ژاپن یکی از شیوه‌های غیرمستقیم مردان برای خواستگاری، پرسیدنِ سوالِ "حاضری لباس‌هایم را بشوری؟" از معشوق خود است. 🔹حالا فک کن تو ایران بری خواستگاری اینو بپرسی. جوابایی که می‌شنوی👇 نوکر بابات غلام سیاه! زن می‌خوای بگیری یا کلفت؟ همون بده ننت بشوره! لباسا منم تو باید بشوری مرتیکه! من خونه بابام دست به سیاه و سفید نزدم، بعد بیام لباسای تو چلغوزو بشورم! در حالی که معنی این جمله اینه که من حاضرم خصوصی ترین چیزای زندگیم رو به تو بگم 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌱 داستان طنز مَردی , شب موقعِ برگشتن از دهِ پدری تو شمال ، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه! خودش این‌طوری تعریف می‌کنه که: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد. وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه سر در نمیارم! راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود. با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش. اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست! خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره... تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم. تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.! نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند. از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در روباز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم. وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند که یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفرخیس اومدن تو; یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون خُلیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.!.! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
+ آقای همساده هیچ وقت نگفتین کار شما چیه؟ - بنده تاجرم +تجارت میکنین؟ -نه آقو هر روز زیر فشار زندگی تا میشم جر میخورم... 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
به خدا که وصل شوی آرامش وجودت را فرا می‌گيرد ، نه به ‌راحتی می‌رنجی و نه به ‌آسانی می‌رنجانی ؛ آرامش سهم دل‌هايیست که به سمت خداست ... ☀️ صبح بخیر 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
جواب "نه" از طرف خدا به معنای نپذیرفتن نیست؛ بلکه به معنای هدایت دوبار‌ست.. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
شیطان را پرسیدند كه كدام طایفه را دوست داری؟ گفت: دلالان را! گفتند:‌ چرا؟ گفت: از بهر آن كه من به "سخن دروغ" از ایشان خرسند بودم، ایشان "سوگند دروغ" نیز بدان افزودند! عبید زاکانی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
مراسم دلالگی (خواستگاری): در شهر شیراز, جوانی که به سن ازدواج رسیده و قصد ازدواج دارد، موضوع را با خانواده خود در میان می گذارد. اگر خانواده داماد، دختر معینی را در نظر داشته باشند، کار ساده است. در غیر این صورت به این خانه و آن خانه برای «دلالگی» که همان خواستگاری است می روند. مادر و خواهر داماد و چند نفر از نزدیکانش به خانه ای که دختر داشته باشد، می روند. خانواده دختر در صورتی که موافق باشند، علاوه بر چای، شربت هم برای آنها می آورند. در صورتی که خانواده دختر تنها به چای اکتفا کنند، نشانه آن است که به این وصلت رضایت ندارند. پس موضوع منتفی شده و خانواده داماد به خانه ی دیگری می روند. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🌱🕊 آقو بعضیام هستن آدمو شبیه چرخ خیاطی میبینن هر وقت مشکلات زندگی پاره شون میکنه میان طرفت ... یعنی هلاک اینجور آدمام آقای همساده 🍃 🌺🍃 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
یک مرد آلمانی روی شیشه عقب ماشینش نوشته: نه فیس بوک،نه وات ساپ،نه توییتر،نه اینستاگرام داره،اما یک میلیارد و هشتصد میلیون دنبال کننده داره، اون کسی نیست جز محمد رسول الله👌🏻 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
روزی مرد ثروتمندی ، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند و قدر موقعیتش را بداند. آن ها یک شبانه روز را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند . در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد سفرمان چه بود ؟ پسر پاسخ داد : عالی بود پدر ! پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟ پسر پاسخ داد : فکر می کنم ! پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟ پسر کمی اندیشید و سپس گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست ! در پایان حرف های پسر ، پدرش مات و مبهوت او را نظاره می کرد . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم ! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
وَه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز #وحشی_بافقی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍