eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
244.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
65 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺غفلت 🍃🌺يکی از اصحاب پیامبر، در جلسه رسمی سؤال کرد که؛ صحابه شما چطور هستند؟ حضرت درباره صحابه سخن گفت. بعد گفتند:يا رسول الله!چرا از علی حرف نزدی! 🌹فرمود: شما از اصحاب من سؤال کردی، از خود من که سؤال نکردی! علی خود من است! وجود مبارک پيغمبر اصلاً اصرار دارد که بگويد علی جان من است! 📚مناقب ابن شهرآشوب؛ ج2 ؛ ص217 ... وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ... [برای مباهله] ... و کسانی که مثل خودمان هستند و آنهایی که مثل خودتانند را [دعوت کنیم] آل عمران 61 🍃آیت الله جوادی آملی جلسه 24 شوری اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 👳 @mollanasreddin 👳
🔸قرض دو روزه🔹 🔶مردی رفت پیش ملا و گفت: چند شب پیش خواب دیدم یکی آمد به خوابم و بیست دینار از من قرض گرفت و قول داد دو روزه آن را پس دهد. اما حالا چند روز گذشته و هنوز قرضش را پس نداده است. ملا جان! کمکم کن تا من بتوانم طلبم را پس بگیرم. 🔷ملانصرالدین جواب داد: این مشکل هیچ راه حلی ندارد مگر اینکه دوباره بخوابی و صبر کنی دوستت دوباره به خوابت بیایید و در خواب طلبت را از او بگیری.😎😂😂 👳 @mollanasreddin 👳
ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ: ﻧﻔﺴﺶ ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻣﻌﻨﯽو مفهوم: ﺁﺩﻡ ﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﺑﯽﺧﯿﺎﻝ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﺒﺮﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺧﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﯾﺎ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻧﺎﺑﺠﺎ ﻣﯿﺪﻫﺪ 👳 @mollanasreddin 👳
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 نادرشاه به دربار عثمانی اخطار داد که خاک ایران را ترک کند اما دربار عثمانی این شعر را آنهم بزبان فارسی را برای نادر فرستاد: چو خواهی قشونم نظاره کنی…. سحرگه نظر بر ستاره کنی اگر ال عثمان حیاتم دهد….. ز چنگ فرنگی نجاتم دهد چنانت بکوبم به گرز گران…… که یکسر روی تا به مازندران . نادرشاه هم در پاسخ نوشت: چو خورشید ، سعادت نمایان شود…… ستاره ز پیشش گریزان شود عقاب شکاری نترسد ز بوم……. دو مرد خراسان دو صد مرد روم اگر دست یزدان دهد رونقم….. به اسکندریه زنم بیرقم . و پس از آن در نبردی سهمگین ارتش توپال عثمان پاشا بزرگ‌ترین سردار عثمانی را در هم کوبید و خاک وطن را از ترکان عثمانی بازپس گرفت... (توپال عثمان یکبار در سال ۱۱۱۱ هجری خورشیدی. توانست ارتش ایران به فرماندهی نادر را شکست دهد و بغداد را از سقوط رهایی بخشد. ولی سه ماه بعد نادر مجدداً به عراق لشکرکشی کرد و ارتش عثمانی را در نزدیکی کرکوک به سختی شکست داد. توپال عثمان پاشا به دست اللّه‌ یار بیگ گرایلی به قتل رسید و سر او را بریدند و نزد نادر بردند. نادر دستور داد وی را در تابوتی با احترامات کامل به همراه چند تن از اسیران عثمانی به بغداد نزد احمد پاشا ببرند.) برگرفته از کتاب 📚«زندگی پرماجرای نادرشاه» اثر ✍️ «دکتر میمندی‌نژاد» 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 👳 @mollanasreddin 👳
😳مهمان ناخوانده😂 🍎روزی ملا از چند نفر از رفیقانش را دید و آنها را به خانه اش دعوت کرد. 🍏به خانه که رسیدند ملا جلوتر از مهمانها رفت و به زنش گفت: برایم مهمان رسیده چیزی در خانه داریم که از آنها پذیرایی کنیم؟ 🍋زن ملا گفت: نه! ملانصرالدین گفت: حالا چه کار کنیم؟ زنش گفت: خوب یک جوری آنها را دست به سر کن. ملانصرالدین گفت: پس برو بگو ملا در خانه نیست. 🍇عیال ملا دم در رفت و گفت: خیلی معذرت می خواهم ملا خانه نیست؟ 🍅مهمانها با تعجب نگاهی به هم انداختند و گفتند: اما ما همین حالا با خود ملا بودیم و دیدیم که او آمد داخل خانه. 🍉در این موقع ملانصرالدین سرش را بیرون آورد و گفت: این خانه دو تا در دارد، شاید از در دیگر رفته باشد بیرون.😳😁 ⚜ @Ahkaam
💠"خضر؛ شیعه حضرت علی" 💠اعمش می‌گوید: در مدینه کنیز سیاه چهره نابینائی را دیدم که آب به مردم می‌داد و می‌گفت:‌ به افتخار دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام بیاشامید، بعد از مدتی او را در مکه دیدم که بینا بود و به مردم آب می‌داد و می‌گفت: 💠«به افتخار دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام آب بنوشید، به افتخار آن کسی که خداوند به واسطه او بینائیم را به من بازگردانید!» 💠نزدیک رفتم و به او گفتم قصه بینایی تو چگونه است؟ 💠گفت: روزی مردی به من گفت:‌«ای کنیز تو آزاد شده علی بن ابی طالب و از دوستان او هستی؟» 💠گفتم: آری. 💠گفت: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَتْ صَادِقَهً فَرُدَّ عَلَیْهَا بَصَرَهَا «خدایا اگر این زن راست می‌گوید: [و در محبت خود به علی علیه السّلام] صادق است، بینائیش را به او برگردان» 💠سوگند به خدا، بعد از این دعا، بینا شدم و خداوند نعمت بینائی را به من بازگردانید، به این مرد گفتم: تو کیستی؟ 💠گفت: أَنَا الْخَضِرُ وَ أَنَا مِنْ شِیعَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع. من خضر هستم، و من شیعه علی بن ابیطالب علیه السّلام می‌باشم. 📚بحار الأنوار (ط – بیروت)، جلد ۴۲، صفحه:۹ ⚜اللهم صل علی محمد و آل محمد و عج⚜ 👳 @mollanasreddin 👳
🌹مرگ بر سیم و زر🌹 🍃روزی عمر به خدمت رسول الله رسید و سؤال کرد: یا رسول الله شما که می گوئید مرگ بر سیم و زر، پس مادر ما در این دنیا چه بیندوزیم؟ 🍃پیامبر خدا فرمود: ای عمر! در این دنیا باید زبانی یادکننده خدا و دلی سپاسگذار و شاکر درگاه الهی و همسری که در کار جهان دیگر به تو یاری برساند، بیندوزید. نه سیم و زر که اینها در قیامت برایتان وسیله عذاب الهی است. 🍃به راستی که دیناری بر روی دیناری نهاده نشود مگر این که پوست صاحبان آن را پهن کنند و با همان سکه ها، پیشانی و پهلوی آنها را داغ نهند و می گویند: این است آنچه که شما برای خود ذخیره کرده اید. پس بچشید آنرا. 📚الغدیر، ج 16، ص 217 ❗️از نظر اسلام مال و ثروت به خودی خود نه خوب است و نه بد. بلکه اگر نردبان صعود انسان به کمال گردد خوب و اگرموجب دل بستگی آدمی گردد و سد راه شود ناپسند خواهد بود. 👳 @mollanasreddin 👳
🍃امیرالمؤمنین علیه السلام و علاء بن زیاء🍃 🍃در نهج البلاغه نقل شده است امیر المؤمنین (ع) در زمان حکومت خود، به عیادت علاء بن زیاد می رود. او شخص ثروتمندی بود و در زمان خلافت عمر، از طرف ابو موسی اشعری در قسمتی از بحرین حکومت می کرد. به گوش خلیفه دوم رسیده بود که فرمانداران او اموال بیت المال و ثروت مردم را چپاول می کنند. ازاین رو، روزی آنان را به مدینه احضار کرد و از جمله آنها همین علاء بن زیاد حارثی بود که قبل از رفتن به نزد خلیفه، از یکی از غلامان او پرسید که خلیفه (عمر) چه افرادی را می پسندد؟ گفت: هر چه لباس های تو کهنه تر و مندرس تر باشد، خلیفه بهتر می پسندد. ایشان هم چنین لباسی را پوشید و به مجلسی که بقیه فرمانداران بودند، وارد شد. نگاه عمر به علاء افتاد و او نظرش را بیشتر به خود جلب کرد. آبگوشت شتر نیز تهیه شده بود که چون فرمانداران به غذاهای اشرافی عادت کرده بودند، نمی توانستند از آن بخورند؛ ولی علاء بن زیاد در حضور خلیفه دوم غذا را با اشتها و میل تمام خورد. از این جهت او باعث جلب نظر خلیفه واقع شد و می گویند عمر او را صدا زد و سؤالاتی از او کرد، از جمله گفت هزینه زندگی تو ماهیانه چقدر است؟ وقتی گفت فلان مقدار، خلیفه گفت: زیاد است، و بعد از آن به جز علاء دیگر فرمانداران را عزل کرد. 🍃حالا همین شخص در زمان امیر المؤمنین (ع)، یکی از افراد ثروتمند بود که وقتی مریض شد، آن حضرت به عیادتش رفت. دید خانه بزرگ و پروسعتی دارد به او فرمودند: ما کنت تصنع بسعة هذه الدار، و انت الیها فی الآخرة کنت احوج؟ بلی و ان شئت بلغت بها الآخرة، تقری فیها الضیف و تصل فیها الرّحم، و تطلع منها الحقوق مطالعها فاذا انت قد بلغت بها الآخرة؛ با چنین دولت سرایی عظیم، در دنیا چه می کنی؟ و حال آنکه تو به آن در جهان آخرت بسی نیازمندتری. اگر پنداشتی که با چنین کاخ پهناوری به عرصه فراخ و شکوهمند آخرت واصل خواهی شد، پس در خانه را بگشای و مقدم میهمان را عزیز دار (فقرا را میهمان کن) و با خویشان و نزدیکان در آن صله رحم نما و از این خانه، حقوق دینی و زکات اسلامی را که واجب است به کسانی که مستحق و نیازمندند، ادا کن که اگر چنین کنی، به آن سرای جاویدان رسیده ای. 🍃در این ملاقات علی (ع) سخنان بسیار جالبی را به علاء بن زیاد به عنوان یک مسئول حکومتی تذکر داد که هشدار و سرمشقی است برای همه کسانی که از زندگی گسترده و خانه وسیع برخوردارند و کسب و کارشان رونق دارد و درآمدشان زیاد است. 🍃چنین افرادی اگر بخواهند وظیفه دینی و اجتماعی خود را در مقابل خدا و مردم انجام داده باشند لازم است از خانه بزرگ خود به نفع مردم، به خصوص طبقات کم درآمد و محروم جامعه، استفاده کنند و با میهمانی فقرا و نیازمندان و رسیدگی به وضع معیشتی آنها، که چه بسا اجاره نشین اند و یا در کلبه محقری زندگی می کنند، دین خود را در برابر آنها ادا کنند و با اطعام و اکرام خویشان و اقوام خود در آن خانه، به صله رحم بپردازند و محل سکونت خود را جای رسیدگی به افراد کم درآمد جامعه و پرداخت حق و حقوق آنها، ادای حقوق واجب شرعی از قبیل زکات و خمس و. .. انجام تکالیف شرعی (نماز، روزه، عبادت) قرار دهند، نه اینکه بهترین خانه و ماشین و امکانات را داشته باشند و توجهی به همسایگان و نیازمندان جامعه و عبادت و بندگی خدا و قرائت قرآن و نماز و روزه، نداشته باشند. اخلاق ايزدى بيست گفتار اخلاقى -عرفانى، ص 194 👳 @mollanasreddin 👳
هرکه بامش بیش، برفش بیشتر (داستانش ربطی به برف و پشت بام نداره 😉😉) می‌گویند که در روزگاران قدیم پادشاهی بود که در اثر بیماری در می گذرد. قبل از مرگ وصیت می‌کند چون وارث و جانشینی نداشته، فردای آن روز اول کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند. فردای آن روز مردم و امرا دستور شاه درگذشته را بر سر می‌گذارند و گدایی را که در تمام عمر تنها اندوخته‌اش خرده پولی بوده و لباس کهنه‌ای، به عنوان شاه معرفی می‌کنند و او را بر تخت پادشاهی می‌نشانند. روزها می‌گذرد و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، بر تخت می‌نشیند و امور را اداره می‌کند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر می‌دارند و با دشمنان دست به یکی می‌کنند و شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از کف داده، بخشی از قدرت را به آن‌ها واگذار می‌کند. روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق گرمابه و گلستانش بود، وارد شهر می‌شود و می‌شنود که رفیقش حال پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او می‌رود. پادشاه جدید در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش می‌گوید: ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک تشوش جهانی را بر دوش می‌کشم. سختی‌ها و رنج‌های بسیاری را متحمل گشته‌ام. و در اینجاست که رفیق دیرینش می‌گوید: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر. 👳 @mollanasreddin 👳
🌹 انفاق با دست خود! 🌹 🌺یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به بینوایان انفاق کند. 🌺پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: 🌺سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم. 🌺در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است 📚نمونه معارف اسلامی، ص ۴۱۹ 📚جامع احادیث شیعه، ج ۸ 👳 @mollanasreddin 👳
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 پیرمرد وفادار پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد...در راه با یک ماشین تصادف کرد و اسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: ((باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت اسیب ندیده)) پیرمرد غمگین شد،گفت عجله دارد و نیازی به عکس برداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.پیرمرد گفت:همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح به انجا می روم و صبحانه را با او می خورم.نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت:خودمان به او خبر می دهیم.پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم،او الزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا نمی شناسد!! پرستار با حیرت گفت:وقتی نمیداند شما چه کسی هستید،چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته،به ارامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است. 👳 @mollanasreddin 👳 🌸🍃🌼🌸🍃🌼
فردى دیگری میدزدید و گوشتش را می‌کرد! از او پرسیدند که این چه معنی دارد؟ گفت : ثواب صدقه با گناه برابر گردد و درمیانه پیه و دنبه‌اش اضافی باشد برای من 👤 👳 @mollanasreddin 👳