🌳 دم خروس
🔹یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت.
🔹ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس تورا ندیده ام.
🔹ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.😂
👳 @mollanasreddin 👳
راز موفقیت همسرداری ملانصرالدین
ملانصرالدین را گفتند : چگونه چهل بهار بدون مرافعه و جدال با عیال سر کردی ؟
او در پاسخ جماعت گفت : ما با هم عهدی بستیم و آن اینکه اگر من آتش خشمم زبانه کشید او برای انجام یک امری نیکو به جای جدل به مطبخ رود تا کشتی طوفان زده من به ساحل آرامش و سکون برسد ، و اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله روم و کمی ستوران را رسیدگی کنم و وارد بیت نشوم تا عیال خونش از جوش بیافتد !
و اینک من ، شکر خدا، چهل سال است که بیشتر عمر را در طویله زندگی می کنم...
👳 @mollanasreddin 👳
🌷چهارشنبه تون عالی
🌸خدایا امروز
🌷درهای رحمتت را
🌸به روی تک تک
🌷دوستانم بازکن
🌸فرصت های عالی
🌷لحظه های ناب
🌸پیشرفتهای پی در پی و
🌷زندگی آرام را نصیبشان کن
👳 @mollanasreddin 👳
« وای بر بازار ما »
شیر اَندر شیر شد بازار ما
کس نباشد فکر حالِ زار ما
قیمت اجناس کرده تیره گون
روز ما و حال ما و کار ما
کس نه بتْواندکنددرمان،چرا؟
اقتصادِ ناتوان ، بیمار ما
سهل می بینند، عالی مَنصبان
روزگار پر غم و دشوار ما
عُمر و روز ما تَبه گشت وسیَه
سرخ با سیلی بوَد رخسار ما
عاید ما گردد اَفزونتر ز پیش
بس جوانِ عاطل و بیکار ما
هیچ می دارندمسئولان خبر؟
از مرارت ها و از آزار ما
یاکه نبوَدعُرضه وتدبیروحَزم
در مقامات شِکر افکار ما !
ارتشاء و اختلاس و احتکار
گشت نَقل جعبهٔ اخبار ما
هر یکی با نردبان وعده ها
رفته اند بالاتر از دیوار ما
دردآن باشدکه بی دردان،بسا
پوزخندی می زنند افکار ما
خلق را خوانند پیوسته غیور
یا که می نازند بر ایثار ما
کُشت ما را این همه اَلقابشان
باد اَرزانی شان ، پیکار ما
جنگ بهر ما، غنیمت بهرشان
سیر کِی گردند از بسیار ما؟
گرچه دشمن کردتحریم وطن
لیک بارشان بُود سربار ما
اَلغرض،هشدار آیداز«حبیب»
نیست خائن را دگر، زنهار ما
👳 @mollanasreddin 👳
مردی مادرش را
کول کرده بود
وطواف کعبه میداد....
پیامبر رادید عرض کرد
آیا با ایـن کـار
حق مادرم را ادا کرده ام؟
پیامبر فرمود:
حتی جبران یکـی
ازنالههـای او را
در هنگام بارداری نکـرده ای
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
🔔 پذیرش حوزههای علمیه کشور آغاز شد
🔻معاون آموزش حوزههای علمیه:
◻️پذیرش حوزههای علمیه برادران از اول اسفند ۱۴۰۱ آغاز شده و تا پایان اردیبهشت ۱۴۰۲ ادامه دارد.
◻️ پذیرش از سه مقطع هشتم، دوازدهم و دانشگاهیان صورت میگیرد.
◻️داوطلبان میتوانند در دو بخش برنامههای متداول یا سفیران هدایت ثبت نام کنند.
در بخش سفیران هدایت، رویکرد تبلیغی است.
➕ سایت پذیرش حوزههای علمیه: paziresh.ismc.ir
➕کانال پذیرش در ایتا: eitaa.com/pazireshhowzeh
💡مشاوره تحصیلی ویژه داوطلبان ورود به حوزه
eitaa.com/hawzahnews/45420
📎 بیشتر بخوانید
@HawzahNews| حوزهنیوز
خواهــر شــاه بــرای ازدواج بــا یکــی از شــاهزاده های اروپایی بــه خارج از کشــور ســفر کرده بود.این ازدواج برای ملت شیعه کسر شأن بودو سروصدای زیادی داشت.
در همــان ایــام آقــارفــت منبر.بعد بســم الله گفــت:»آهای مــردم، همه میداننــد حضرت صمصام مجرداســت و تاکنون کســی را به همســری انتخــاب نکرده اســت.از طرفی میبینیــم دختررضاخان بــرای ازدواج بـا اجنبیهــا عزم فرنگ کــرده.آخرانصاف کجاســت؟ازقدیم گفته اند
چراغــی کــه به خانه رواســت به مســجد حرام اســت.مگرمــن در ایران نبودم که ایشان برای ازدواج برود خارج از کشور؟«
مــردم زیرلب میخندیدند.از آنطرف هرلحظه میترســیدند ســاواک برای گرفتن سید بیاید و عده ای از پامنبریها را هم با خودببرد.
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
در جنگ جهانی دوم، وقتی نیروهای شوروی به سمت برلین پیش میرفتند، یک سرباز آلمانی را که معلوم نبود چرا به تنهایی در مسیری پیش میرفت و گویا راه گم کرده بود، به اسارت گرفتند.
پیانویی در گوشهای افتاده بود.
به سرباز گفتند تا زمانی که پیانو بزند زنده میماند؛ و اگر از زدن پیانو دست بکشد او را بلافاصله خواهند کشت.
سرباز آلمانی بیست و دوساعت پیوسته پیانو نواخت و بعد به آرامی دستهایش را از روی پیانو برداشت و اشک ریخت.
نیروهای شوروی به او تبریک گفتند و سپس با گلولهای در سرش او را کشتند!
واقعیت همین است. واقعیت زندگی همین است. زشت و پلشت و بیفرجام!
ما همه داریم پیانوی خودمان را مینوازیم. ولی یادمان میرود که موجود خبیثی مثل مرگ دارد در اطرافمان مثل هوا میچرخد و هر لحظه ممکن است در کلهمان شلیک کند!
کاش کمی هشیار و به پوچی و بیاعتباری جهان آگاه شویم.
شاعر میگوید:
بنگر به جهان، چه طرف بربستم؟ هیچ
وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ
شمع طربم ولی چو بنشستم، هیچ
من جام جمم ولی چو بشکستم، هیچ!
👤شهرام گراوندی
👳 @mollanasreddin 👳
گفتمش : باید بَری نامم زیاد
گفت : آری می برم اما زِ یاد !
#فرصت_شیرازی
👳 @mollanasreddin 👳
✨﷽✨
#داستان_کوتاه
✍روزی مردی از کنار جنگلی می گذشت مرد دیگری را دید که با اره ای کند به سختی مشغول بریدن شاخه های درختان است .پرسید ای مرد چرا اره ات را تیز نمی کنی تا سریعتر شاخه ها را ببری . مرد گفت وقت ندارم باید هیزم ها را تحویل دهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شب ها هم کار میکنم تا سفارش ها را به موقع برسانم .
دیگر وقتی برای تیز کردن اره نمی ماند .مرد داستان ما اگر گاهی می ایستاد و وقتی برای تیز کردن اره می گذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمی شد چون بدون شک با اره کند نمی توان سریع و موثر کار کرد .
حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است .باید اندکی تامل کنیم . گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم .گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و اره ذهن و روح خود را تیز کنیم زندگی ترکیبی است از تناقض هاست.
👳 @mollanasreddin 👳
حیــاط مدرســۀ چهاربــاغ پــر شــده بــودازمردمــی که بــرای روضــه آمده بودند. هردفعه یکی از روحانیون منبر میرفت ومردم را ارشادمیکرد؛
در آخر هم روضه میخواند.
آنروز جنــاب صمصــام رفــت منبر.بلندگو هم که نبــود. همان اول کار بــاصــدای بلند شــروع کــردبــه روضه خواندن.فضــای معنوی مدرســۀ چهاربــاغ دیدنــی بود. کســی نبود کــه به خاطرآن روضۀ ســوزناک گریه نکــرده باشــد.روضه کــه تمام شــد، جناب صمصــام فریــادزد:»خدایا، بارالهــا تــو ســمیع وبصیــری و حــرف مرامیشــنوی.اســب من گرســنه
اســت. یک کاهدان علف بفرســت تا زبان بســته بخوردو سیر شودوبه روح پدر صاحب مجلس دعا کند.«
گریه هــا تبدیــل شــد بــه خنده.مــردم میدانســتند اســب بهانه اســت و این پولها برای فقر اســت. کســی نبود دستت توی جیبش نکند وپول
درنیاورد.
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يا رب مباد كز پا جانانِ من بيفتد
درد و بلاى او كاش بر جانِ من بيفتد
من چون ز پا بيفتم، درمان درد من اوست
درد آن بود كه از پا درمان بیفتد
شهریار
👳 @mollanasreddin 👳
واعظي بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد. يکی از حاضرين پاي منبر خواست مزه ای بيندازد گفت:ای آقا،شما هميشه از بهشت تعريف می کنيد،يک بار هم از جهنم بگوييد. واعظ که حاضر جواب بود گفت: آنجا را که خودتان مي رويد و مي بينيد. بهشت است که چون نمی رويد لااقل بايد وصفش را بشنويد.
👳 @mollanasreddin 👳
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
#حضرت_سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
🌸ســــلام
🍃صبحتون بخیر
🌸حال دلتون خوب خوب
🍃وجودتون سبز و سلامت
🌸زندگیتون غرق در خوشبختی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👳 @mollanasreddin 👳
فقط ۲ چيز در دنیا
هست که باید نگرانش باشی:
این که ببینی سالمی یا مریضی!
اگه سالمی که نگرانی نداره...
اگه مریضی ۲ چيز
هست که باید نگرانش باشی:
این که میمیری یا زنده میمونی!
اگه زنده میمونی که نگرانی نداره...
اگه میمیری ۲ چیز
هست که باید نگرانش باشی:
این که میری بهشت یا جهنم!
اگه میری بهشت که نگرانی نداره!
اگه میری جهنم....
اونجا اونقدر آشنا میبینی
که اصلا جای نگرانی نیست!
پس هیچ چیز ارزش نگرانی نداره
شاد باش و از زندگی لذت ببر🌷🍃
👳 @mollanasreddin 👳
🍁
چشم سرمست تو را عين بلا مىبينم
ليكن ابروى تو چيزىست كه بالاى بلاست
#سلمان_ساوجی
👳 @mollanasreddin 👳
📚 #حکایت
🌴گويند پادشاهی نیمه شب خواب دید که زندانی اش بیگناه است؛ پس آزادش کرد و گفت حاجتی بخواه.
🌴گفت: وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا رها کنی؛ نامردیست از دیگری حاجت بخواهم.
👳 @mollanasreddin 👳
📚 #ریشه_ضرب_المثل_ها
👈 دسته گل به آب دادن
🌴شخصی بود بسیار بد شانس، هرکجا که پا می گذاشت اتفاقی رخ میداد. تااینکه مراسم جشن عروسی دختر ارباب شد و مامورین برای اینکه اتفاقی رخ ندهد او را از شهر یا روستا بیرون کردند و قرار شد عروسی که تمام شد دوباره به آنجا باز گردد.
🌴آن شخص که خیلی هم ناراحت بود و دوست داشت در جشن عروسی آنها شرکت کند درحالیکه میان کوه ودشت قدم میزد، چند گل از درختان مختلف چید و دسته گلی درست کرد و آنها را روانه جوی آبی کرد که میدانست این جوی آب درست از میان همان باغی عبور خواهد کرد که در آنجا عروسی است.
🌴از قضا عروس خانم دسته گل را دید و پایش را جلو گذاشت تا دسته گل را از آب بگیرد اما پایش لیز خورد و داخل جوی آب افتاد. در این حال زنی جلو آمد و گفت گمانم فلانی باز هم دسته گلی به آب داده.
👌به خاطر همین وقتی کسی کاری را که قرار است انجام بدهد خراب می کند میگن دسته گل به آب داده..
👳 @mollanasreddin 👳
شخصی بهلولی را دید
و گفت:تو را از دور دیدم،گمان کردم خری میاید...
بهلول گفت:من هم تو را از دور دیدم و گمان کردم انسانی میاید...
👳 @mollanasreddin 👳
#حکمت
از درخت 🌴 بیاموزیم :
👈 برای بعضی ها باید ریشه بود
تا امید به زندگی را به آنها بدهیم..
👈 برای بعضی ها باید تنه بود
تا تکیه گاه آنها باشیم..
👈 برای بعضی ها باید شاخ و برگ بود
تا عیب های آنها را بپوشانیم..
👈 برای بعضی ها باید میوه بود
تا طعم زندگی کردن را به آنها بیاموزیم نه زنده ماندن را..
👳 @mollanasreddin 👳
جمعیت زیادی نشسته بودند توی جلسه. سخنران اول که صحبتش تمام شــد، جناب صمصام به رسم همیشگی بلند شد برود سمت منبر.
صاحبخانه که دلش میخواســت منبرها طبق روال خودش باشد، جلو رفت دســت ســید را گرفت. جناب صمصام دســتش را از توی دســت اودرآورد.
- آبروی سید را جلوی این خلق الله نبر، بگذارمنبرم را بروم.
صاحبخانــه ولــی این حــرف را گوش ندادو جلوی منبر ایســتاد.آقا هم کــه دیــد بــاماندن در آنجا آبرویش میرود،برگشــت وســوار اســب شــد.
بعــد رو کــردبــه صاحبخانه که برای مطمئنشــدن از رفتــن او تا دم در آمده بود.
- تــوبا آبروی این ســید بــازی کردی،امیدوارم امشــب ســاعت دوازده شکمت را پاره کنند.
صاحبخانــه لبخنــدی از ســر تمســخر زد و برگشــت تــوی خانــه امــا همان شــب ساعت یازده دلش درد گرفتو سریع بردندش بیمارستان.
ساعت دوازده بود که به خاطر جراحی آپاندیس شکمش را پاره کردند.
وقتــی بــه هــوش آمــد،دیــد همــه نگــران از نتیجــۀ عمــل دور تخــت او ایســتاده اند.با بیحالی گفت:»عمــل واینها فایده ندارد،بروید از خود
آقای صمصام حاللیت بطلبید.
دوســه تا از اطرافیان بدوبدو خودشــان را رســانند خانۀ ســید.وقتی در زدند، جناب صمصام بدون اینکه در را باز کند یا بپرسد چه کسی پشت در اســت باصدای بلند گفت:بروید به اوبگویید حلالش کردم.دیگر نگران نباشد
#صمصام
👳 @mollanasreddin 👳
بگیرم!
آیا شود روزی که من یک "وان" بگیرم
یک دوش مشتی تحت این عنوان بگیرم ؟!
آیا رسد روزی که داد عده ای را
از عده ای در صورت امکان بگیرم؟!
در لیگ برتر با زد و بندی اساسی
سهمی برای ورزش استان بگیرم!
می خواهم از او قدرت و زور فراوان
تا انتقام از این دغلکاران...بگیرم
یا درد خود را می کنم درمان به زودی
یا می نشینم درد بی درمان بگیرم
حق من است آیا پس از سی سال تدریس
پول سه کیلو پسته ی خندان بگیرم؟!
می خواهم از حق ثروتی چندین برابر
تا در صف نان رفته قرصی نان بگیرم!
پول کت و شلوار و کفش نو ندارم
یارانه را دادم کش تنبان بگیرم!
می خواستم مثل "زرو" باشم خدایا!
حقم نبود عنوان "خرزوخان" بگیرم!
از هر کسی اردی شنیدن خسته ام کرد
بگذار تا از یک نفر فرمان بگیرم
راحت شوم از دست دنیای تجرد...
با لطف دختر عمه ام، سامان بگیرم!
خرج عروسی های ایران بس که بالاست
شاید که از چین یک زن ارزان بگیرم!
دور از نگاه گشت ناجا با زن خود
در قهوه خانه کامی از قلیان بگیرم!
زیرا که ناکامی نباشد در مرامم
حتی شده کام از خودم الان بگیرم!
زن جان مرا همراه خود آورده زنجان
کز دستپخت خاله ی زن، جان بگیرم!
هرشیطنت کردم ز تعلیم بشر بود
فرصت نشد درسی هم از شیطان بگیرم!
تب کردم از دست تو ای تقدیر بگذار
حال تو را با گفتن هذیان بگیرم!
سروده طنز: راشدانصاری(خالوراشد)
👳 @mollanasreddin 👳
ظاهر آراستهام در هوسِ وصل، ولی
من پریشانتر از آنم که تو میپنداری
#فاضل_نظری
👳 @mollanasreddin 👳
زشتی و زیبایی
روزی، آدم نادانی كه صورت زیبایی داشت، به « افلاطون» كه مردی دانشمند بود، گفت: ” ای افلاطون، تو مرد زشتی هستی”.
افلاطون گفت: « عیبی كه بود گفتی و آن را به همه نشان دادی، اما آنچه كه دارم، همه هنر است، ولی تو نمی توانی آن را ببینی. هنر تو، تنها همین حرفی بود كه گفتی، بقیه وجود تو سراسر عیب است و زشتی. بدان كه قبل از گفتن تو، خود را در آینه دیده بودم و به زشتی صورت خودم پی برده بودم. بعد از آن سعی كردم وجودم را پر از خوبی و دانش كنم تا دو زشتی در یك جا جمع نشود. تو مردی زیبارو هستی، اما سعی كن با رفتار و كارهای زشت خود، این زیبایی رابه زشتی تبدیل نكنی”.
👳 @mollanasreddin 👳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت روباه و شتر
با هرکسی مشورت نکن
👳 @mollanasreddin 👳
آخر هفته تون عالی🌷🍃
امروزتان شاد و زیبا
لحظه هایتان سرشار🌷🍃
آرامش و دلخوشی
امیدوارم امروز خدا
سرنوشتی دوستداشتنی🌷🍃
زندگی پراز عشـق
روزی فراوان ، لبی خندان 🌷🍃
و دلی مهربون براتون رقم بزنه🌷🍃
👳 @mollanasreddin 👳
داستان کوتاه
روزی کسی به خیام خردمند که
دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت
گفت: شما به یاد دارید
دقیقا پدر بزرگ من چه زمانی درگذشت؟
خیام پرسید: این پرسش برای چیست؟
آن جوان گفت:
من تاریخ درگذشت همه خویشانم را
بدست آورده ام و می خواهم
روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان
دعا کنم و خیرات دهم و...
خیام خندید و گفت:
آدم بدبختی هستی
خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی
و دست زندگان و مستمندان را بگیری
تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی...
بعد پشتش را به او کرد و گفت
مرا با مرده پرستان کاری نیست
و از او دور شد.
✅همه ی ما باید ارزش زندگی را بدانیم
و برای شـادی هم بکوشیم...
👳 @mollanasreddin 👳
گفتم نگرم روی تو ، گفتا به قیامت
گفتم روم از کوی تو ، گفتا به سلامت !
گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن ؟ گفت نِدامت ...
👳 @mollanasreddin 👳
از دولت مى امشب حالِ دگرى دارم
گه با لب خندانم، گه چشم تَرى دارم
هرجا كه دلم خواهد، مىپرّم و میبالم
پروانه صفت گويى بالى و پرى دارم
اى دل چه خبر دارى، ديوانهترم امشب
از آن مه بىمهرت، من هم خبرى دارم
تا ماه شود پيدا -داد از غم تنهايى-
با اختركان ناچار، سرّى و سرى دارم
امشب ز دگر شبها ديوانهترم، اميد
گه خندم و گه گريم، حال دگرى دارم
👳 @mollanasreddin 👳