📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد :
مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش
بریز…. وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی …حالا برش
گردون … زود باش
باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره
بیشتر بیاریم ؟؟ دارن میسوزن مواظب باش ، گفتم مواظب
باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش
نمیکنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش !
دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته
بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی
برات افتاده ؟! فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده
درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت : فقط میخواستم بدونی وقتی دارم
رانندگی میکنم، چه بلائی سر من میاری
👳 @mollanasreddin 👳
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی سازی است
و زندگی کردن نواختنِ آن ساز
برایِ آنکه آهنگِ دلانگیزی بسازی
باید راه و رسمِ ساز را بلد باشی
باید سازَت را کوک کنی
باید کوک کردنِ ساز را بیاموزی
فاصلهها را رعایت کنی
نظم را بیاموزی
صدا و سکوت هر دو سازندهٔ آهنگِ زندگیست
باید با طبیعت هماهنگ باشی تا
در سمفونیِ خلقت ناکوک ننوازی
تا وقت هست سازت را کوک کن
و با طبیعت همراه شو
و در جشنِ زندگی
پابهپایِ روزگار بساز ..
👳 @mollanasreddin 👳
⚠️ روایت یک داستان واقعی!
چند روز پیش کیف مدرسهای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپهای هرکدوم خراب شده بود. کاغذ رسید رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده.
دو روز بعد، حدود ساعت 11 شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: «شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!»
از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم!
گفتم: «تسبیحِ صلوات رو حتما میخونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیدهاید و کار کردهاید.» گفت: «این نذر چند سال منه. هر صدتا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!»
بعد هم دستهی قبضهاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی تهفیشِ قبضها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون. اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر میکردم...
به این فکر کردم که اگر همه ما ها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
🙏 به امید تعجیل در ظهورش صلوات
👳 @mollanasreddin 👳
📚#پندانه
مراقب باشیم، لذتهای گذرا ما را از رستگاری محروم نکند
مردی نابینا درون قلعهای گرفتار شده بود و نومیدانه میکوشید خودش را نجات دهد. چاره را در این دید که با لمسکردن دیوارها، دری برای رهایی پیدا کند.
پس، گرداگرد قلعه را میگشت و با دقت به تمام دیوارها دست میکشید. همچنان که پیش میرفت با چندین در بسته روبرو شد اما به تلاش و جستجو ادامه داد.
ناگهان برای لحظهای دست از دیوار برداشت تا دست دیگرش را که احساس خارش میکرد لمس کند، درست در همان زمان کوتاه، مرد نابینا از کنار دری گذشت که قفل نشده بود و چه بسا میتوانست رهاییاش را به ارمغان آورد، پس به جستجوی بی سرانجامش ادامه داد.
بسیاری از ما در تکاپوی دستیابی به آزادی و خوشبختی هستیم، متاسفانه، گاهی تلنگری شبیه خارش دست، لذتهای گذرا یا چیزهایی از این دست، ما را از جستجو و دستیابی به دری گشوده به سوی رهایی و رستگاری محروم میکند.
👳 @mollanasreddin 👳
📚 ﺑﺨﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮕﻪ
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺗﻬﻮﯾﻪ ﺍﯼ ﺣﺮﻡ آﻗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ( ﻉ)، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺻﺤﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﭼﺸﻤﺶ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩ آﻗﺎ، ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺘﺮﺟﻤﺶ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺷﻠﻮﻍ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﻬﺎ ﭼﯿﻪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﺒﻨﺪﻥ؟؟
ﮔﻔﺖ؛ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻣﯿﺎﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻤﺎﻻ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﻣﺸﮑﻠﻤﻮﻥ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺣﻞ ﺑﺸﻪ. ﮐﻪ ﺩﯾﺪم ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮐﺮاﻭﺍﺗﺸﻮ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻﺩ آﻗﺎ.
ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺩﻭﺭ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻨﺶ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ
ﻣﺘﺮﺟﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺣﺎﻟﺶ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺷﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ،
ﺩﺳﺘﺎﺵ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﺑﻮﺩ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ، ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻓﻠﺞ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﺠﺎیی،
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﯾﻪ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺭﺿﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ ﻣﻨﻮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﺗﻮﻥ رو ﺑﺒﯿﻨﻢ،
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﻟﺤظﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﭽﻪ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﻭ ﺳﺮﺵ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ آﻗﺎﺗﻮﻥ ﺑﮕﯿﺪ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺣﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﺟﻔﺖ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ آقا ﮐﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
. ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﻟﺮﺿﺎ. ﺍﮔﻪ ﺍﻗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﮐﭙﯿﺶ ﮐﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺩﻋﻮﺗﺖ ﮐﻨﻪ .
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ( ﻉ) ﻣﻦ ﮐﻪ به ﻋﺸﻖ ﭘﺎﺑﻮﺱ ﻣﻮﻻﻡ ﮐﭙﯽ ﮐﺮﺩﻡ
اینو به اشتراک بزار و بدون قرار نیست پولی بهت برسه یا خبرخوشی
فقط آدمهایی رو الان تو این لحظه یاد خداشون میندازی تا یادشون باشه خدا هست!!!
قول میدی اگه خوندی تو هر گروه یا کانال هستی پخش کنی .
اللهم عجل لولیک الفر ج والعافیة و النصر
اگه پای قولت هستی
کپی کن تا همه برا ظهور
حضرت مهدی(ع)دعا کنند
#امام_زمان (عج)
اللهم عجل لولیک الفرج به حق عمه سادات☘️
👳 @mollanasreddin 👳
🌹ســــــــــــلام
🌹صبح زیباتون بخیر و نیکی
🌿صبحتون شاد و پرانرژی
🌹روزتون معطر به نور الهی
🌿سر آغاز روز تون
🌹سرشار ازعشق و شادی
🌿و خبرهای خوش و عالی
🌹#دوشنبه_تــــون_زیبا
👳 @mollanasreddin 👳
عادَت کردهایم هَر روز دوش بگیریم،
اما یادِمان میرود که ذهنِمان هم به دوش نیاز دارد
گاهی با یک غزلِ حافظ میتوان دوش ذهنی گِرفت و خوابید
یک شِعر از فروغ، تکهای از بیهَقی، صفحهای از مزامیر، عبارتی از گِراهام گرین، جملهای از شِکسپیر، خَطی از نیما
ولی غافِلیم
شبانه روز چقدر خبَر و گزارش و مطلبِ آشغال میتِپانیم تویِ کلهمان، بعد هم با همان کلهیِ بادکرده به رختِخواب میرَویم و توقع داریم در خواب پدربزرگِمان را ببینیم که یک گلابی پوستکَنده و با لبخند میگوید بفرما
👳 @mollanasreddin 👳
من شکستم تکه تکه؛ اینقدر حقم نبود!
کوزه ای بودم که سنگی بی خبر حقم نبود!
باغبان ، هیزم شکن را محرم خود کرده است
سبز بودم، سردی دست تبر حقم نبود!
چوب دیوار خودم را میخورم، تکلیف چیست؟
غرق در محدوده ای بودم که در حقم نبود!
مثل ماهی ها به آب خوش خیالی میزدم
خام بودم؛ صید ماه غوطه ور حقم نبود !
هرکسی سهم خودش را میبرد از باغ عشق
سرو رعنا بودم و ترک ثمر حقم نبود
👳 @mollanasreddin 👳
❣یکی از زیباترین شعر های فریدون مشیری
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
به در و دشت و دمن؟
یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
پیر فرزانه مرا بانگ برآورد
که این حرف نکوست ،
دل که تنگ است برو خانه دوست...
شانه اش جایگه گریه تو
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره دلتنگی توست...
دل که تنگ است برو خانه دوست...
خانه اش خانه توست...
باز گفتم:
خانه دوست کجاست؟
گفت پیدایش کن
برو آنجاکه پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ:
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم ،
یادشان در دل من ،
قلبشان منزل من...!
صافى آب مرا ياد تو انداخت ، رفيق!
تو دلت سبز ،
لبت سرخ ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ ،
تنت گرم ،
دعايت با من!
روزهايت پى هم خوش باشد.
👳 @mollanasreddin 👳
میدونی رفیق...
بعضی از دلخوشیها خیلی کوچیکه!
اما پر از عشقه ؛
مثل یه شاخه گل
بعضی از دلخوشیها خیلی کوتاهه
مثل هوهو کردن فاختهایی
که نشسته لب پنجره اُتاقت؛
بعضی هاشون بی نهایت شیرینه
شبیه بازی قشنگ دختر بچهها
بعضی از دلخوشیا پر از هیجانه
مثل برنده شدن تیم فوتبال محبوبت
دلخوشیها رنگ و جنسشون فرق داره
عطرشون فرق داره؛
بعضی دل خوشیها مجازیه
اما واقعی حال دل آدم رو خوب میکنه ˘◡˘
کاش سبب دلخوشی هم باشیم حتی مجازی
👳 @mollanasreddin 👳
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﭼﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺕ ﺭﻗﻢ ﻣﯿﺰﻧﻪ.
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﮐﻮﻩ ﻣﺸﮑﻼﺗﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﭼﻘﺪﺭﻩ؟
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ، ﺯﻣﺎﻧﺖ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﺖ ﺳﭙﺮﯼ ﮐﻨﯽ.
ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ
ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻧﺸﻮﻥ ﺑﺮﯼ...
ﻫﻨﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦِ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﺑﺎﺷﯽ،
ﻫﻨﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺸﮑﻼﺗﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﻮﻥ ﻧﮑﻨﯽ...
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭﺷﻮﻥ ﺑﺮﯼ ﻭ ﺟﻮﯾﺎﯼ ﺣﺎﻟﺸﻮﻥ ﺑﺸﯽ..
👳 @mollanasreddin 👳
این دنیا به کوه می ماند،
هر فریادی که بزنی ،
پژواک همان را میشنوی.
اگر سخنی خیر از دهانت بر آید،
سخنی خیر پژواک می یابد.
اگر سخنی شر بر زبان برانی ،
همان شر به سراغت می آید.
پس هر که درباره ات
سخنی زشت بر زبان راند ،
تو درباره آن انسان سخن نیکو بگو.
در پایان می بینی
که همه چیز عوض شده .
اگر دلت دگرگون شود ،
دنیا دگرگون میشود.
👳 @mollanasreddin 👳