eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
238.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
69 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💬 | متن پیام: از شاهان قدرتمند ایران زمین بد ننویسید . ✍️شاهان قدرتمند دقیقا منظورتان چه کسانی هستند؟ شاهان قاجاریه که نصف ممکلت را به فنا دادند؟ یا پهلوی که بحرین را بخشیدند؟ واقعا تا کی با تفکرات جاهلانه می خواهید زندگی کنید؟ 8 سال جنگیدیم و یک وجب خاک به دشمن ندادیم، به نظر شما علما قدرتمندترند یا شاهان بی لیاقت و بی کفایت و هرزه؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی در واقع مثل یک فنجان قهوه است سیاه، تلخ و داغ...! اما میشه توش شیر ریخت تا روشن بشه میشه توش شکر ریخت تا شیرین بشه و میشه کمی صبر کرد تا خنک‌ بشه قهوه زندگی تون بکام رفقا 🙏 صبحتون بخیر و نیکی 🌹 👳 @mollanasreddin 👳
✨✨✨✨ حکما گفته اند،هر که در وی این شش صفت باشد؛قابل آن است که با وی دوستی کنید: 🦋اول:آنکه اگر کسی به او احسان کند،هرگز فراموش نکند. 🦋دوم:آنکه به کسی که احسان کند،هرگز اظهار ننماید. 🦋سوم:آنکه اگر کسی از او عذر خواهد ،بپذیرد . 🦋چهارم:آنکه بر عیبی که اطلاع یابد ظاهر نکند. 🦋پنجم:آنکه چون بر هنری واقف شود،اندک را بسیار اظهار کند. 🦋ششم:آنکه اگر از کسی گناهی نسبت به او سر بزند،عفو نماید. 📚کشکول شیخ بهایی 👳 @mollanasreddin 👳
💠حکایت خر نامرد 🍃روزی ملانصرالدین از راهی می گذشت. درختی پیدا کرد و زیر سایه آن کمی خوابید. 🍃ناغافل دزدی آمد و خرش را دزدید. ملا وقتی از خواب بیدار شد و دید خرش نیست، خورجینش را برداشت و به راه خودش ادامه داد تا اینکه چشمش به خر دیگری افتاد که بدون صاحب بود. آن را گرفت و کوله بارش را روی آن گذاشت و به راه خود ادامه داد و با خودش گفت: 🍃خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری. 🍃چند روز بعد صاحب خر پیدا شد و گفت: این خر مال من است. 🍃ملانصرالدین هم زیر بار نمی رفت و می گفت مال من است. 🍃صاحب خر پرسید: خر تو نر بود یا ماده؟ ملا گفت: نر. 🍃صاحب خر گفت: این خر ماده است. ملانصرالدین هم جواب داد: اما خر من، خر نامردی بود 👳 @mollanasreddin 👳
💬 | متن پیام: سلام وقت بخیر، شما ظاهرا ده یا بیشتر کانال دارید، اگر بتونید کانال سالخوردگان و بازنشستگان را با حضور افراد مجرب در چند زمینه راه اندازی کنید،بسیار جالب خواهد بود موفق باشید ✍️سلام طرح و پیشنهادتان را کامل، گویا و با ذکر جزئیات بنویسید بررسی کنیم. 🌹🌹🌹🌹
✨✨✨✨ 🔆چشم یاری ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم تا درخت دوستی برکی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم شیوهٔ چشمت فریب جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم 📚حافظ 👳 @mollanasreddin 👳
🔆علت مسلمان شدن 🔅یکی از بزرگان می گفت: در سفر به فرانسه از خانمی که مسلمان شده بود، پرسیدم: چگونه مسلمان شدید؟ 🔅گفت: من سال ها پیش مقیم الجزایر بودم، یک روز از جاده ای عبور می کردم که در کنار آن مزرعه ای بود. دیدم کسی رو به سمتی ایستاده و حرکاتی انجام می دهد. کنجکاو شدم و از دیگران پرسیدم: این حرکات چیست؟ گفتند: نماز می خواند. کنجکاوتر شدم و سراغش رفتم، پرسیدم چه می کنی، چه می گویی و چه می خواهی ؟ 🔅وقتی متوجه شدم که در اسلام ارتباط با خالق این اندازه آسان و این قدر عمیق و لطیف است، تکان خوردم و این بود علت اصلی مسلمان شدن من . 📚نقل از: حسین دیلمی، هزار و یک نکته درباره نماز، نکته 658 👳 @mollanasreddin 👳
34.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱🌱افسانه دختری به نام جیران - قصه کهن روستایی و عامیانه آذربایجان 👳 @mollanasreddin 👳
نواختن برای خدا 🔮✨✨🔮 در زمان‌هاى قديم، مردی ساز زن و خواننده ای بود؛ بنام "برديا" که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت. بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود. عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید. بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند . بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد. در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت. بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد. در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد، سر برداشت تا ببیند کیست. شیخ سعید ابو الخیر را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود. شیخ گفت: این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن. بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی؟ شیخ گفت هرگز. بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود خالقش می‌شنود و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم ،که مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن. بردیا صورت در خاک مالید و گفت: خدایا عمری در جوانی و در شادابی‌ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر ،اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند. و فقط یک بار برای تو زدم و خواندم. اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی. تو تنها پشتیبان ما در این روزگار غریب و بی وفا هستی. به رحمت و بزرگیت سوگندت می‌دهیم 🦋 که ما را هیچ وقت تنها نگذار و زیر بار منت ناکسان قرار نده. 👳 @mollanasreddin 👳
🔆اسم زن شیطان چیست؟ ✨آورده اند که واعظی بالای منبر موعظه میکرد، شخصی از وی پرسید مولانا اسم زن شیطان چیست؟ 🍂واعظ گفت اسم زن شیطان را بلند نمیشود گفت برخیز نزد من آی تا درگوش تو آهسته بگویم ، آنشخص برخاست ونزد واعظ آمد. واعظ دهان بر گوش او گذاشت و هرچه میتوانست به او فحش داد وگفت من چه میدانم اسم زن شیطان چیست منکه در ایام عقد او حاضر نبودم دیگرمطلبی نبود که بپرسی ؟ ⚡️آنشخص برگشت و نشست از او پرسیدند که چه گفت؟ 💫آن مرد جواب داد هرکه میخواهد بفهمد خود برود گوش به دهان واعظ گذارد آنوقت جواب را واعظ خواهد گفت چنانچه در گوش من گفت. 👳 @mollanasreddin 👳