لحظه ها را می شمارم جور دیگر می شوم
چون کبوتر پیش چشمت آه پرپر می شوم
ای که در چشمان ماهت باغ جنت دیده ام
حال من خوبست و کم کم باتو بهتر می شوم
#جفایی_خو
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
.گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
گفت اگر یار منی شکوه ز آزار مکن
گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید
گفت از من بشنو گوش به اغیار مکن
گفتم از درد دل خویش به جانم ، چه کنم
گفت تا جان شودت درد دل ، اظهار مکن
گفتم اقرار به عشق تو نمی کردم کاش
گفت اقرار چو کردی دگر انکار مکن
گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم
از میان ، تیغ بر آورد که زنهار مکن
گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار
گفت خود را ز پی عزت او خوار مکن
#محتشم_کاشانی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
▪️حیاطِ بیحیات▫️
یک مشت عطر رازقی روی تنم پاشید و بعد.....
زل زد به چشم خیس من ، بر شانهام بارید و بعد...
از انفجار دلهره ، از زخمهای ناتمام
واگویه کرد و بود از تقدیر ؛ ناامید و بعد....
خود را ملامت کرد از اشباع اندوه و ملال
مانند سیر و سرکه ، قلب نازکش جوشید و بعد....
من گوش میدادم به او ، اویی که " مادر " نام داشت
هی گفت و گفت و بعد از آن روی مرا بوسید و بعد....
در خواب آمد پیشِ من ، دنبال یک آیینه بود
او چشمهایش را درون چشمهایم دید و بعد....
_مثلش نبوده هیچ کس در فصلهای عمر من
جامانده در ذهنم رخ رنجورِ قبل از عید و بعد ....
شش ماه شد پیراهن مادر شده مهمانِ بند
عطرش پرید از آن فقط اندوه شد تمدید و بعد ...
بَعدی نمانده جز خرابه در حیاطی بی حیات
غم ، آجرش را دانه دانه توی قلبم چید و بعد....
تاریکِ تاریکم از آن وقتی که ماهم خاک شد
پلکم اگرچه باز شد بر چهرهی خورشید و بعد .....
مرگ آمد و بیهیچ حرف و گفت و گو و حاشیه
از دستِ من دستان مادر را شبی دزدید و بعد....
#مهنازمحمودی
۱۴۰۰/۶/۵
به یاد مادران خفته درخاک
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5877538418157687117.mp3
5.29M
مرگ قو ...🎼
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد،
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ،تنها،نشیند به موجی
رَوَد گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب، که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد،آنجا بمیرد
شب مرگ،از بیم،آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش باز کن
که می خواهد این قوی، زیبا بمیرد♥️💫
دکتر مهدی حمیدی شیرازی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
نگاهی کن به حالم، دل به یغما دادهٔ عشقم
نمیخیزد غبارِ من ز جا، افتادهٔ عشقم
سر از احوال من عقلِ گِرانجان در نمیآرد
سراپایِ دو عالم گشتم و بر جادهٔ عشقم
رموزِ معنی از من پرس، افلاطون چه میداند؟
نیام از روستای عقل، شهریزادهٔ عشقم
به اوجِ سدره پروازِ مرا کی سر فرو آید؟
قفسپروردهٔ تن نیستم، آزادهٔ عشقم
ورق باشد به دستم از بیاضِ صبحْ روشنتر
که تعلیمِ سخن دادهست لوحِ سادهٔ عشقم
به چشمِ یار مانَد مستیِ دنبالهدارِ من
که خود ساقی و خود پیمانه و خود بادهٔ عشقم
″حزین″ از دل چرا نومید باشم در طلبکاری
که خالی نیستم از جذبهای، بیجادهٔ عشقم
#حزین_لاهیجی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
دل سپردن ،دل بریدن ،فرق چندانی ندارد
قصّه های عاشقان، آغاز و پایانی ندارد
عشق درامواجِ خود،بازیچه طوفانِ غمشد
ساحلِ دریای دل با صبر، همخوانی ندارد
در مسیر آرزو می سازم از نو قلب خود را
آن که عاشق شد،غم و اندوه ِویرانی ندارد
بال در بال خیالم پرزده سیمرغِ وحدت
هفت خوان قافِ دل،تلمیحِ حیرانی ندارد
در طنینِ واژه هایم،شوق اعجازی نهفته
شورِ ایجازِ تو را ، اشعارِ عرفانی ندارد
#بهار_راد
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
💎
اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
#فاضل_نظری
چه اوضاعی است در عالم که من دیگر نمیدانم!؟
جهان را من به جز آبستن هر شر نمیدانم
خزان آمد و جولان داد و پرپر کرد گلها را
بهارم! همچو غزه لالهای پرپر نمیدانم
چو آن طفل یتیم مانده حیران، غرق بحر خون
غریبی، بیکسی، سرگشتهای، مضطر نمیدانم
یزیدیها بر او بستند آب خوردنش حتی
چه خاکی میکند این روزها بر سر؟ نمیدانم
در عالم هرکه را بینم کند مدح سلیمانی
چو آن سردار ایرانیّ نامآور نمیدانم
به ما آموخت رسم یاری مظلوم در عالم
به غیر از استقامت، ره، در این محور نمیدانم
به گوش آید ز هر سو بانگ یاللمسلمین قدس
چو مظلومان غزه بیکس و یاور نمیدانم
عجب نبْوَد که بر پا میشود طوفان الاقصی
جز این سد در بر دیو ستمگستر نمیدانم
بخشکاند به زودی ریشهی ظلم و ستم زیرا
چون آن طوفان الاقصی دگر صرصر نمیدانم
جهان را پاک کن یاابنالحسن(عج) از لوث اهریمن
به جز تو منتقم مأمور از داور نمیدانم
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۷/۲۷
#غزه
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
سبکباران ساحل ها
لب دريا نسيم و آب و آهنگ
شکسته ناله های موج بر سنگ
مگر دريا دلی داند که ما را
چه توفان هاست دراين سينه تنگ
تب و تابی است در موسيقی آب
کجا پنهان شده است اين روح بی تاب ؟
فرازش شوق هستی شور پرواز
فرودش غم سکوتش مرگ و مرداب
سپردم سينه را بر سينه کوه
غريق بهت جنگلهای انبوه
غروب بيشه زارانم درافکند
به جنگلهای بی پايان اندوه
لب دريا گل خورشيد پرپر
به هر موجی پری خونين شناور
به کام خويش پيچاندن و بر
#فریدون_مشیری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
لشکر ابرهه پیدا شده بر پا خیزید
رود خون جاری دریا شده بر پا خیزید
کوسجنگاست که درگوشجهان پیچیده
آتش کینه محیا شده بر پا خیزید
انتخاب است حسینی و یزیدی بودن
ظهر عاشور تمنا شده بر پا خیزید
غزه شد مقتل و شمر آمد و خنجر دارد
باز هم آخر دنیا شده بر پا خیزید
خشم طوفان الاقصی و ابابیلی ها
به همه خلق معما شده بر پا خیزید
از همان روز که آن مرد به میدان آمد
نفس اوست مسیحا شده بر پا خیزید
باز صفین و جمل، کینهی سفیانی ها
ذوالفقاراست هویدا شده بر پا خیزید
ارتش کفر فرومایه ترین می بینیم
آخر قصهی اعدا شده بر پا خیزید
آخر قصهی خونخواری اسرائیل است
قدس در حال تماشا شده بر پا خیزید
منتقم می رسد از راه، ظهورش نزدیک
پرچم فاطمه برپا شده بر پا خیزید
#غزه
#امالبنین_بهرامی (ام.خزان)
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
«دادخواهی پیرزنی از سلطان سنجر سلجوقی»
مخزن الاسرار
به خط نستعلیق #میر علی هروی
بخارا، 944 ه.ق.
مالک : کتابخانه ملی فرانسه
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
محفل شعر و ادب
«دادخواهی پیرزنی از سلطان سنجر سلجوقی»
این داستان یکی از مضامین برجسته در نگارگری نسخ خطی خمسه ی نظامی می باشد:👇
پیرزنی را ستمی درگرفت
دست زد و دامن سنجر گرفت
کای ملک آزرم تو کم دیدهام
وز تو همه ساله ستم دیدهام
شحنه مست آمده در کوی من
زد لگدی چند فرا روی من
بیگنه از خانه برویم کشید
موی کشان بر سر کویم کشید
در ستم آباد زبانم نهاد
مهر ستم بر در خانم نهاد
گفت فلان نیمشب ای گوژپشت
بر سر کوی تو فلانرا که کشت
خانه من جست که خونی کجاست
ای شه ازین بیش زبونی کجاست
شحنه بود مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند
رطل زنان دخل ولایت برند
پیرهزنان را به جنایت برند
آنکه درین ظلم نظر داشتست
ستر من و عدل تو برداشتست
کوفته شد سینه مجروح من
هیچ نماند از من و از روح من
گر ندهی داد من ای شهریار
با تو رود روز شمار این شمار
داوری و داد نمیبینمت
وز ستم آزاد نمیبینمت
از ملکان قوت و یاری رسد
از تو به ما بین که چه خواری رسد
مال یتیمان ستدن ساز نیست
بگذر ازین غارت ابخاز نیست
بر پله پیرهزنان ره مزن
شرم بدار از پله پیرهزن
بندهای و دعوی شاهی کنی
شاه نهای چونکه تباهی کنی
شاه که ترتیب ولایت کند
حکم رعیت برعایت کند
تا همه سر بر خط فرمان نهند
دوستیش در دل و در جان نهند
عالم را زیر و زبر کردهای
تا توئی آخر چه هنر کردهای
دولت ترکان که بلندی گرفت
مملکت از داد پسندی گرفت
چونکه تو بیدادگری پروری
ترک نهای هندوی غارتگری
مسکن شهری ز تو ویرانه شد
خرمن دهقان ز تو بیدانه شد
زامدن مرگ شماری بکن
میرسدت دست حصاری بکن
عدل تو قندیل شب افروز تست
مونس فردای تو امروز تست
پیرزنانرا بسخن شاد دار
و این سخن از پیرزنی یاد دار
دست بدار از سر بیچارگان
تا نخوری پاسخ غمخوارگان
چند زنی تیر بهر گوشهای
غافلی از توشه ی بی توشهای
فتح جهان را تو کلید آمدی
نز پی بیداد پدید آمدی
شاه بدانی که جفا کم کنی
گرد گران ریش تو مرهم کنی
رسم ضعیفان به تو نازش بود
رسم تو باید که نوازش بود
گوش به دریوزه انفاس دار
گوشه نشینی دو سه را پاس دار
سنجر کاقلیم خراسان گرفت
کرد زیان کاین سخن آسان گرفت
داد در این دور برانداختست
در پر سیمرغ وطن ساخته ست
شرم درین طارم ازرق نماند
آب درین خاک معلق نماند
خیز نظامی ز حد افزون گری
بر دل خوناب شده خون گری
"مخزن الاسرار، نظامی گنجوی"
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
🌔" آتش سوزناک عشق "
ای چَرخِ عیب جویَم وِیْ سَقْفِ پُرسِتیزم
تا کِی به گوشه گوشه از مَکْرِ تو گُریزم؟
ای چَرخْ هَمچو زَنگی خونْ خوارهٔ خَلایِق
من ابرِ هَمچو خونَم بر تو چرا بِریزم
ای دل بِسوز خوش خوش مَگْریز ازین دو آتش
کین است بر تو واجِب کایی به نارِ تیزم
مَقصودْ نور آمد عالَمْ تَنور آمد
وین عشقْ هَمچو آتش وین خَلْقْ هَمچو هیزم
هَمچون خَلیلِ یَزدان پروانه وار شادان
در آتشَش نِشَستم تا حَشْر بَرنخیزم
🔸خداوندگار عرفان:«مولانا🕊️🌹»
🔹شرح ابیات:
✍️ مولانا عالم را به تنوری تشبیه می کند که هیزم آن مردمان/مخلوقات است و آتشش، عشق. مردمان در آتش عشق می سوزند تا نور این تنور نمایان شود. مقصود از هستی، تجلی آن نور است.
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5981318863982168892.mp3
2.28M
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همینالم وین طرفه که در عالم
عشاق نمیخسبند از ناله پنهانم
بینی که چه گرم آتش در سوخته میگیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود شاید من زنده به جانانم
#حضرت سعدی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
تا که از چشمت بنوشم آن شراب ناب را
گشته ام میخانه های کوچه ی مهتاب را
شانه خواهم ساخت از انگشت های شاعرم
تا که از هر موج گیسویت بگیرم تاب را
#بهرام_احدی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
سرخی چشم من ازعادت بیخوابی نیست
خصلت وقت غروب است که صحرا دارد
حال من مثل کویریست که از لکه ی ابر
جـرعــه ای آب و یـا قطـره ، تمنـا دارد
#خاقانی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5923741619038715946.mp3
2.42M
می گذشت از پرده های آسمان فریاد من
برنمی آید کنون از آشیان فریاد من
در جوانی می گذشت از سنگ خارا ناله ام
تیر بی پر شد ز قد چون کمان فریاد من
یک نوا دارم ولی چون بلبل از نیرنگ گل
جلوه دیگر کند در هر دهان فریاد من
نیست چون بلبل، زبانی ناله پر شور من
همچو #نی خیزد ز مغز استخوان فریاد من
گر چه صحبت یک نفس باشد جدایی مشکل است
از فراق تیر باشد چون کمان فریاد من
بلبلان را ناله من بر سر شور آورد
من چو نالم خیزد از چندین زبان فریاد من
می خورم افسوس بر عهدی که بودم در چمن
در قفس نبود ز هجر آشیان فریاد من
می شود هر برگ سبز او زبان بلبلی
پهن گردد گر به صحن گلستان فریاد من
ابر نتوانست گشتن سرمه آواز رعد
چون شود در پرده های دل نهان فریاد من؟
من به امید تو گاهی می شدم دستانسرا
تا تو رفتی شد غریب گلستان فریاد من
سرکش افتاده است آن رعنا، وگرنه سرو را
سر به گلشن داد چون آب روان فریاد من
کی چنین آواره می شد فکر من هر جانبی؟
مستمع می یافت گر در اصفهان فریاد من
کوه چون ابر بهاران روی در صحرا نهد
گر شود با رعد صائب همعنان فریاد من
« #صائب_تبریزی»
یکم آبان زادروز #محمدعلی_کیانی_نژاد موسیقیدان و نوازنده نی
#دشتستانی
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیال یار را در دیده عاشق تماشا کن
که دارد شور دیگر پرتو مهتاب در دریا
#صائب_تبریزی
چشمها راز عاشق را فاش میکنند...(عشق پوشیدنی نیست)
خواب دیدم که رویاست، ولی رویا نیست
عمر جز «حسرتِ دیروز» و «غمِ فردا» نیست
هنر عشق فراموشی عمر است، ولی
خلق را طاقتِ پیمودن این صحرا نیست
ای پریشانی آرام ! کجایی ای مرگ ؟
در پری خانهی ما حوصلهی غوغا نیست
ما پلنگیم ! مگو لکّه به پیراهن ماست
مشکل از آینهی توست! خطا از ما نیست
خلق در چشم تو دلسنگ ولی ما دلتنگ
«لا الهی» هم اگر آمده بی «الّا» نیست
موج ِشوریده دل آشفتهی ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست
بر گل فرش، به جان کندن خود فهمیدیم
مرگ هم چارهی دل تنگی ماهیها نیست
#فاضل_نظری
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
4_5890814269443805501.mp3
10.14M
یک نفس بامانشستی خانه بوی گل گرفت
خانه ات آباد کاین ویرانه بوی گل گرفت
ازپریشان گویی ام دیدی پریشان خاطرم
زلف خودرا شانه کردی شانه بوی گل گرفت
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
آنسان که یادم داد چشمت دل سپردن را
یک روز یادم میدهد از یاد بردن را!
آنقدر دارم یادگار از تو که فرزندم
با زخمهای من بیاموزد شمردن را...
جان رقیبم را قسم خوردی که خوشعهدی
از اعتبار انداختی سوگند خوردن را!
تحقیر ما افتادگان تا کی؟ که یادت داد
اینگونه روی زخم مردم پا فشردن را
چشمی که بر من بستهای بر غیر واکردی
ممنونم از چشمت که آسان کرد مردن را
#حسین_زحمتکش
در#محفل ما قدمی رنجه کنید
💎 https://eitaa.com/molookfarib 💎
دست بر دل، پای در گِل، دوش زیرِ بارِ غم
بیتکلف یارِ کارافتادهای چون من کجاست
#طالب_آملی