eitaa logo
پستو
23 دنبال‌کننده
14 عکس
4 ویدیو
0 فایل
@hashemiit :اینجا هستم تصویر پروفایل اثر نقاشی خانم «هبه زاقوت / Heba Zaghout» است که در غزه شهید شد.
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب علی خیلی بدون مقدمه گفت: «آقا مهدی بزرگ بشه شهید میشه» آقا مهدی نوه هشت ساله همسایمونه....
اسم کامیون اسباب‌بازی‌اش را لئو گذاشتیم، رفتم برایش از پاگرد بیاورمش بالا که گفت: «موهات پیدا نشه، از ساختمون شاید ببینن» ذوقم را قورت دادم و چیزی بروز ندادم یادم آمد این ویژگی که ما غیرت نامش گذاشته‌ایم و برحسب تربیت دوستش داریم، احتمالا برای تعداد زیادی از هم‌نسلان پسرم دیگر ارزش تلقی نشود. من بین آنچه خودم یاد گرفته بودم، و آنچه احتمال میدادم در آینده، فرزندم شاهدش باشد انتخابی نکردم. سکوت این وقت‌ها امن‌ترین پناهگاه من است و ذوق کور شده کمترین بهایی است که برای ناآگاهی‌ام متقبل می‌شوم.
با هزار دردسر ربع ساعت قبل از شروع کلاس خواباندمش که در طول کلاسِ دوساعته، خواب باشد و من بتوانم همه حواسم را بدهم به کلاس. دو دقیقه قبل از نوبت صحبت کردنم بیدار شد. من: 😱 حواسِ جمع : 🤯 سایر اعضای کلاس : استاد! میکروفن ایشون رو ببندید 😓
بهش گفتم: «دیگه با من حرف نزن!» در حالیکه هیچ‌وقت دیگری، به اندازه اون لحظه مایل نبودم باهام حرف بزنه. شکر که گوش نکرد.
«خدا کیه مامان؟ خدا یه آدمیه؟» اولین بسته سوالات توحیدی گل پسر رسید؛ خدایا کمک کن، تقلب برسون، سوالاش سخته😥
ای خدایی که از نیت‌ها آگاهی و از نوشته‌ها باخبر؛ به قول شیخ اجل دست و زبانم که قاصره از شکرگزاری، ولی دلم از شوق قرة‌العینی که از دریای لطفت به من امانت دادی، لبریزه. بزرگی و کرمت رو شکر مهربان‌ترین. و زدنی من فضلک یا کریم
قبلا برای خودم هم واضح نبود که بزرگترین آرزویم کدام است. چیزهای زیادی بودند که هم برایم بزرگ بودند و هم ارزشمند. حالا ولی تردید ندارم که آن بزرگترین و ارزشمندترین «عاقبت بخیری علی» است. و این نتیجه‌ای نیست که تحت تأثیر مهر مادری و حب فرزند به آن رسیده باشم، بلکه تماما از سر خودخواهی است و حب نفس. یا من ارجوه لکل خیر
_میشه برام دعا کنی؟ + چرا؟ _ که حالم خوب باشه. + نه، خودت برای خودت دعا کن. « و اذا مَرِضْتُ فهو یَشفین »
وسط تایپ کردن داستانم بودم، بلند شدم که بروم سری به غذای روی گاز بزنم که صدایش آمد: «مامان! من اومدم دست بزنم به دکمه‌های لپ‌تاپت! الان خرابش میکنم » و قاه قاه می‌خندید... بار اولش نبود و می‌دانستم که لاف نمی‌زند. از همان آشپزخانه جیغ و داد و التماس و خواهش و تمنا را در هم ریختم و دویدم سمتش، وقتی رسیدم فقط یک چیز گفت: «آروم باش مامان!» آرام جانم
می‌گوید: « می‌خوام پیش خودت بخوابم» دلم غنج می‌رود و ابروهایم درهم؛ می‌گویم: « باید سرجای خودت بخوابی» حرف دلم نیست ولی خب اینطور می‌گویند، کتاب‌ها و روانشناس‌ها و کاربلدها و ... می‌دانم پربیراه هم نمی‌گویند اما اگر دو روز دیگر مثل پسر خانم موسوی طلبه حجره نشین شد و فقط یک روز در هفته توانستم ببینمش چه؟ اگر دانشجوی یک شهر دیگر شد و ماه به ماه نیامد خانه چه؟ اگر مثل پارسا هوس مهاجرت کرد چه؟ آن وقت این کتاب‌ها و روانشناس‌ها و کاربلدها جواب حسرت مرا می‌دهند که نگذاشتم کنارم بخوابد؟ اصلا از کجا معلوم چند صباح دیگر معلوم نشود راه درست یک طرف دیگر بوده؟ خوابش برده، کنار خودم. بینی‌ام را می‌کنم لای موهایش و نفس می‌کشم. و لِلّهِ الحمد.
. پسرک چهار ساله‌ام در خواب ناز است، می‌روم کنارش و دست می‌گذارم پشت کتف‌های کوچکش. من می‌توانم هلش بدهم و بگویم برو؟؟ از تصورش هم بند دلم پاره می‌شود. اشک می‌خزد زیر پلک‌هایم که عقلم نهیب می‌زند؛ «مگر قرار است همیشه ور دلت بماند؟ » البته که نه! می‌دانم هرچه بیشتر قد بکشد طول قدم‌هایش هم بلندتر می‌شود. دیر نیست وقتی که آغوش من برایش کوچک شود و در سرش سودای هوایی جز هوای خانه بپیچد... خدایا تو را به پاهای تاول زده زائران حسینت! جگرگوشه‌ام را در مسیری قرار بده که هم‌سفرانش دوستان تو باشند و مقصدش رضایت تو. و به مادر ضعیفش آنقدر همت بده که اگر نمی‌تواند هلش دهد به سمت رستگاری، راهش را سد نکند...
_ علی به نظرت آدم مهربون کیه؟ + امام رضا ❤️
می‌گویم: بیا یکم بوست کنم! می‌آید توی بغلم و همین‌طور که می‌بوسمش توی گوشم می‌گوید: « منو هیچ وقت تنها نذاریا» این برای من که اینجا توی ایران زندگی می‌کنم، یعنی دغدغه اینکه اگر وقت زایمان دو سه شب بیمارستان بمانم تکلیف پسرک چه می‌شود. ولی همین سوال برای مادری که غزه است یعنی اگر با بمب بعدی از دنیا رفتم، تکلیف کودکم در بحبوحه جنگ چه خواهد شد.
امروز پرسید: «تو منو هیچ وقت تنها نمی‌ذاری؟!» نمی‌دونم این نگرانی از کجا نشسته تو دلش🥺