منادیان تحول
📋#روایت #زنگ_شهادت 🔗#پرده_ششم بعد از پهن کردن سفره برای بچه های تهران، به خوابگاه برگشتیم. با بی می
📋#روایت #زنگ_شهادت
🔗#پرده_آخر
حال و هوای خوابگاه خوب نبود. داغ فائزه سنگین بود،شاید چون او دانشجو بود، شاید چون معلم بود، شاید چون ۲۰ ساله بود و شاید چون مثل ما بود....
_ بچه ها پاشین بریم دانشگاه خواجه نصیر تشییع شهید هست. البته اختیاری هست هرکی میخواد نیاد طوری نیست. و اینکه اول از خانواده هاتون هم اجازه بگیرید و بهشون اطلاع بدین.
بعد از آماده شدن ، با ۳۸ نفر از بچه ها راهی شدیم.
به دانشگاه خواجه نصیر که رسیدیم، چشم های رفقای فائزه قرمز بود. همان هایی که دیروز با آن ها صحبت می کردم. همان هایی که مدام احوال فائزه را بهر امیدی از لیست های ما میگرفتند. ماهم انگار سال هاست با فائزه رفاقت داشتیم.
رفیق نیمه راه من خداحافظ...
با این مداحی گریستیم ، دیگر هیچ کس حالش دست خودش نبود. چشم ها قرمز بود و قلبها خون ...
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها خواندیم. غیرتمان به جوش آمده بود با چشم های خیس و مشت های گره کرده شعار مرگ بر اسرائیل را فریاد میکشیدیم .
اینجا فقط غم نبود حماسه هم بود
رفقای دانشجو معلم؛ ما شهید دادیم این جمله در گوشم تکرار می شد:
_خون خانم رحیمی نباید روی زمین بمونه ، این شهیده نقطه تحول باید بشه، شهید شدن اتفاقی نیستا
راوی از دغدغه فائزه برای کار مؤثر کودک و نوجوان می گفت که فائزه در سفر از او پرسیده بود.
دوستاش میگفتن خیلی به کار برای شهدا علاقه داشت و تو کنگره شهدا براشون قلم میزد.
و اینجا بود که دیگر ما روایت نشنیدیم ، ما کربلای ۴دیدیم ،رفقای شهیده، اون رو دیدن باهاش زندگی کردن، ما والفجر و فتح المبین دیدیم ....
رفقایی که دیروز دلواپس دوستاشون شدن و امروز عزادار او ...
دیگه شما مثل قبل نیستید، شهید دادید. باید محکم تر کار کنیم، باید برای ظهور بدوییم
چون دیگه هیچی مثل قبل نیست.
از یکی شنیدم، زندگی من به قبل و بعد این سفر تقسیم شد .
پدر شهیده که اومدند با صدای آروم و بغض ، از علاقه فائزه به شهادت و حاج قاسم می گفتند...
بعد از مراسم به خوابگاه برگشتیم و روز پنجشنبه مورخ ۱۴ دیماه سال ۴۰۲ با اتوبوس به خانه، اما آدم های این سفر حالشان دیگر مثل قبل نمی شود، شهید و شهادت را چند قدمیشان دیدند و برای معلوم الهویت شدن او تلاش کردند.
رزق ما از این کرمان تفاوت زندگیمان می شود. ما باید زنده شویم مثل او...
آرام بخواب خانم معلم، ما به تو قول خواهیم داد که این راه را ادامه دهیم، قول میدهیم پایان این مسیر را ما رقم خواهیم زد. قول میدهیم که درمقابل بانویت فاطمهی زهرا سلام الله علیها سرفرازت کنیم.
درست را به خوبی به ما آموختی. معلم جان، آسوده بخواب، با تدریس بینظیر تو ما بهترین نمره را خواهیم گرفت.
🖇 پایان
✍ به روایت کادر #راهیان_مقاومت ۱۴۰۲
#ما_ملت_شهادتیم
🏷کاری از مدیریت #فرهنگسازی دانشگاه #فرهنگیان پردیس فاطمه زهرا سلام الله علیها یزد
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#با_هم_منادی_تحول_باشیم
🔸eitaa.com/monadian_tahavol