eitaa logo
سلام منجی دل ها
968 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
9.4هزار ویدیو
5 فایل
این عشق آتشین ز دلم پا نمی شود مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود. یا اباصالح المهدی ادرکنی کپی از مطالب این کانال بلامانع می باشد. خادم شما؛ 🆔 @YaAbootorab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅حڪایتے زیبا وخواندنے🔅 🔺 روزی امام رضـا علیہ السلام از ڪوچہ رد مے ‌شدند ڪہ جـوانے از سوال ڪرد: شمـا گنـاه نمے تـوانیــد بڪنیـد یـا دوست ؟ 🌱 حضـرت حرڪت ڪردند خانہ ای رسیـدنـد ڪہ چـاه فـاضـلاب خـود بہ بیـرون . 🔻 حضـرت از آن جـوان ڪردند : آیـا تو ڪہ مے شـوی حتے فڪر میڪنے ڪہ ڪمے از این میـل ڪنے؟ 🌿 جـوان : هرگـز ..... ❄️ فرمـودند: گنـاه مانند آن نجـاست است. بر نجـس بـودن گنـاه علـم پیـدا ڪنیـم آنـگاه هـرگز سمـت گنـاه نمے رویـم و نیـازی نیسـت ڪسے مـانع ما .
13.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 زیبا و دیدنی 🎤 تواشيح زيباى اسماء الحسنى 🎙اجراء : گروه همخوانی نوجوانان بینه 🌺 🤲🌷 @monjei_delhaa
جذاب و خواندنی داستان انار و وزیر ناصبی در بحرین قسمت اول علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار داستان محمد بن عیسی را ذکر کرده است. در دوران سیطره آشکار انگلیسی ها بر جزیره خلیج فارس، به کمک آنها رژیمی در بحرین تسلط یافته و مستقر شده بود که با مذهب اهل بیت(علیه السلام) میانه خوبی نداشت.استعمار اروپا برای آنکه مردم مسلمان را راضی نگهدارد ، فردی سنی مذهب را حاکم آنجا قرار داده بود، چون بیشتر ساکنان بحرین را شیعیان و دوستداران خاندان وحی و رسالت تشکیل می دادند، نظام حاکم با آنان سازگاری نداشت.امیر فردی سنی مذهب و متعصب بوده و وزیری که عنصری، خشن و کینه توز و نسبت به خاندان وحی و رسالت و دوستداران آنان، بسیار بد اندیش و بدخواه بود. او همواره در پی نقشه ای بود تا شیعیان را زیر فشار قرار دهد و به هر صورت ممکن آنان را از راه و رسم خویش باز گرداند و به راه و رسم خود درآورد. اما هرگز در این کار موفق نبود و در برابر منطق و استدلال قوی شیعیان، ضعیف و ناتوان می ماند. از این رو مدت ها فکر کرد و با یک نقشه حساب شده شیطانی، روزی نزد حاکم رفت و گفت: قربان ! خدا را بنگر ، سند حقانیت و درستی مذهب اهل سنت را. حاکم مشاهده کرد ، وزیر اناری در دست دارد که با خود آورده، که روی آن به طور طبیعی با خط برجسته نوشته بود:« لا اله الله محمد رسول الله، ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول الله» . حاکم انار را گرفت و خوب به آن نگاه کرد و کاملا یقین پیدا کرد که این نوشته ها واقعا طبیعی هستند . از این رو به وزیر گفت:این انار دلیل محکمی است بر بطلان مذهب شیعه که می گویند، علی(علیه السلام) خلیفه بلافصل پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم)است. به نظر تو ما با شیعیان چکار کنیم؟ وزیر بد اندیش و توطئه گر گفت:قربان! شیعیان مردان غیر منطقی هستند حتی دلایل محکم را هم نمی پذیرند. من معتقدم بزرگان آنها را حاضر کن و به آنها این انار را نشان بده و به آنها این اختیار را بده ، یکی از این راه ها را انتخاب کنند. امیر گفت: کدام راه ها؟! وزیر پاسخ داد، یا برای این دلیل استوار و محکم ما پاسخی بیاورند که نخواهند توانست ؛ یا به حکومت جزیه بدهند ؛ یا به مذهب ما در آیند یا مردانشان را قتل و عام و زنانشان را اسارت گرفته و اموالشان را غنیمت برمی داریم . حاکم که سخت تحت تاثیر وزیر قرار گرفته بود پذیرفت . از این رو دستور داد، بزرگان شیعه باید در روز مشخص همه در دربار جمع شوند که میخواهیم موضوع مهمی را با آنها در میان بگذاریم. بحار الانوار، جلد ۵۲صفحه ۱۷۸ ادامه دارد... . ارسالی از کاربران خوب و فعال کانال 🚩 🤲🌷 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @monjei_delhaa ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ مارا به دوستان خود معرفی کنید.‌
زیبا و خواندنی داستان انار و وزیر ناصبی در بحرین قسمت دوم روز موعود فرا رسید ، بزرگان شیعه همه به دعوت حکومت جمع شدند. هنگامی که مجلس آماده شد ، حاکم انار را به شیعیان نشان داد، و تصمیم خود را که پیشنهاد وزیر بود را گفت. نیز بیان داشت ، باید در اسرع وقت جواب را بگویند وگرنه باید یکی از سه راه باقی مانده را انتخاب کنند. بزرگان شیعه وقتی انار را دیدند و تهدید حاکم را شنیدند ، دچار اضطراب شدیدی شدند، بدنشان لرزید و حالشان متغیر شد. چرا که در آن لحظه پاسخ مناسبی نداشتند ، به همین جهت تنها راهی که به نظرشان رسید ، این بود که سه روز مهلت خواستند تا تصمیم خود را بگیرند . پس از پایان مجلس حاکم، شیعیان خود، با ترس و لرز مجلسی تشکیل دادند، با یکدیگر مشورت کردند تا چاره ای بیندیشند. پس از گفتگوی بسیار هنگامی که از همه چیز و همه جا مأیوس شدند ، تصمیم گرفتند که به فریادرس درماندگان ، حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی) توسل پیدا کنند و حل مشکل جامعه خویش را از او بخواهند. برای این کار ده نفر از شایستگان را از میان خود انتخاب کردند و آنان نیز از میان خود سه نفر را انتخاب کردند و آنان نیز از میان خود سه نفر را انتخاب کردند تا هر کدام شبی را رو به بیابان نهند و ضمن راز و نیاز با خدای مهربان و توسل به حضرت حجت ، حضرت مهدی(عجل الله تعالی)از ایشان مدد بخواهند . شب اول ، یکی از سه نفر رفت و از شامگاه تا بامداد به نماز استغاثه پرداخت ، ولی دست خالی برگشت. نفر دوم در شب دوم رفت اما، او هم کاری از پیش نبرد و مأیوسانه به نزد شیعیان بازگشت. شیعیان فوق العاده مضطرب شدند. تنها یک شب فرصت دارند که جواب مسئله را آماده کنند. اگر شب سوم هم مایوس شوند و شب سپری شود ، باید آماده مشکلات فراوان و یا کشته شدن باشند. همه مردم دست به دعا برداشتند. شب سوم فرا رسید ... . ادامه دارد... . ارسالی از کاربران خوب و فعال کانال 🚩 🤲🌷 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @monjei_delhaa ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ مارا به دوستان خود معرفی کنید.‌
جذاب و خواندنی داستان انار و وزیر ناصبی در بحرین قسمت سوم شب سوم جناب محمد بن عیسی را که از بهترین مردان علم و تقوای آن سامان بود ، به بیابان فرستادند. آن بزرگوار با سر و پای برهنه به صحرا رفت و در درگاه خدا با قلبی خاشع و خاضع و پر از اخلاص، به نماز و دعا و گریه و زاری پرداخت و از خداوند خواست که به وسیله امام زمان(عجل الله تعالی) بندگان را مدد کند؛ با چشمانی اشک بار و دلی پر نور و شور، چهره برخاک نهاد و حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی) را به فریاد رسی می طلبید. در اوج سوز گداز و مناجات بود که ندایی دلنشین گوشش را نوازش داد. متوجه شد شخصی اسم او را می برد و به او میگوید ، محمد بن عیسی! چرا سر به بیابان و صحرا نهاده ای و در غم و اندوه گرفتار آمده ای؟! پاسخ داد: بنده خدا؟! مرا به حال خود واگذار که برای کاری خطیر آمده ام. پرسید: کارت چیست؟ گفت: جز به مولایم و آقایم امام زمان(عجل الله تعالی) نخواهم گفت. فرمود: محمد بن عیسی . خواسته ات را بگو، من صاحب الزمانم. محمد بن عیسی گفت: اگر به راستی شما آقایم هستید، نیاز به بیان نیست. فرمود : بله راست میگویی . شما را برای گرفتاری شیعیان در خصوص انار و تهدید حاکم سر به صحرا گذاشته ای. محمد بن عیسی می گوید : وقتی این کلام معجزه آسا را از مولایم شنیدم، متوجه ایشان شدم و عرض کردم ، شما می دانید چه بر سر ما آورده اند. شما امام زمان ما هستید و قدرت دارید که این بلا را از ما دور کنید. حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی) فرمودند:ای محمد بن عیسی ! در خانه وزیر درخت اناری است که وقتی انار هایش به بار می نشیند ، او قالبی خاص از گل را به صورت انار ساخته و آن را به طور دقیق به دو نیم نموده و مابین آن را تهی ساخته ، آنگاه جملات مورد نظر خویش را بطور معکوس در داخل آن قالب حک کرده و بر روی انار ، نارس محکم بسته است. وقتی انار داخل آن قالب بزرگ می شود اثر آن نوشته ها روی انار به مرور زمان باقی می ماند . از این رو فردا نزد امیر می روید و به او میگویید پاسخ را آورده اییم . اما آن را در خانه وزیر خواهم گفت . وقتی شما چنین بگویید ، وزیر تلاش می‌کند به صورتی خود را پیش از شما به خانه برساند و قالب را نابود کند. شما نباید اجازه بدهید زودتر برود یا با کسی صحبت کند.به همراه امیر و وزیر و دیگران هنگامی که به خانه وزیر وارد شدید در سمت راست حیاط، غرفه ای است که درب آن بسته است. به امیر بگو پاسخ نمی گویم مگر در آن غرفه. وزیر ممانعت می کند از داخل شدن در آن غرفه ، نگذار وزیر تنها یا زودتر از تو وارد آن غرفه شود . هنگامی که وارد شدی در آنجا طاقچه ای خواهی دید که کیسه سفیدی در روی آن است، که آن ملعون قالب گلی را در آن قرار داده است. آن را بردار و در مقابل امیر بگذار و انار را در آن قالب بگذار تا بر حاکم حقیقت معلوم شود و بداند که این توطئه ابلیس است نه کار خدا. ای محمد بن عیسی ! علامت دیگر آن است که ... . ادامه دارد بحار الانوار، جلد ۵۲صفحه ۱۷۸ ارسالی از کاربران خوب و فعال کانال 🚩 🤲🌷 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮         @monjei_delhaa ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ مارا به دوستان خود معرفی کنید.‌