ظهور بسیار نزدیک است حیدر بادنور:
#در_عمل_و_عبادتاتمان_امام_زمان_را_شریک_کنیم
بسم الله الرحمن الرحیم
🌴🌺🌺
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من آلوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
😭😭😭
ولی خدا میفرمود: بنشینید و فکر کنید در ما چه چیزی است که خدا ما را برای خودش خلق کرده است
ما نور چشمی و عزیز دردانه ی خدا هستیم
چرا با گناه خودمان را از چشم خدا می اندازیم
🌴🌴
هر کس ایشان را دیده ، معنویت و عجائب را از نزدیک زیارت کرده.
ابّهت لفظ و لحظ او از طرفی ، شفافیت و قدرت روحی از سویی دیگر.
آن قدر بر نفوس ْ مسلط است که نسخه درمانت را ندیده برایت می پیچد.
شیخ جعفر ، پیش از آن که ناصری و دولت آبادی باشد ، بوی انصار حسین ـ علیه السلام ـ می دهد و آدرس آبادیِ مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ دارد.
🌴🌴
همیشه می گوید باید طلایی شوی تا به طلای ناب این عالم (حجة بن الحسن) راه یابی.
🌴🌴
می گوید برای طلایی شدن ، دو ابزار نیاز است: تلاوت ایستادۀ قرآن در نیمه شب و اشک دائم بر قتیل تشنه لب.
🌴🌴
شیخ جعفر ، دست پرورده آیت الله ناصری است؛ همین است که همه وجودش را به پای مولای منـتَظَرش ریخته.
🌴🌴
از او پرسیدند: در زندگی چه آرزویی داری؟
فرمود: « شبها در خیمه حضرت اباصالح ـ عجل الله فرجه ـ ، حلقه ای است؛ صالحان و خاصّان، پای درس توحید می نشینند. امید دارم روزی ، یکی از آنان شوم.»
🌴🌴
توصیه همیشگی ایشان ، توجه و توسّل به ساحت ولیّ عصر است.
🌴🌴
حال یکی از منظره های زیبای این توسل را به تماشا می نشینیم؛ با مرکّبِ عشق آلود خود استاد:
«در سنين 14 سالگي موفق شدم كه مدتي در مشهد رضوي براي زيارت آن حضرت و استفاده از درس اساتيد ادبيات مشهد ساكن آن ديار شوم
و در ضمن، خدمت استاد بزرگ اخلاق آشيخ محمد حسن مولوي قندهاري كه با پدرم عقد اخوت بسته بودند و مرا برادرزاده صدا ميزدند رسيدم.
🌴🌴
مرحوم مولوي زحمت بسيار كشيده بود و دائم در حال مراقبه و توجه بود. طريقش صحيح ،زبانش فصيح و لهجه و بيانش صريح بود. راه رفته بود و دل از غير رُفته. درجاتش عالي و متعالي باد.
🌴🌴
از جمله سفارشات آن بزرگ مرد الهي آن بود كه يكي از چهارده معصوم مخصوصاً حضرت بقية الله را در اعمال عبادي خويش شريك كنيم.
🌴🌴
و من نميدانستم اين كار چگونه است تا اين كه به اين داستان برخورد كردم كه سلطاني براي شكار بيرون شد. به دجله رسيد.
🌴🌴
مرد فقيري را ديد كه زار و نزار و خسته و نااميد كنار تور ماهي گیریاش نشسته.
🌴🌴
از او تفقد كرد كه :«پيرمرد! چرا ماهي نميگيري؟» پيرمرد در جواب گفت: «از صبح هر چه تور انداختم حتي يك ماهي هم در تور من نيامد».
🌴🌴
سلطان به ذكاوت دريافت كه روزنه رزق ماهي گير تنگ است و بهرهاي ندارد. بفرمود كه :«تور، باز بيفكن به شراكت كه نيمي از من و نيمي از تو».
🌴🌴
پيرمرد كه سلطان را نميشناخت گفت :«از صبح بسيار تور انداختم يك ماهي هم صيد نكردم». سلطان گفت :«ضرري كه ندارد؛ يك تور به شراكت بينداز».
🌴🌴
پيرمرد برخاست و توري به شراكت انداخت؛ تور ماهيگير پر شد از ماهيهاي بزرگ و كوچك و فراوان صيد كرد و خوشحال شد.
🌴🌴
پادشاه گفت :«حال، نيمي از صيد از آن من است و نيمي از آن تو». پيرمرد گفت :«قبول است». سلطان گفت: «من نيمه خويش به تو بخشيدم. همه ماهیها از آنِ تو باشد».
🌴🌴
پيرمرد خوشحال شد و با دستي پر به منزل رفت. فردا دو مأمور از طرف سلطان به دنبال مرد فقير آمدند و مرد را به حضور سلطان بردند.
🌴🌴
چشم پيرمرد كه به سلطان افتاد سلطان را شناخت و گمان كرد كه براي نيمه صيد، او را احضار كردهاند؛ بلافاصله گفت: «قربان! ماهيهاي شما حاضر است؛ كسي بفرستيد تا تقديم كنم».
🌴🌴
سلطان گفت:«اي مرد صياد! ما ديروز با هم شريك شديم. با اينكه من نيمه صيد خود را به تو بخشيدم اما ديشب به خود ميگفتم كه شريك سلطان را وضع و روزي ،بهتر از اين بايد؛
🌴🌴
حال كه ما را در كار شريك كردي و شريك سلطان شدي، زندگي بهتري بايد داشته باشي ».
🌴🌴
سلطان دستور داد تا وسائل آسايش زندگي بسيار بدو بخشيدند و شاد و مسرور و مرخص شد.
🌴🌴
حال ما چنين است كه عمل و عبادتي كه حضرت بقية الله روحي له الفداء در آن شريك باشد كرم و عنايت آن بزرگوار كمتر از سلطان و سلاطين ظاهري نيست
🌴🌴
و كرم بسيار خواهد نمود و خداي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف هم به اين نيت خير ،جزاي نيكو و بسيار خواهد داد.»
🌴گوهر معرفت 🌴
والسلام علیکم و رحمةالله وبرکاته