4_5866293974733423280.mp3
5.62M
✍️ شب پنجم محرم ۱۳۹۵
👌 نوحه واحد عمو رسیدم از حرم
#عبدالله_بن_حسن
🎤🎤 #حاج_محمودکریمی
@montazar
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۸۵ گردان كميل، خط شــكن محور جنوبي و ســمت پاســگاه بــود. يكي از :فرماندهان
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۸۶
.ابراهيم هنوز مشــغول بود و در كنار كانــال دوم بچه ها را كمك مي كرد
خيلي مواظب نيروها بود. چــون در اطراف كانال ها پر از ميادين مين و موانع
.مختلف بود
خبر رســيدن به كانال سوم، يعني قرار گرفتن در كنار پاسگاه هاي مرزي و
.شروع عمليات
،اما فرمانده گردان، بچه ها را نگه داشــت وگفت: طبق آنچه در نقشه است
بايد بيشــتر راه مي رفتيم، اما خيلي عجيبه، هم زود رســيديم، هم از پاسگاه ها
!خبري نيست
تقريباً همه بچه ها از كانال دوم عبور كردند. يكدفعه آســمان فكه مثل روز
!!روشن شد
.مثل اينكه دشمن با تمام قوا منتظر ما بوده. بعد هم شروع به شليك كردند
از خمپاره و توپخانه گرفته تا تيربارها كه در دور دســت قرار داشت. آن ها از
!همه طرف به سوي ما شليك كردند
بچه ها هيچ كاري نمي توانســتند انجام دهند. موانع خورشيدي و ميدان هاي
.مين، جلوي هر حركتي را گرفته بود
تعداد كمي از بچه ها وارد كانال ســوم شــدند. بســياري از بچه ها در ميان
.خاك هاي رملي گير كردند. همه به اين طرف و آن طرف مي رفتند
بعضي از بچه ها مي خواســتند باعبور از موانع خورشــيدي در داخل دشت
.سنگر بگيرند، اما با انفجار مين به شهادت رسيدند
اطراف مســير پر از مين بود. ابراهيم اين را مي دانست، براي همين به سمت
.كانال سوم دويد و با فريادهايش اجازه رفتن به اطراف را نمي داد
ا ً
همه روي زمين خيز برداشتند. هيچ كاري نمي شد كرد. توپخانه عراق كام
.مي دانست ما از چه محلي عبور مي كنيم! و دقيقاً همان مسير را مي زد
.همه چيز به هم ريخته بود. هر كس به سمتي مي دويد
ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود. تنها جايي كه امنيت بيشتري داشت داخل
!كانال ها بود. در آن تاريكي و شلوغي ابراهيم را گم كردم
تا كانال سوم جلو رفتم، اما نمي شد كسي را پيدا كرد! يكي از رفقا را ديدم
.و پرسيدم: ابراهيم را نديدي!؟ گفت: چند دقيقه پيش از اينجا رد شد
همين طور اين طــرف و آن طرف مي رفتم. يكي از فرمانده ها را ديدم. من
را شناخت و گفت: سريع برو توي معبر، بچه هائي كه توي راه هستند بفرست
.عقب. اينجا توي اين كانال نه جا هست نه امنيت، برو و سريع برگرد
طبق دســتور فرمانده، بچه هائي را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند
.آوردم عقب، حتي خيلي از مجروح ها را كمك كرديم و رسانديم عقب
اين كار، دو سه ساعتي طول كشيد. مي خواستم برگردم، اما بچه هاي لشکر
!گفتند: نمي شه برگردي! با تعجب پرسيدم: چرا؟
گفتند: دستور عقب نشيني صادر شده، فايده نداره بري جلو. چون بچه هاي
.ديگه هم تا صبح برمي گردند
ســاعتي بعد نماز صبح را خواندم. هوا در حال روشن شدن بود. خسته بودم
و نااميد. از همه بچه هايي كه برمي گشــتند سراغ ابراهيم را مي گرفتم. اما كسي
.خبري نداشت
دقايقي بعد مجتبي را ديدم. با چهره اي خاك آلود وخســته از ســمت خط
برمي گشت. با نااميدي پرسيدم: مجتبي، ابراهيم رو نديدي!؟
.همينطور كه به سمت من مي آمد گفت: يك ساعت پيش با هم بوديم
!با خوشحالي از جا پريدم، جلو آمدم وگفتم: خُب، الان كجاست؟
جواب داد: نمي دونم، بهش گفتم دســتور عقب نشيني صادر شده، گفتم تا
.هوا تاريكه بيا برگرديم عقب، هوا روشن بشه هيچ كاري نمي تونيم انجام بديم
اما ابراهيم گفت: بچه ها توكانال ها هستند. من مي رم پيش اون ها، همه با هم
.برمي گرديم
مجتبي ادامه داد: همين طوركه با ابراهيم حرف مي زدم يك گردان از لشکر
.عاشورا به سمت ما آمد
ابراهيم سريع با فرمانده آن ها صحبت كرد و خبر عقب نشيني را داد. من هم
.چون مسير را بلد بودم، با آن ها فرستاد عقب
خودش هم يك آرپي جي با چند تا گلوله از آن ها گرفت و رفت به سمت
.كانال. ديگه از ابراهيم خبري ندارم
ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب
برمي گشت. به كمكشان رفتم. از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟
گفت: من و اين بچه هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لاي تپه ها
.افتاده بوديم. ابرام هادي به داد ما رسيد
يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم: داش ابرام؟! خُب بعدش چي شد!؟
.گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب
توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال
.هم زياد بود
ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آن ها چيزي شبيه پل درست كرد! بعد
.هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو
.ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماند هان بود
!خيلي ها مي گفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته اند
💕join ➣ @montazar
🔹 #نشر_صدقه_جاریست 🔹
❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣👆
🔹 #سلام_صاحب_عزا ، #آقاجانم
🔹دلواپسم پدر ...
دلواپس اینهمه تکرارِ مجسم مصیبت ها و مرورِ مداوم رنج اهل بیت در پیش چشمان نازنینتان
🔹دلواپس لحظه هایی که قلب مهربان و صبورتان از حزن و ماتم آکنده است ،
🔹دلواپس روزهایی که به روضه های غریبانه می گذرانید
🔹دلواپسم پدر ... دلواپس تنهایی تان و گریه های بی امانتان در اندوه عاشورا...
🔹دلواپسم و دعا می کنم خداوند حافظتان باشد ...
☑️ @montazar
9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببينيد| روایت #رهبرانقلاب از ماجرای شهادت حضرت عبدالله بن الحسن
➕دعای امام حسین پس از شهادت وی
📥 سایر کیفیتها👇
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=28056
4_5866293974733423280.mp3
5.62M
✍️ شب پنجم محرم ۱۳۹۵
👌 نوحه واحد عمو رسیدم از حرم
#عبدالله_بن_حسن
🎤🎤 #حاج_محمودکریمی
@montazar
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
اولین #پنجشنبه محرم و ياد درگذشتگان😞
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏التماس دعا 🙏
در آستانه ماه محرم
به نیت والدین بی
اولاد فوروارد کنید🙏
🌸✨جہت سلامتےپدر و مادرامون
و آمرزش همہ پدر و
مادرائے ڪہ بینمون نیستن
خصوصا اونائیکہ
وارثے ندارن ڪہ واسشون
طلب آمرزش کنہ
🙏 ۳ صلوات🙏
روحشون شاد و یادشون گرامی 🙏
✅ @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دست های پشت پرده بریتانیای حقیر برای ترویج قمه زنی
#کفن_انگلیسی
#قمه_انگلیسی
#شیعه_انگلیسی
➖➖➖➖➖
✅ @montazar
🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸
#حدیث_روز
💠امام باقر علیه السلام فرمود:
☘ امیر المؤمنین علیه السلام با دو تن از یارانش از «کربلا» گذرکردند،
☘حضرت، هنگام عبور از آنجا، چشمهایش اشک آلود شد، سپس فرمود: اینجا مرکبهایشان بر زمین می خوابد، اینجا محل بارافکندنشان است و اینجا خونهایشان ریخته می شود
، خوشا به حال تو ای خاکی که خون دوستان بر روی تو ریخته می شود!
📙بحار الانوار، ج 44، ص 258
❣الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج❣
🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸
🌸🍃 @montazar