1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
4.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #روایت حسن روحالأمین از تشریح تابلوی حضرت حمزه علیهالسلام برای رهبری
🔻روایت روحالامین:
▪️ این تابلو را همزمان با ایام شهادت سید حسن نصرالله و آقای سید صفیالدین کشیدم و در حاشیهی یکی از دیدارها برای حضرت آقا به نمایش گذاشتم؛ دوران شهات شهید نصرالله، دوران تلخی بود که گذراندیم.
▪️ در این دیدار، خدمت آقا عرض کردم که من این کار را با این نیت شروع کردهام که یکی از پهلوانها و اسطورههای تاریخ اسلام، حضرت حمزه علیهالسلام را به تصویر بکشم.
✅ @montazar
🔴 #روایت مادر شهید رئیسی از تواضع رئیسجمهور سابق: هیچ دگرگونی در اخلاق و رفتار نداشت/ این یکسال برایم به اندازه ۱۰سالِ سنگین گذشت
🔹مادر شهید سیّدابراهیم رئیسالساداتی:سید ابراهیم، در محبت با دیگر فرزندانم متفاوت بود؛ هر آنچه میخواستم، بیدرنگ فراهم میکرد. یک سال گذشته برایم به اندازه ۱۰ سال سنگین گذشت. شب قبل از پروازش، به دیدار ما آمد و صبح، پیکرش بازگشت...
🔹با آنکه رئیسجمهور بود، حتی ذرهای دگرگونی در اخلاق و رفتار نداشت؛ خاکی و متواضع بود. هر هفته به ما سر میزد. با وجود مشغله فراوان و سفرهای پیاپی بین قم و تهران، دلش همیشه با ما بود.
🔹روز ولادت امام رضا علیهالسلام بود که به شهادت رسید و دل ما را داغدار کرد. جای او هرگز پر نخواهد شد.
✅ @montazar
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از تحلیل و تبیین
📢#روایت | بخوان... بخوان سرود #ای_ایران را...
✍روایتی از مراسم عزاداری شب عاشورا در حسینیه امام خمینی با حضور رهبر معظم انقلاب
▪️دوازده شب گذشت؛ دوازده شبِ پر شراره، شبهایی که آسمانِ وطن، با فریاد موشکها و نعرهی ضدهوایی میلرزید. دشمن آمده بود تا امید را خاموش کند، تا ستونهای ایمان را بلرزاند، اما در دل تاریکیها، یک دلتنگی بزرگتر از صدای آژیرها بود: نبودن او... نبودن آن قامتِ آشنا در حسینیهی خاموش اما زنده به نورِ عشق حسین.
▪️مردم میآمدند، مینشستند، عزاداری میکردند، میگریستند، اما چشمشان مدام به در بود؛ چشم به راه سایهی آن عبای خاکخورده، آن دست بالا رفته برای سلام، آن نگاه که بیشتر از هزار خطبه، قوت قلب بود.
▪️اما او نیامده بود… نه به خاطر خستگی، که خستگی در قاموسش معنا ندارد؛ نه به خاطر ترس، که ترس در فرهنگ مردان الهی بیمعناست. او نبود، چون جنگ بود؛ چون خطر بود؛ چون دشمن، دقیقاً میدانست کجا باید بزند تا دلها بلرزد.
▪️و حال... شب عاشوراست. شبی که کربلا زنده میشود، شبی که اشک از چشم نمیریزد، که از دل میجوشد. حسینیه امام پر است، اما هنوز یک چیز کم است...
تا آنکه در باز میشود...
▪️ناگاه سکوت، صدای گامهای آشنا را میشنود. بغضها میترکند، اشکهای شوق اما بیاجازه جاری میشوند. او آمده... در میان شعلهی تهدید، با اقتدار آمده...
▪️رهبر آمده است. ساکت، محجوب، اما با نوری که تا عمق قلبها میتابد. حسینیه، نفس نمیکشد. همه ایستادهاند؛ اشکها جاری است، عشق و اندوه در هم تنیده. او نگاهی به مداح میاندازد و با صدایی که سالهاست ستون امید این ملت است، آرام میگوید:
📢 بخوان... بخوان سرود ای ایران را...
▪️و صدای مداح، لرزان اما محکم، میخواند:
در روح و جان من میمانی ای وطن...
▪️و همه باهم با فرمانده کل قوا میخوانند؛
ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران، بد گهران...
▪️حسینیه دیگر فقط جای سوگ نیست؛ شدهاست حریم افتخار، حریم دلتنگیهایی که حالا با اشکِ شوق شسته میشوند. اشکِ حسین، با اشکِ وطن، یکی میشود. صدای گریه، صدای ایمان است، صدای دلدادگی به مردی که در میانهی آتش، با لبخند آمده تا به ما بگوید:
من کنار شمایم، تا آخرین نفس.
✍ پرویز کرمی
🖥 Farsi.Khamenei.ir
33.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا