🔴 #وقایع #ظهور حضرت مهدی علیهالسلام...
⭕️ ورود امام به مکّه و فراخوان یاران خاصّ...
🌕 مفضل گفت: «آقا! او از کجا ظاهر میشود و چگونه آشکار میگردد؟ فرمود: ای مفضل! او به تنهایی آشکار میگردد و تنها به طرف خانه خدا میآید و تنها داخل کعبه میشود و چون شب فرا رسد، همچنان تنهاست. وقتی چشمها به خواب رفت و شب کاملا تاریک شد، جبرئیل و میکائیل و دسته دسته فرشتگان بر وی فرود میآیند و در آن میان جبرئیل به وی میگوید: ای آقای من! هر چه بفرمایی پذیرفته است و فرمانت رواست. او (قائم علیهالسلام) هم دست بر صورت خود میکشد و میگوید: «سپاس خدایی را که وعده اش را بر ما راست گردانید و سرزمین بهشت را به ما میراث داد، از هر جای آن باغ پهناور که بخواهیم جای میگزینیم. چه نیک است پاداش عمل کنندگان.(زمر/۷۴). آنگاه در بین رکن و مقام میایستد و با صدای رسا میگوید: ای نقبا و مردمی که به من نزدیک هستید! و ای کسانی که خداوند شما را پیش از ظهور من در روی زمین برای یاری من ذخیره کرده است! برای اطاعت از من به سوی من بیایید! صدای او به این افراد میرسد و آنها در شرق و غرب عالم، بعضی در محراب عبادت و گروهی خوابیده اند، با این وصف با یک صدا که میشنوند و با یک چشم به هم زدن، در بین رکن و مقام نزد او خواهند بود...»
📗بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۷-۱
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
✅ @montazar
🔴 #وقایع #ظهور حضرت مهدی علیهالسلام...
⭕️ ساعاتی پیش از قیام...
🌕 آقا امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «قائم عجلالله فرجه، در زیر درخت تناوری مینشیند. در آنجا جبرئیل علیهالسلام به صورت مردی از قبیله کلب میآید و میگوید: «ای بنده خدا! برای چه اینجا نشستهای؟» قائم میگوید: «منتظرم شب فرا رسد و هنگام شب به مکه بروم. نمیخواهم در این گرما بروم.» در این موقع جبرئیل میخندد و آن حضرت از خنده او متوجه میشود که جبرئیل است. آنگاه جبرئیل دست او را میگیرد و با وی دست میدهد، به او سلام میکند و میگوید: «برخیز!» سپس اسبی به نام «براق» را برای او میآورد، او را سوار میکند و به کوه رضوی میآورد. سپس محمد صلی الله علیه و آله و علی علیهالسلام میآیند و عهدنامه ای برای او مینویسند تا آن را برای مردم بخواند. قائم عجلالله فرجه، از آنجا به مکه میرود، در حالی که مردم در آنجا اجتماع کرده اند...»
📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۰۶
✅ @montazar
🔴 #وقایع #ظهور حضرت مهدی علیهالسلام...
⭕️ ساعاتی پیش از قیام...
💚 آقا امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «قائم عجلالله فرجه، در زیر درخت تناوری مینشیند. در آنجا جبرئیل علیهالسلام به صورت مردی از قبیله کلب میآید و میگوید: «ای بنده خدا! برای چه اینجا نشستهای؟» قائم میگوید: «منتظرم شب فرا رسد و هنگام شب به مکه بروم. نمیخواهم در این گرما بروم.» در این موقع جبرئیل میخندد و آن حضرت از خنده او متوجه میشود که جبرئیل است. آنگاه جبرئیل دست او را میگیرد و با وی دست میدهد، به او سلام میکند و میگوید: «برخیز!» سپس اسبی به نام «براق» را برای او میآورد، او را سوار میکند و به کوه رضوی میآورد. سپس محمد صلی الله علیه و آله و علی علیهالسلام میآیند و عهدنامه ای برای او مینویسند تا آن را برای مردم بخواند. قائم عجلالله فرجه، از آنجا به مکه میرود، در حالی که مردم در آنجا اجتماع کرده اند...»
📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۰۶
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✅ @montazar