1_21778321.mp3
4.3M
🏠 مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش #آتش گرفت 🔥 و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی #سیلی 🌊 در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانهاش فرو ریخت.
🍃شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و #مصیبت را سوال کرد.
🔻ابوسعید ابوالخیر گفت: خودت میدانی که اگر این همه مصیبت را #آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست.
🍃 شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیهای که بر تو وارد شده است.
شیخ گفت:
🔻 روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم #پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش میمرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب میکردم.
🍃 زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظهای #شاد شدی که میتوانستی، خانه پدریات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست.
😭 مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر #عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر #عاق میشدم چه میکردی⁉️!! سر بر سجده گذاشت و #توبه کرد.
✅ @montazar