🎁📚🎁📚🎁📚🎁📚🎁
#مسابقهٔ_آنلاین🏆
#مسابقه_کتابخوانی
📚 مسابقهٔ کتابخوانی (۴۷)
🎁 با جوایز متنوع نقدی و فرهنگی
📖 کتاب :
« قرآن و غدیر»
✍️ نویسنده: آقای محسن قرائتی
📖برشی از کتاب :
در بخشی از کتاب می خوانیم:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا)«مریم،۹۶»
همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند به زودی خدای رحمان برای آنان محبّتی (در دلها) قرار می دهد.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است: ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام پاداشی است که خدا به مؤمنان دارای عمل صالح می دهد. و نظیر این روایت از پیامبر اکر م صلی الله علیه و آله وسلم در مورد مهر و محبّت اهل ایمان به علیّ علیه السلام آمده است.
🔵 مهلت شرکت در مسابقه :
⏰ ۱۳ تیرماه ⏰
✅ برای شرکت در مسابقه از لینک زیر وارد شوید :
https://digiform.ir/w4b952727
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
🍃موسسه فرهنگی قرآن و عترت فدک سبز طوس🍃
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
May 11
✅ #شهادت مظلومانه پنجمین ستاره آسمان امامت و ولایت، باقرالعلوم، واسطه فیض الهی، حضرت #امام_محمد_باقر علیه السلام به محضر مبارک امام زمان علیه السلام و شیعیان و محبّین حضرت تسلیت باد.
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #کلیپ | #ریلز #استوری |
تو باقرالعلوم هستی
تموم عالم به فرمانت
#شهادت_امام_محمد_باقر(علیه السلام)🥀
#تسلیت_باد🥀
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
مداحی آنلاین - تو باقرالعلوم هستی - حسین طاهری.mp3
9.23M
🔳 #شهادت_امام_محمد_باقر(علیه السلام)
🌴تو باقرالعلوم هستی
🌴تموم عالم به فرمانت
🎙 #حسین_طاهری
⏯ #زمینه
👌 #پیشنهاد_ویژه
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🔅صلی الله علیک یا باقر العلوم🔅
🌺امام باقر علیه السلام: به قلب خودت نگاه کن، ببین جایگاه چه کسی است🌺
✅ جابر جُعفى از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام حديث می كند كه آن حضرت فرمودند:
«اگر بخواهى بدانى كه در تو خيرى هست در دل خود نظر بيفكن؛ اگر ديدى دل تو اهل طاعت خدا را دوست دارد و از اهل معصيت متنفّر است، بدان كه در تو خير وجود دارد و خداوند تو را دوست دارد.
🔹و اگر ديدى كه دل تو از اهل طاعت خدا متنفّر است و اهل معصيت را دوست دارد، بدان كه در تو خيرى وجود ندارد و خداوند نيز از تو بيزار است؛ چون انسان ارتباط كامل با محبوب خود دارد، بلكه با محبوب خود جنبه اتّحاد و معيّت دارد.»
📚 رساله مودت، ص۵۶.
📝 مرحوم علامه طهرانی رضوان الله علیه.
#محبت #گناه #امام_باقر علیه السلام
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🏴صلی الله علیک یا باقر العلوم🏴
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد مَلَک نگهبانش
سلام ما به بقیع آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
بقیع تربت پاک چهار معصوم است
چهار نور مقدس دَمَد زدامانش
یکی است حضرت باقر از آن چهار امام
که داغ او زده آتش به قلب یارانش
غریب اوست که در موسم زیارت حج
مدینه و آن همه زائر که بود مهمانش
شب شهادت او یک نفر نمی ماند
که اشک غم بفشاند به قبر ویرانش
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🏴صلی الله علیک یا باقر العلوم🏴
⚫️درسی مهم از سیره و بیان امام باقر علیه السلام؛ اینکه باید راضی به رضای الهی بود ⚫️
✅ امام باقر عليه السّلام به عيادت جابر بن عبدالله انصارى كه بيمار بود تشريف آوردند و فرمودند: «حالت چگونه است؟»
عرض كرد: «در حالى هستم كه پيرى را بر جوانى، و مرض را بر صحّت، و موت را بر زندگى ترجيح مى دهم.»
✅ حضرت فرمودند:
و امّا من اين گونه نيستم؛ اگر خداى براى من پيرى بخواهد ما نيز همان را مى خواهيم، و اگر جوانى را تقدير كند ما نيز به همان رضا مى دهيم، و اگر مرض را بپسندد من نيز مى پسندم، و اگر شفا بخشد من نيز آن را مى طلبم، و اگر بميراند من همان را خواهانم، و اگر باقى بدارد من نيز طالب آن مى باشم.
🔹زمانى كه جابر اين را از آن حضرت شنيد صورت حضرت را بوسيد و عرض كرد: «راست فرمود رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم كه:
تو فرزندى از ذريّه مرا ادراك خواهى كرد كه نام او نام من است، و شكافنده علم خواهد بود چونان كه گاو زمين را شخم مى زند.
و بدين جهت به شكافنده علوم اوّلين و آخرين موصوف گشت.»
📚 اسرار ملکوت، ج۲، ص ۲۹۴ و ۲۹۵.
#امام_باقر علیه السلام #عیادت #رضا #فقر
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
شاهد عاشورا بود، چه عاشورایی و چه غوغایی؛
شاهد بود، شاهد بیماری سخت پدر، شاهد به خون غلطیدن طفل شش ماهه؛
شاهد بود، شاهد اسارت عمه اش زینب «سلام الله علیها»، شاهد طعنه ها و کنایه ها به دختران کاروان؛
شاهد بود، فقط می گویم شاهد بود "الشِمرُ جَالسٌ عَلی صَدر الحُسَین
#خداحافظ_ای_روضه_خوان_حسین💔
#شهادت_امام_محمد_باقر(علیه السلام)🥀
#تسلیت_باد🥀
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
مداحی_آنلاین_هزار_خاطره_ی_غم_نمیرود_از_یاد_حاج_حسن_خلج.mp3
6.56M
🔳 #شهادت_امام_محمد_باقر(علیه السلام)
🌴هزار خاطره ی غم نمیرود از یاد
🌴غروب سرخ #محرم نمیرود از یاد
🎙 #حسن_خلج
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
May 11
✨ امام زمان (علیهالسلام) در صحرای عرفات
🔖 قسمت اول
⭕️ این تشرّف از مهمترین و روحافزاترین رویدادهای زندگانی مرحوم فشندی (ره) است. تشرّف حاضر، بهسبب بعضی از جنبههای منحصر به فرد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد مورد توجّه تعداد زیادی از شیفتگان امام عصر (علیه السلام) میباشد.
☑️ آیت اللّه ناصری دولتآبادی ماجرای این تشرّف را خود، مستقیما از زبان حاجی شنیده و در کتاب «آب حیات» آورده است. همچنین جناب قاضی زاهدی نیز آن را از زبان خود آن مرحوم شنیده و در کتاب خود نقل کرده است. ما اینک تلفیق دو روایت را جهت تتمیم آن، برای خوانندگان محترم میآوریم.
🔰 حاج محمّد علی فشندی تهرانی میگوید:
🕋 سال اوّلی که به «مکّه مکرّمه» مشرّف شدم، از خدای مهربان در آنجا خواستم که توفیق دهد تا در سالهای بعد نیز، تا بیست سفر به مکّه بیایم تا شاید امیر الحاج و امام زمان (علیهالسلام) را هم زیارت کنم. خداوند هم توفیقی بخشید و منّتی نهاد که من علاوه بر آن بیست سفر، چند بار دیگر نیز موفّق به زیارت خانه خدا شدم.
سالیانی بود که به همراه کاروانی به عنوان خدمه و کمکی کاروان مشرّف میشدم تا اینکه در سالی [ظاهرا ۱۳۵۳ ش.] مدیر کاروان به من اطّلاع داد که امسال از بردن من معذور است. شاید تصوّر و پندار او این بود که سنّ من رو به پیری رفته و نگران بود که نتوانم در کارهای خدماتی کاروان به او یاری برسانم. از شنیدن این خبر خیلی افسرده و پژمرده شدم.
🕌 بنابراین به سوی «مشهد مقدّس» حرکت کردم تا دست توسّلی به دامان سلطان طوس، حضرت رضا (علیه السلام) بزنم و از ایشان بخواهم که سفر معنوی حج را امسال نیز نصیب من کند.
در حرم، خیلی منقلب و مضطرب بودم و به سختی میگریستم و از آن حضرت، برآورده شدن حاجت خود را میخواستم. پس از زیارت جانانه، به قصد بازگشت به «تهران» با آن حضرت وداع کرده، از حرم خارج شدم. در این حین، سیّدی مرا صدا زد و فرمود:
▫️ آقا! سفر شما را حضرت حجّت (علیه السلام) امضا کردند و فرمودند:
🔶 «به حاج محمّد علی بگو برو! منتظر تو هستند!»
▫️ من از سیّد پرسیدم:
🔹 خود حضرت این سخن را فرمودند؟
▫️ سیّد گفت:
🔸 «بله!»
▫️ من نیز بدون درنگ به منزل خود در «تهران» بازگشتم. به محض آنکه به خانه رسیدم، همسرم با عجله گفت:
🔸 «این چند روز را کجا بودی؟ مرتّب از کاروان زنگ میزنند و میخواهند شما را همراه خود ببرند.»
▫️ من هم بلافاصله به مدیر کاروان مراجعه کردم و پرسیدم:
🔹 شما که نیّت بردن مرا نداشتید، حالا چهشده که میخواهید مرا هم در این سفر همراه کنید؟!
▫️ مدیر کاروان سربسته اشاره کرد که از تصمیم قبلی خود پشیمان شده و میخواهد من نیز در این سفر طبق معمول سالهای گذشته به عنوان خدمه با او همراهی کنم.
به هر ترتیب، به عنوان کمکی کاروان، به «مکّه» مشرّف شدیم. شب هشتم ماه که فردای آن روز حاجیان میباید در «عرفات» باشند، مدیر کاروان مرا خواست و گفت:
🔸 «وسایل کاروان را زودتر از دیگر کاروانها به «منا» منتقل کن و در عرفات در کنار «جبل الرّحمه» خیمهها را برپا ساز تا کاروان ما در بهترین جای ممکن سکنا گزیند.»
🚙 من نیز فورا لوازم و خیمهها را با اتومبیلی به آنجا منتقل کردم؛
⛺️ چادرها را برافراشتم و فرشها را گستردم.
👮🏽♂ در این حال یکی از شرطههای سعودی (پلیسهای عربستان) نزد من آمد و به زبان عربی گفت:
🔸 «چرا حالا آمدی؟ اینجا که کسی نیست!»
▫️ من هم با زبان عربی شکسته بسته که تقریبا در این سفرها آموخته بودم بدو گفتم:
🔹 برای انجام مقدّمات کار، زودتر آمدم.
▫️ گفت:
🔸 پس امشب نباید بخوابی!
▫️ پرسیدم:
🔹 چرا؟
▫️ گفت:
🔸 «به خاطر اینکه ممکن است دزدانی پیدا شوند و به وسایل حجّاج دستبرد بزنند یا اینکه شما را بکشند. باید خیلی مراقب باشی!»
▫️ با شنیدن این سخنان، ترس عمیقی وجود مرا فرا گرفت. در این حال به یاد حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) افتادم. به آن حضرت التجا و پناه بردم و پیوسته و پیاپی نام مقدّس آن قبله عالم را بر زبان میآوردم.
میگفتم:
🔹 یا حجّه بن الحسن ادرکنی! یا خلیفه اللّه الاعظم أغثنی!
(ادامه دارد)
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨ امام زمان (علیهالسلام) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت دوم
🌌 تصمیم گرفتم شب را نخوابم. به همین جهت برای نماز و نافله شب وضویی ساختم و به نماز ایستادم. آن شب در آن بیابان تنهایی، به یاد امام زمان (علیهالسلام) حال خوشی پیدا کردم.
⛺️ در همین حال صدای پایی شنیدم و به دنبال آن، پرده ی چادر کنار رفت.
✨ آقایی در آستانه خیمه بعد از سلام فرمود:
🔶 «حاج محمّد علی تنها هستی؟»
▫️ عرض کردم:
🔹 بله آقا، تنهایم!
▫️ و ناخودآگاه از جا برخاستم و پتویی را چند لا کرده، زیر پای آقا افکندم.
آقا نشست و فرمود:
🔶 «حاج محمّد علی! خوب جایی را برای سکونت کاروان انتخاب کردهای! اینجا همان جایی است که جدّم حسین بن علی (علیهالسّلام) در روز عرفه خیمه زده بودند!»
▫️ بعد فرمودند:
🔶 «حاج محمّد علی! یک چایی درست کن!»
▫️ عرض کردم:
🔹 «اتّفاقا همه وسایل چای فراهم است جز چای خشک که آن را از «مکّه» نیاوردهام.»
▫️ فرمود:
🔶 «شما آب جوش تهیّه کنید، چای خشک آن بر عهده من!»
☕️ آب که جوش آمد، مقداری چای (که در حدود صد گرم بود) به من مرحمت کردند. چای که دم کشید و آماده شد، فنجانی به ایشان تعارف کردم.
نوشیدند و فرمودند:
🔶 «شما هم بفرمایید!»
▫️ من هم با اجازه آقا، فنجانی از آن چای نوشیدم که لذّت خوبی برای من داشت.
در اینوقت، دو جوان زیباروی نورانی (در روایتهای قاضی زاهدی چهار جوان) جلوی چادر آمدند و همانجا با احترام ایستادند و به آقا سلامی عرض کردند. آقا از من خواستند که به ایشان چای تعارف کنم.
من نیز اطاعت کردم و برایشان چای بردم. آنان چای را نوشیدند. آقا از من خواستند که چای دیگری نزد ایشان ببرم که من نیز دوباره چای برای آن دو جوان بردم. در اینوقت آقا به آنان فرمود:
🔶 «شما بروید!»
▫️ آنان نیز خداحافظی کرده و رفتند.
در این هنگام، آقا نگاهی به من کردند و سهبار فرمودند:
🔶 «خوشا به حالت حاج محمّد علی!»
▫️ گریه راه گلویم را بست. عرض کردم:
🔹 از چه جهت؟
▫️ فرمود:
🔶 «چون امشب کسی برای بیتوته در این بیابان نمیآید. امشب شبی است که جدّم امام حسین (علیه السلام) در این بیابان آمده است.»
▫️ بعد فرمود:
🔶 «دلت میخواهد نماز و دعای مخصوصی را که از جدّم رسیده، بخوانی؟»
▫️ عرضه داشتم:
🔹 بله آقا جان!
▫️ فرمود:
🔶 «برخیز و غسلی بهجا آور و وضو بگیر!»
▫️ عرض کردم:
🔹 هوا طوری است که نمیتوانم با آب سرد غسل کنم.
▫️ فرمود:
🔶 «من بیرون میروم، تو آب را گرم کن و غسل نما!»
▫️ من هم بدون اینکه متوجّه قضایا باشم و اینکه این آقا کیست، مقداری آب را گرم کردم و غسل و وضویی ساختم.
چون از غسل فارغ شدم، آقا به خیمه برگشتند و فرمودند:
🔶 «حالا دو رکعت نماز با این کیفیّت که میگویم بخوان: بعد از حمد [در هر رکعت] یازده مرتبه سوره توحید را بخوان که این نماز جدّم امام حسین (علیه السلام) در این مکان است.»
▫️ و بعد از نماز فرمودند:
🔶 «جدّم، امام حسین (علیه السلام) در این بیابان، دعایی خوانده است که من آن را میخوانم. تو هم با من بخوان!»
▫️ اطاعت کردم. دعای آقا نزدیک به بیست دقیقه به درازا کشید و در حال دعا، اشک از چشمان مبارکش مانند ناودان فرو میریخت. هر جملهای را که میخواند، در ذهن من میماند و من فورا آن را حفظ میکردم. دیدم عجب دعای خوبی بود و چه مضامین عالی و بالایی دارد.
من با اینکه با کتابهای دعا آشنا بودم، امّا تاکنون به چنین دعایی برنخورده بودم. در همین وقت به ذهنم رسید که فردا برای روحانی کاروان مضامین این دعا را بخوانم تا او آنها را یادداشت کند. به محض خطور این فکر در خاطر من، آقا فرمودند:
🔶 «این دعا مخصوص امام (علیه السلام) است و در هیچ کتابی نوشته نشده و کسی غیر از امام نمیتواند آن را بخواند و از یاد تو نیز میرود!»
▫️ با گفتن این سخن، ناگهان تمامی عبارات دعا از ذهن، زبان، خیال و خاطر من محو شد و حتّی کلمهای از آن در ذهن من باقی نماند.
(ادامه دارد)
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دوستان و همراهان عزیز، سلام
✨ عید سعید قربان را به شما عزیزان تبریک و تهنیت می گوییم.💐
مسابقه احکام شماره ۱۲ از بخش احکام وضو جزوه رساله آموزشی از صفحه ۱۸ تا ۲۳ می باشد .
امید که با مطالعه و شرکت در این مسابقه گامی در جهت آگاهی و عمل به دستورات دین برداشته شود، ان شاءالله.
#مسابقهٔ_آنلاین
#مسابقه_احکام
✅ براي شركت درمسابقه احكام ۱۲ از لينك زير واردشويد
https://digiform.ir/w73ca868e
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
✨ امام زمان (علیهالسلام ) در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
🔖 قسمت سوم
▫️ پس از پایان دعا به آقا عرضه داشتم:
🔹 آقا این توحید من، به نظر شما خوب است؟ من میگویم که همه هستی را از درخت و گیاه و زمین و ... خداوند آفریده است.
▫️ فرمودند:
🔶 «خوب است! و بیش از این از شما انتظار نمیرود!»
▫️ عرض کردم:
🔹 آیا من حقیقتا دوستدار اهل بیت علیهم السلام هستم؟
▫️ فرمودند:
🔶 «آری! و تا آخر هم خواهید بود. اگر آخر کار شیاطین بخواهند فریب دهند، آل محمّد (صلوات الله علیهم) به فریاد میرسند.»
▫️ پرسیدم:
🔹 آیا امام زمان (علیهالسلام) در این بیابان تشریف میآورند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «امام الآن در چادر نشسته است!»
▫️ من با همه این نشانهها و قرینهها باز متوجّه نشدم. به نظرم رسید منظور این است که امام (علیه السلام)، اکنون در چادر مخصوص خود نشستهاند.
دوباره پرسیدم:
🔹 آیا فردا امام (علیه السلام) با حاجیان به عرفات میآیند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «آری!»
▫️ عرض کردم:
🔹 کجا میروند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «جبل الرّحمه»
▫️ دوباره عرضه داشتم:
🔹 اگر رفقای کاروان بروند، امام (علیه السلام) را میبینند؟
▫️ فرمود:
🔶 «میبینند امّا نمیشناسند!»
▫️ عرض کردم:
🔹 فردا شب امام زمان (علیهالسلام) به چادر حاجیان هم سر میزنند و عنایتی میکنند؟
▫️ فرمودند:
🔶 «در چادر شما، آنگاه که روضه عمویم عبّاس (علیه السلام) خوانده میشود، میآید.»
▫️ بعد از این سخنان و پاسخ به این سؤالها، آقا برخاستند تا از خیمه خارج شوند. در این حال رو به من نموده، فرمودند:
🔶 «حاج محمّد علی! شما امسال به نیابت از کسی حج میگزارید؟»
▫️ عرض کردم:
🔹 خیر آقا جان!
▫️ فرمودند:
🔶 «میشود از طرف پدر من امسال نیابت کنید.»
▫️ عرضه داشتم:
🔹 بله آقا جان!
▫️ در این حال دو اسکناس صد ریالی سعودی به من مرحمت کردند و فرمودند:
🔶 «این پول را بگیر و حجّ امسالت را به نیابت پدر من انجام بده!»
▫️ پرسیدم:
🔹 آقا نام پدر شما چیست؟
▫️ فرمودند:
🔶 «حسن!»
▫️ عرض کردم:
🔹 نام خودتان چیست؟
▫️ فرمود:
🔶 «سیّد مهدی!»
▫️ آقا را تا دم چادر بدرقه کردم.
✨ در اینوقت، آقا برای معانقه و روبوسی جهت خداحافظی برگشتند و با هم معانقهای کردیم. خوب به یاد دارم که خال طرف راست صورتش را بوسیدم.
(ادامه دارد)
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
🌸 امام زمان علیه السلام در صحرای عرفات
(تشرفی از حاج محمد علی فشندی)
👈 قسمت اول
👈 قسمت دوم
👈 قسمت سوم
👈 قسمت چهارم (آخر)
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار هنری بسیار زیبا برای #غدیر
🌏 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59