eitaa logo
ندای مُنْتَظَر
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
115 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى كجاست آنكه پيشوا و صدرنشين آفريدگان و اهل نيكوكارى و تقوى است یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک ↔️ کپی صلواتی ☑️ ارتباط با ادمین @Montazar59
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌱 السَّلاَمُ عَلَى السَّيْفِ الشَّاهِرِ وَ الْقَمَرِ الزَّاهِرِ وَ النُّورِ الْبَاهِرِ 🌱 سلام بر صاحب شمشير كشيده و بر ماه تابان و نور درخشان 🌷 سلام علیکم 🙂 صبحتون بخیر 🌷 یا علی مدد. 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
🍀🌾🍁 🌾🍁 🍁 🔴 مسخره شدن، اولین بازتاب کار درست. 🔵 یکی از موارد ترس، ترس از مسخره شدن است. موضوع مسخره شدن توسط غیرمؤمنین از اولین موضوعاتی بوده است که با اعلام علنی دعوت به اسلام، پیش آمد. 🔺 هنگامیکه خدا به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) دستور دادند که تبلیغ رسالتش را علنی کرده و حق را اظهار نماید، بلافاصله خدا می‌فرماید ما تو را از مسخره‌کنندگان، کفایت خواهیم کرد. 🌱 فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین‏ * إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئین‏(حجر/۹۴-۹۵) 🌱 آنچه را مأموریت داری، آشکارا بیان کن! و از مشرکان روی گردان (و به آنها اعتنا نکن)! * ما شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. ✅ گویی مسخره کردن،‏ اولین کار دشمنان و اولین بازتاب کار درست بوده است. 🍁 🌾🍁 🍀🌾🍁 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 همسر بی‌عیب! 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
🍀🌾🍁 ✨﷽✨ 🌾🍁 🍁 🌸 به مناسبت میلاد امام حسن عسکری علیه السلام ابو هاشم نقل كرده، مى‏ گويد: در تنگناى معيشت بودم، خواستم از امام عسکری (علیه السلام) چيزى مطالبه كنم خجالت كشيدم، وقتى كه به منزل رسيدم ديدم صد دينار برايم فرستاده اند و نوشته اند: «هر وقت نيازى داشتى از تقاضا شرم مكن! زيرا تو به مقصودت خواهى رسيد.» 📜 الشاقب فى المناقب 🍁 🌾🍁 🍀🌾🍁 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ویژه 😊 تولد پدرتان مبارک 🌸ایام ولادت علیه السلام 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
مداحی_آنلاین_بدونید_آقام_تاج_سر_و_من_خاکِ_پاشم_بنی_فاطمه.mp3
6.16M
🌸 (علیه السلام) 💐بدونید آقام تاج سر و من خاکِ پاشم 💐ایشالله یه همچین شبی رو سامرا باشم 🎤 👏 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌 شماره ۸ 😶 موضوع کنترل ذهن، به رفتار درونی انسان برمی‌گردد و نتیجه‌اش «قدرت روحی» است. 😇 اگر کسی قدرت روحی پیدا کند، در عرصۀ دانش، دانشمند خواهد شد، در عرصۀ عمل، خلاقیت پیدا خواهد کرد و لذتی مثل لذت خلاقیت برای انسان نیست! ✅ خداوند برای قدرت کنترل ذهن ما خیلی ارزش قائل است. ☝️در عبادات ما هم زمینۀ کنترل ذهن فراهم شده است. مثلاً اینکه توصیه شده است سحر بیدار شوید، در موقع سحر طبیعتاً ذهن انسان خالی است و فرصت خوبی است برای اینکه خودش بیندیشد و ذهن خود را متمرکز کند. ◀️⏸◀️⏸◀️⏸ در رفتارهای دینی ما هم تکنیک‌هایی برای کنترل ذهن وجود دارد؛ مثلاً می‌دانید چرا نماز یک رفتار تکراری است؟ 💡 از کارکردهای -تکراری‌بودن نماز- کنترل ذهن است؛ می‌خواهد عوامل دیگر، توجه تو را جلب نکند و تو با قدرت ذهن خودت به چیزی توجه پیدا کنی تا قدرت کنترل ذهنت بیشتر شود. 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ هادی از نزد من پرید و من تنها ماندم. درباره سخنان او به فکر رفتم، دیدم که همه بجا و حکیمانه است، در سه سال اوّل بلوغ، آنچه فعلیّت پیدا نموده، عقل حیوانی است، و عقل آدمی به اندازه شعاعی است(کم عقل است) و به قول حکما می توان گفت: عقل هیولایی و بذرِ عقل است. و البتّه [در سه سال اول بلوغم] بی هادی بوده ام، با قول و عهود خود بی اعتنا بوده ام، پس بی وفا بوده ام و نخوت (تکبّر) و خُیَلا (خودبینی) در من مستحکم بوده است، بخصوص که طلبه و داخل شِبْرِ (وجب) اوّل از علم شده بودم[و اوایل درس خواندم بود]، زیرا گفته اند: «علم سه وجب است، وجب اول آن موجب تکبّر می شود». پس نه هادی بود، نه ابو الوفا، نه ابوتراب، پس تنها بوده ام و تنها باید بروم. 🌱 «سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ، وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهَ اللَّهِ تَبْدِیلاً» (فتح/۲۳)؛ این همان سنّت الهی است که در گذشته نیز چنین بوده است، و هرگز برای سنّت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت. عوالم همه رونوشت یکدیگرند. یکی را فهمیدی دیگری نیز چنین است، و چون و چرا دلیلِ نا فهمی است. برخاستم و توبره پشتی را به پشت بستم و مجدّانه(با جدّیت) به راه افتادم. راه، صاف و بدون سنگلاخ بود و هوا چون هوای بهار، و من هم با قوّت و تازه کار، و با شوق بسیار به دیدار محبوب گل عُذار (گُل رو) هادی وفادار تا نصف روز به سرعت می رفتم. کم کم خسته و تشنه شدم، هوا گرم و راه باریک و پر خار و خاشاک گردید. از دامنه کوهی بالا می رفتم، از تنهایی نیز در وحشت بودم. به عقب سر نگاه کردم، دیدم کسی به طرف من می آید، خوشحال شدم که الحمدللَّه تنها نماندم. تا به من رسید. دیدم شخصی سیاه و دراز بالا، دارای لب های کلفت و دندان های بزرگ و نمایان و بینی پهن و مهیب و متعفّن است، سلامی به من داد. ولی حرف لام را اظهار نکرد و گفت: «سام علیک!؛ مرگ بر تو». من به شک افتادم که اظهار عداوت نمود - چنان که قیافه نحسش نیز شهادت می دهد - و یا آنکه زبانش در ادا سستی نموده است. در جواب سلام محضِ احتیاط به همان علیک اکتفا نمودم. پرسیدم: کجا را قصد دارید؟ گفت: با تو هستم. من هیچ راضی نبودم که با من باشد، چون از او در خوف و وحشت بودم. پرسیدم: اسمت چیست؟ گفت: همزاد تو، اسمم جهالت و لقبم کج رو و کنیه ام ابو الهَوْل (پدر وحشت و هراس)، و شغلم افساد و تفتین (فتنه انگیزی) [است]. هریک از این عناوین موحشه(ترسناک) باعث شدّت وحشت من شد. با خود گفتم: عجب رفیقی پیدا شد، صد رحمت به آن تنهایی!. پرسیدم: اگر به دو راهی رسیدیم راه منزل را می دانی؟ گفت: نمی دانم. گفتم: من تشنه ام! در این نزدیکی ها آب هست؟ گفت: نمی دانم. گفتم: منزل دور است یا نزدیک؟ گفت: نمی دانم. گفتم: هستی با دانایی یکی است. پس چرا نمی دانی؟ گفت: همین قدر می دانم که همچون سایه تو، از اوّل عمر تو، ملازم (همراه) تو بوده ام و از تو جدایی ندارم، مگر آنکه به توفیق خدا، تو از من جدا شوی. با خود گفتم: گویا این همان شیطان است که به وسوسه های او در دنیا گاهی به خطا افتاده ام. به عجب دشمنی گرفتار شده ام، خدایا رحمی! جلو افتادم و او به فاصله ده قدمی از دنبال من می آمد و راه، کتل (تپه) و سربالایی بود. رسیدم به سر کوه. جهت رفع خستگی نشستم. آقای جهالت به من رسید و گفت: معلوم می شود خسته شده ای. الساعه (الآن) پنج فرسخ راه را برای تو یک فرسخ می کنم تا زودتر به منزل برسی. گفتم: معلوم می شود با این نادانی معجزه هم داری! گفت: بیا تماشا کن به سفیدی راه که چطور قوسی و کمانه شده است و به قدر پنج فرسخ طول دارد، وَتَر این قوس را که به منزله زهِ کمان است ملاحظه کن که چقدر مختصر و کوتاه است؛ زیرا در علم هندسه روشن است که قوس هرچه از نصف دایره بزرگ تر باشد، وتر او کوتاه تر گردد، و ما اگر بیراهه، از خطّ وتر این قوس برویم تا داخل شاهراه به قدر یک فرسخ بیش نیست، ولکن خود شاهراه قریب به پنج فرسخ است و عاقل، راه دراز را بر کوتاه اختیار نمی کند. گفتم: شاهراه از کثرت مارّه (رهگذر و عابر) شاهراه می شود، پس آن همه دیوانه بوده اند که راه دراز را اختیار کرده اند و حال آنکه عقلا گفته اند: ره چنان رو که رهروان رفتند. گفت: عجب بی شعور بوده ای تو! ... ادامه دارد 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
هدایت شده از ندای مُنْتَظَر
✨﷽✨ 🔘 قسمت اول 🔘 قسمت دوم 🔘 قسمت سوم 🔘 قسمت چهارم 🔘 قسمت پنجم 🔘 قسمت ششم 🔘قسمت هفتم 🔘 قسمت هشتم ✔️ جهت مطالعه هر قسمت روی آن بزنید. 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌹 السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ 🌹 سلام بر آفتاب شام ظلمانى جهان و ماهِ تمامِ ايمان (فدایتان گردم) 🌷 سلام علیکم 🙂 ولادت امام حسن عسکری علیه السلام بر فرزند عزیزشان مولا حجة بن الحسن العسکری ارواحنافداه و همهٔ شیعیان، محبین و شیفتگان حضرتشان مبارک و فرخنده باد و ان شاءالله این فرح و سرور به مژده فرج آقا کامل تر شود. 🌷 یا علی مدد. 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
50.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 علیه السلام 💐میره قدم قدم دلم سامرا 💐حرم کنار سفره کرم امام عسکری علیه السلام 🎤 👏 👌فوق زیبا 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
🍀🌾🍁✨﷽✨ 🌾🍁 🍁 🔴 اهمیت نترسیدن از مسخره شدن در قرآن 🔵 اگر کسی بخواهد آدم خوبی شود، حتماً مورد ظلم‌هایی قرار می‌گیرد. قرآن به نترسیدن از این نوع ظلم‌ها دعوت کرده و می‌فرماید: 🌱 وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً( طه ١١٢ ). 🌱 مؤمن نه از ستمی(در مورد حقش) و نه از کاستی و نقصانی(در مورد اجر و مزدش) می‌ترسد. ✅ یک نکته در حاشیه این مطلب وجود دارد. اگر مؤمنی در محیطی بود که همه با او همراه و همدل بودند و از هیچکس، هیچگاه مسخره شدنی، ظلمی یا سرزنشی را نشنیده باشد؛ شاید آن ساخته شدن کامل برایش ایجاد نشود. چنین شرایطی می‌تواند مشکلاتی مانند عجب، غرور و .... را ایجاد نماید. 🍁 🌾🍁 🍀🌾🍁 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🌾🍁 ✨﷽✨ 🌾🍁 🍁 🌸 به مناسبت میلاد امام حسن عسکری علیه السلام 🔆 آفتابی در دل تاریکی از محاسن رفتار و کردار امام حسن عسکری علیه السلام در مواجهه با افراد مستعد هدایت برخورد حضرت با دشمنان خودشان بود، ایشان با زندان‌بانان خود نیز روشی پیش می‌گیرند که دستگاه حاکم را وادار به آزاد کردن ایشان می‌کند. امام عسکری علیه السلام در دوره معتز عباسی (۲۵۲-۲۵۳)، در زمان حکومت مهتدی (۲۵۵-۲۵۶) و هم‌چنین در دوره معتمد عباسی(۲۵۶-۳۲۷۹) به زندان برده شدند. در یکی از این موارد که مسۆول امور زندان های حکومت، صالح بن وصیف است، عده‌ای از عباسیان از او درخواست می‌کنند بر امام حسن علیه السلام سخت‌گیری کند. ابن وصیف نیز با این نظر موافق است اما می‌گوید: دو تن از شرورترین کسانی که می‌شناختم را برای زندان بانی ایشان گماشتم اما اکنون این دو نفر اهل عبادت و نماز و روزه بسیار شده‌اند! و سپس ادامه می‌دهد که: چون علت این تغییر رفتارشان را جویا شدم چنین پاسخ دادند: «چه می‌گویی در مورد کسی که روزها روزه می‌گیرد و شبها تمام شب را عبادت می‌کند در حالی که نه سخنی می‌گوید و نه به کاری مشغول می‌شود، کسی که چون به او نگاه می‌کنیم، بند بند بدنمان می‌لرزد و حالی به ما دست می‌دهد که اختیار از کف می‌دهیم!» 🍁 🌾🍁 🍀🌾🍁 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ آقای جهالت گفت: عجب بی شعور بوده ای تو! شاعر یاوه گو را از عقلا پنداشته و خود را بر تبعیّت او گماشته ای، و حال آنکه بالحسّ والعیان خلاف آن را می بینی. و کثرت مارّه (رهگذر و عابر) که از آن راه رفته اند البتّه مال، (اسباب و اثاثیه)، بار، زن و بچّه و ماشین داشته اند و این درّه که در اوّل این وتر است، مانع بوده که از این خط بروند، امّا مثل من و تو، دو پیاده آسمان جُل (بدون پوشش و بار و اثاثیه) را چه مانع می شود که این راه مختصر مفید را ترک کنیم؟ منِ احمق او را خیرخواه خود دانسته، از آن درّه سرازیر شدیم و ازطرف دیگر بالا آمدیم. چیزی در همواری نرفته بودیم که درّه دیگری عمیق تر پیدا شد و هکذا هلمّ جرّاً (و به این صورت تا پایان)، از آن درّه به آن درّه همه پر از خار و سنگلاخ و درنده و خزنده، هوا به شدّت گرم، و زبان خشکیده و از خستگی از دهان آویخته، پاها همه مجروح، و دل از وحشت لرزان، و شماتت دشمن. چون آقای جهالت با استهزا به حال من می خندید. پس از جان کندن ها، خود را پس از زمان طویلی به شاهراه رساندیم. که ده فرسخ راه رفتیم و در هر قدمی به هزاران بلا گرفتار بودیم. نشستم، خستگی گرفتم و تنفّر تمامی از آقای جهالت پیدا نمودم و گفتم: 🌱 «یا لیت بینی و بینه بعد المشرقین».(زخرف/۳۸)؛ ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشینی بودی! او هم از من دور ایستاد. برخاستم و به راه افتادم. تشنه شدم و جهالت هم از عقب دورادور می آمد. در کنارِ راه، سبزه زاری دیدم که ربع فرسخ از راه دور بود. در این هنگام که چنگال حیله جهالت به من بند می شد، دیدم دوان دوان خود را به من رسانید و گفت: در آن محل آب موجود است اگر تشنه ای برویم آب بخوریم. خواستم گوش به حرفش ندهم، ولی چون زیاد تشنه و خسته بودم، و چمن سبز هم البتّه بی آب نمی روید، به سخن او گوش دادم و رفتیم به نزدیک سبزه ها و دیدیم که ابداً آب وجود ندارد، و زمین هم سنگلاخی است که راه رفتن هم در آن صعوبت دارد و مارهای زیادی در آن سنگلاخ می لولند، و آن سبزی ها از درخت های جنگلی است که در همه فصول سبز است. مأیوسانه رو به راه اصلی مراجعت نمودم، به زمین همواری رسیدیم پر از هندوانه. جهالت یکی را کند و مشغول خوردن شد و به من گفت: از این هندوانه ها بخور و عطش خود را رفع کن! گفتم: البتّه مال کسی است و خوردن مالِ غیر، بدون رضا روا نیست. او همان طور که مشغول خوردن بود و آب آن از گوشه های لبش به روی ریش و سینه اش جاری بود، سری تکان داد و گفت: بوالعجب وِردی به دست آورده ای لیک سوراخِ دعا گم کرده ای آقای مقدّس! اوّلاً: احتمال می رود قویّاً که خودرو باشد و مِلک کسی نباشد، و بر فرض که مال کسی باشد، حقّ مارّه(رهگذر) حقّی است که مالک حقیقی و شارع مقدّس قرار داده است. ثانیاً: از تشنگی حال تو به هلاکت و اضطرار رسیده، و خداوند می فرماید: 🔺 «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَلا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (بقره/۱۷۳)؛ هر کس مجبور شود در صورتی که ستم و تجاوز نکند، گناهی بر او نیست، به راستی خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. ثالثاً: اینجا که دار تکلیف نیست که مقدّسین کاسه از آش داغ تر کمتر شده (حدّاقل) حکمِ «غیر ما أنزل اللَّه»(حکمی غیر از حکم خدا) می دهند. کم کم منِ احمق هم یکی را کندم، خواستم بخورم که دیدم مثل زهرِ هلاهل تلخ است و زبان و کامم مجروح شد. آن را انداختم و گفتم: اینها که هندوانه ابوجهل است! گفت: نخیر! شاید همان یکی این طور بوده است. یکی دیگر را چشیدم، همه مثل زهرمار تلخ بود، ولی او همان طور مشغول خوردن بود و می گفت: خیلی شیرین است! رفتم از او یک حبّ (قاچ) گرفتم، به دهان نزدیک کردم، از همه تلخ تر بود. گفتم: خانه ات بسوزد! چطور می خوری و می گویی شیرین است و حال آنکه از زهر مار بدتر است. گفت: راست می گویم، به مذاق من که خیلی شیرین است؛ چون اسم من جهالت است و این هم هندوانه ابوجهل و با من مناسب است. ناگهان سگی به ما حمله نمود، و.. ...ادامه دارد 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59