#لیلی_سر_به_هوا☕🍁
#قسمت_نهم🎁
چوپ پر هایشان را برداشتند و به طرف داخل مسجد حرکت کردند. قرارشان این بود که عاطفه و هدیه جلو و مبینا کنار ستون دوم بایستند. سر جاهایشان ایستادند که هدیه هم آمد، با عاطفه سلام و احوال پرسی گرمی کرد و برای مبینا تنها سری تکان داد. هدیه در کنار عاطفه جای گرفت و از او پرسید: می دونی امروز مجری کیه؟ . نه، کیه؟ - من هم نمی دونم، دارم از تو می پرسم ها! - آها بذار از توی کانال نگاه کنم. موبایلش را در دستش گرفت و به کانال اطلاع رسانی مراسمات نماز جمعه رفت. متن دعوت این هفته را خواند و با ذوق به اسم مهدی شعبان خواه ذل زد. هدیه که از بی توجهی عاطفه کلافه شده بود، دستش را جلوی صورت او تکان داد و گفت: عاطفه! با تو هستم ها دختر، عاطفه
- هان؟ چیه؟ - هان چیه؟ می گم مجری کی هست؟ - مهدی! هر کس که وارد مسجد می شد، سلام و خسته نباشیدی به آن ها می گفت و سر جایش می نشست. صدای تنظیم کردن میکروفون که آمد همه با سکوت به صفحه ی پرژکتور نگاه انداختند. مجری با صدایی رسا و از حق نگذریم زیبا، شروع به خواندن چند آیه از قرآن کرد.
برای عاطفه سخت بود که به سمت چپ اش نگاه کند؛ مسلما همه می فهمیدند عاطفه قصدی دارد. که می دانست آن دو فامیل هستند؟! گاهی اوقات زیرکانه نگاهی به پرده می انداخت و با دیدن چهره ی او آرام می گرفت. به هدیه نگاهی کرد که به اون لبخند می زد، هدیه هم بدون هیچ خجالتی مستقیم به او زل زده بود. عاطفه چشم غره ای به او رفت که از دیدش پنهان ماند. خانم ذکریایی که مسئول خادمین آن جا بود،
#ادامه_دارد........
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ازدواج
#پوراحمد_خمینی
#قسمت_نهم
🔻 موضوع : آیا کم حجاب ها ازدواج موفقی دارند؟
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_شهدایی
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃💞
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃