#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁
#قسمت_هجدهم
بعد از خوردن نهار سرد شده ای که حوصله ی گرم کردنش را نداشت، به اتاقش رفت. دلش هوای کتاب خواندن کرده بود. کتابی از کتابخانه ی کوچک اتاقش انتخاب کرد. "ازدواج به سبک شهدا" | این کتاب هدیه ای بود که دوستش روز تولد به او داده بود. با بسم اللهی شروع به خواندن کرد. چیز هایی که در کتاب نوشته شده بودند، برایش غیر قابل باور بودند. هر صفحه ای از کتاب خاطره ای از نوع ازدواج شهدا به روایت همسر هایشان بود. سادگی ازدواجشان تعجب او را برانگیخت. هر چه جلو تر می رفت، به خودش مطمئن تر و در راهش مصمم تر می شد، چرا که او با حجاب و چادرش، نگذاشته بود خون این شهدا پایمال شود. شهدایی که بدون چشم داشتن به مال و ثروت، در نهایت سادگی زندگی می کردند. متوجه نبود که قطره های اشک از چشمانش جاری می شوند و زمانی این را فهمید که اولین قطره ی اشک ریخته شده را روی کتاب دید.
اشک هایش را پاک کرد و رفت تا صورتش را بشورد. نگاهی درون آيينه انداخت. چهره ای معمولی تر از معمولی، چشمانی قهوه ای که بر خلاف عسلی چشمان پدر و مادرش بود، بینی کوچکی که تمام دوستانش به آن حسادت می کردند. از چهره ی معمولیش راضی بود؛ چرا که چهره اش هدیه ای از طرف خداوند بود. مگر هدیه را می شود انتخاب کرد؟! | داشت به اتاقش بر می گشت که صدای مادرش را شنید. - نهار خوردی؟ - نه، با مبینا توی راه یه چیزی خوردیم. سکینه خانم بازهم غر غر هایش را شروع کرد و با صدایی که بیشتر شبیه داد زدن بود، گفت: آره دیگه بابای بیچاره ات بره کار کنه..
#ادامه_دارد
12.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ازدواج
#پوراحمد_خمینی
#قسمت_هجدهم
🔻 موضوع : فرزند نیاز به برادر و خواهر دارد!!
💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمتهای مجموعه کلیپهای مهارتهای زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇
https://shamiim.ir/Category/List
#شبتون_پراز_یاد_خدا
🌿
🍁
🍂
♥️🍁🍂🌿♥️