eitaa logo
منتظران ظهور
2.1هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
16هزار ویدیو
274 فایل
اطلاعات دینی و روایت ها و حدیث ها از کتاب های : *احسن الحدیث از کلام حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی * مفاتیح *قرآن کریم . کپی ازاد برای ارتباط با ادمین و نظرات:👇 @khadem_2 https://eitaa.com/joinchat/1270022221C2d661b3536
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 مصیبتی که امام زمان (عج) در آن بجای اشک، خون گریه می‌کنند. 🔘 شیخ جلیل حاج ملّا سلطان علی روضه‌خوان تبریزی که از جمله عبّاد و زهّاد بود، نقل کرد: ▫️ در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیّه اللّه ارواحنا فداه مشرّف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: 🔹 مولای من، آنچه در زیارت ناحیه مقدّسه ذکر شده است که می‌فرمایید: 📜 فلاندبنّک صباحا و مساء و لا بکینّ علیک بدل الدّموع دما، صحیح است؟ ▫️ فرمودند: 🔸 بلی صحیح است. ▫️ عرض کردم: 🔹 آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می‌کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ ▫️ فرمودند: 🔸 نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می‌کرد. ▫️ گفتم: 🔹 آیا مصیبت حضرت عبّاس است؟ ▫️ فرمود: 🔸 نه؛ بلکه اگر حضرت عبّاس علیه السّلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می‌کرد. ▫️ عرض کردم: 🔹 لابد مصیبت حضرت سید الشّهداء علیه السّلام است. ▫️ فرمود: 🔸 نه، حضرت سید الشّهداء علیه السّلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می‌کرد. ▫️ عرض کردم: 🔹 پس این کدام مصیبت است که من نمی‌دانم؟ ▫️ فرمودند: 🔸 آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها السّلام است. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۸۳ 🏷
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽️ در هر حال برای فرج امام زمان (علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا کنید. 🎥 عالم ربانی استاد بندانی نیشابوری «» منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️بپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 آمادگی برای سربازی امام زمان(عج) ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️ منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️به مابپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
5.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 انتظار فرج ✏️ رهبر انقلاب: انتظار فرج یعنی همه‌ی سختی‌ها قابل برداشته شدن و برطرف شدن است. نه اینکه بنشینید انتظار بکشید؛ بلکه دل شما گوش‌به‌زنگ باشد...۱۴۰۲/۱/۲۹ 🌷 ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️ منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️به مابپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
🌸 تشرف حاج شيخ محمد كوفی شوشتری 🏷 قسمت اول: 🔻متقی صالح، حاج شيخ محمد كوفی شوشتری، ساكن شريعه كوفه فرمود: ▫️در سال 1315 با پدر بزرگوارم، حاج شيخ محمد طاهر به حج مشرف شديم. عادت من اين بود كه در روز پانزدهم ذيحجة الحرام، با كاروانی كه به طياره معروف بودند رجوع می‌كردم، به خاطر آن كـه آنها سريع تر بر می‌گشتند. تا حائل با آنها می‌آمدم و در آن جا از ايشان جدا می‌شدم و با صليب آمده، آنها مرا به نجف می‌رساندند، ولی در آن سال تا سماوه (از شهرهای عراق) همراه ما آمدند. من در خدمت پدرم بودم و از جنازها (كسانی كه به نجف اشرف جنازه حمل می‌كنند) برای ايشان قاطری كرايه كرده بودم، تا او را به نجف اشرف برساند. خودم هم سوار بر شتر به همراهی يك جناز، مـسـيـر را می‌پيمودم. در راه نهرهای كوچك بسياری بود و شتر من به خاطر ضعف، كند حركت می‌كرد. تا به نهر عاموره، كه نهری عريض بود و عبور نمودن از آن دشوار است، رسيديم. شتر را در نهر انـداخـتـيم و جناز كمك كرد تا از آن جا عبور كرديم. كنار نهر بلند و پر شيب بود. پاهای شتر را با طـنـاب بستيم و او را كشيديم، اما حيوان خوابيد و ديگر حركت نكرد. متحير ماندم و سينه ام تنگ شـد، به قبله توجه نمودم و به حضرت بقية اللّه ارواحنافداه استغاثه و توسل كردم و عرض نمودم: 🔹يا فـارس الـحـجـاز يـا ابـاصالح ادركنی افلاتعيننا حتی نعلم ان لنا اماما يرانا و يغيثنا 📃 (آيا به فرياد ما نمی رسی، تا بدانيم امامی داريم كه ما را هميشه مد نظر دارد و به فرياد ما می‌رسد؟) ▫️ناگاه، دو نفر را ديدم كه نزد من ايستاده اند، يكی جوان و ديگری كامل مرد بود. به آن جوان سلام كـردم. او جـواب داد. خيال كردم كه يكی از اهل نجف اشرف است كه اسمش محمد بن الحسين و شغلش بزازی بود. فرمود: 🔸نه من محمد بن الحسن (ع) هستم. ▫️عرض كردم: 🔹اين شخص كيست؟ 🔸فرمود: اين خضر است. ▫️و وقتی که ديد من محزونم به رويم تبسم نموده و بنای ملاطفت را گذاشت و از حال من جويا شد. گفتم: 🔹شتر من خوابيده است و ما در اين صحرا مانده ايم، نمی دانم مرا به خانه می‌رساند يا نه؟ ▫️ايـشان نزد شتر آمد و پايش را بر زانوهای آن گذاشت و سر خود را نزد گوشش برد. ناگهان شتر حـركـت كـرد، به طوری كه نزديك بود از جا بپرد. دستش را بر سر آن حيوان گذارد، حيوان آرام شـد. بـعد روی خود را به من كرد و سه مرتبه فرمود: 🔸نترس تو را می رساند. ▫️سپس فرمود: 🔸ديگر چه می‌خواهی؟ ▫️عرض كردم: 🔹می‌خواهيد كجا تشريف ببريد؟ ▫️فرمود: 🔸می‌خواهيم به خضر برويم (خضر مقام معروفی در شرق سماوه است). ▫️گفتم: 🔹بعد از اين شما را كجا ببينم؟ ▫️فرمود: 🔸هر جا بخواهی می‌آيم. ▫️گفتم: 🔹خانه ام در كوفه است. ▫️فرمود: 🔸من به مسجد سهله می‌آيم. ▫️و در اين جا، چون به سوی آن دو نفر متوجه شدم، غايب شدند. (ادامه دارد) ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم 🏷 علیه اسلام منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️به مابپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
🌸 تشرف حاج شيخ محمد كوفی شوشتری 🏷 قسمت دوم (آخر): ... ▫️بـه راه افـتـاديـم، تا آن كه نزديك غروب آفتاب، به خيمه های عده ای از بدوی‌ها رسيديم و به خيمه شيخ و بزرگ آنها وارد شديم. شيخ گفت: 🔸شما از كجا و از چه راهی آمده ايد؟ ▫️گفتيم: 🔹ما از سماوه و نهر عاموره می‌آييم. ▫️از روی تعجب گفت: 🔸سبحان اللّه راه معمول سماوه به نجف اين نيست. با اين شتر و قاطرها چگونه از نهر عبور كرديد، حال آن كه گودی اش بحدی است كه اگر كشتی در آن غرق شود، دكلش هم نمايان نخواهدشد! ▫️بالاخره بعد از این قضيه، شتر، ما را تا مقابل قبر ميثم تمار آورد و در آن جا روی زمين خوابيد. ▫️من نزديك گوشش رفته و آهسته به او گفتم: 🔹بنا بود كه تو مرا به منزلمان برسانی. ▫️تا اين حرف را شنيد، فورا حركت نموده و به راه افتاد تا ما را به خانه رسانيد. بـعدها آن شتر صبح‌ها از منزل بيرون می‌آمد و رو به صحرا نموده و به چرا و علف خوردن مشغول می‌شـد، بـدون آن كـه كسی از او مواظبت و نگهداری كند. غروب هم به جايگاه خود در منزل ما بر می‌گشت. و مدتها بر اين منوال بود. پس از مدتی، روزی بعد از نماز نشسته و مشغول تسبيح بودم، ناگاه شنيدم كه شخصی دو بار و به فارسی صدا می‌زند: 🔸شيخ محمد اگر می‌خواهی حضرت حجت(ع) را ببينی به مسجد سهله برو. ▫️و سه مرتبه به عربی صدا زد: 🔸يا حاج محمد ان كنت تريد تری صاحب الزمان فامض الی السهله. 📃 (اگر می‌خـواهـی حـضـرت حـجـت (ع) را بـبينی به مسجد سهله برو) ▫️برخاستم و به سرعت به سوی مسجد سهله روانه شدم. وقتی نزديك مسجد رسيدم در بسته بود. متحير شدم و پيش خود گفتم: 🔹ايـن نـدا چـه بـود كـه مـرا دعـوت كرد! ▫️همان وقت ديدم مردی از طرف مسجدی كه معروف به مـسـجد زيد است، رو به مسجد سهله می‌آيد. با هم ملاقات كرديم و آمديم تا به در اولی، كه فضای قـبـل از مـسجد است، رسيديم. ايشان در آستانه در ايستاد و بر ديوار طرف چپ تكيه كرد. من هم مقابل او در آستانه در ايستادم و به ديوار دست راست تكيه نموده و به او نگاه می‌كردم. ايشان سر را پايين انداخته، دستها را از عبايش بيرون آورده بود، ديدم خنجری به كمرش بسته است. ترسيدم و به فكر فرو رفتم. دستش را بر در گذاشت و فرمود: 🔸خضير (تصغير كلمه خضر می‌باشد) باز كن. ▫️شخصی جواب داد: 🔹لبيك ▫️و در باز شد. وارد فـضـای اول شـد و مـن هم به دنبال او داخل شدم. ايشان با رفيقش ايستاد و من به آنها نگاه می‌كردم. داخل مسجد شدم و متحير بودم كه ايشان حضرت است يا نه؟ چند مرتبه پشت سر خود را نگاه كردم، ديدم همان طور با دوستش ايستاده است. تـا مـقـداری از روز، در آن جا بودم بعد برخاستم كه نزد خانواده ام برگردم، كه شيخ ‌حسن، خادم مسجد را ملاقات كردم ايشان سؤال كرد: 🔸تو ديشب در مسجد بوده ای؟ ▫️گفتم: 🔹نه ▫️گفت: 🔸چه وقت به مسجد آمدی؟ ▫️گفتم: 🔹صبح ▫️گفت: 🔸كی در را باز كرد؟ ▫️گفتم: 🔹چوپانهايی كه در مسجد بودند. ▫️خنديد و رفت. ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم 🏷 علیه اسلام منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️به مابپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
❇️ تشرّف تاجر اصفهانی و طىّ الارض با جناب هالو 🗂 قسمت اول ☑️ آقای حاج آقا جمال الدين رحمه اللّه فرمودند: ▫️من برای نماز ظهر و عصر به مسجد شيخ لطف اللّه که در ميدان شاه اصفهان واقع است، می‏‌آمدم. روزی نزديک مسجد، جنازه‏‌ای را ديدم که می‏‌برند و چند نفر از حمّال‌ها و کشيکچی‏‌ها همراه او هستند. حاجی تاجری، از بزرگان تجّار هم که از آشنايان من است پشت‏ سر آن جنازه بود و به شدّت گريه می‏‌کرد و اشک می‏‌ريخت. من بسيار تعجّب کردم؛ چون اگر اين ميّت از بستگان بسيار نزديک حاجی تاجر است که اين‏طور برای او گريه می‏‌کند، پس چرا به اين شکل مختصر و اهانت‏‌آميز او را تشييع می‏‌کنند و اگر با او ارتباطی ندارد، پس چرا اين‏طور برای او گريه می‏‌کند؟ تا آن‏که نزديک من رسيد، پيش آمد و گفت: 🔸 آقا به تشييع جنازه اولياء حقّ نمی‏‌آييد؟ ▫️ با شنيدن اين کلام، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصفهان رفتم. (اين محل سابقا غسّالخانه مهمّ شهر بود) وقتی به آن‏جا رسيديم، از دوری راه و پياده‏‌روی خسته شده بودم. در آن حال ناراحت بودم که چه دليلی داشت که نماز اوّل وقت و جماعت را ترک کردم و تحمّل اين خستگی را نمودم آن هم به‏‌خاطر حرف حاجی. با حال افسردگی در اين فکر بودم که حاجی پيش من آمد و گفت: 🔸 شما نپرسيديد که اين جنازه از کيست؟ ▫️ گفتم: 🔹 بگو. ▫️گفت: 🔸 می‏‌دانيد امسال من به حجّ مشرّف شدم. در مسافرتم چون نزديک کربلا رسيدم، آن بسته‏‌ای را که همه پول و مخارج سفر با باقی اثاثيه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در کربلا هم هيچ آشنايی نداشتم که از او پول قرض کنم. تصوّر آن‏که اين همه دارايی را داشته‏‌ام و تا اين‏جا رسيده‏‌ام؛ ولی از حجّ محروم شده باشم، بی‏‌اندازه مرا غمگين و افسرده کرده بود. (ادامه دارد) ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۷ 🏷 منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️به مابپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
❇️ تشرّف تاجر اصفهانی و طىّ الارض با جناب هالو 🗂 قسمت دوم ▫️ ... در فکر بودم که چه‏ کنم. تا آن‏که شب را به مسجد کوفه رفتم. در بين راه که تنها و از غم و غصّه‏ سرم را پايين انداخته بودم، ديدم سواری با کمال هيبت و اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الامر عليه السّلام توصيف شده، در برابرم پيدا شده و فرمودند: 🔶 چرا اين‏طور افسرده حالی؟ ◽️ عرض کردم: 🔷 مسافرم و خستگی راه سفر دارم. ◽️فرمودند: 🔶 اگر علّتی غير از اين دارد، بگو. ◽️ با اصرار ايشان شرح حالم را عرض کردم. در اين حال صدا زدند: 🔶 هالو. ◽️ ديدم ناگهان شخصی به لباس کشيکچی‏‌ها و با لباس نمدی پيدا شد. (در اصفهان در بازار، نزديک حجره ما يک کشيکچی به نام هالو بود) در آن لحظه که آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، ديدم همان هالوی اصفهان است. به او فرمودند: 🔶 اثاثيه‏‌ای را که دزد برده به او برسان و او را به مكّه ببر ◽️ و خود ناپديد شدند. آن شخص به من گفت: 🔷 در ساعت معيّنی از شب و جای معيّنی بيا تا اثاثيه‏‌ات را به تو برسانم. ◽️ وقتی آن‏جا حاضر شدم، او هم تشريف آورد و بسته پول و اثاثيه‏‌ام را به دستم داد و فرمود: 🔷 درست نگاه کن و قفل آن را باز کن و ببين تمام است؟ ◽️ ديدم چيزی از آنها کم نشده است. فرمود: 🔷 برو اثاثيه خود را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر باش تا تو را به مكّه برسانم. ◽️ من سر موعد حاضر شدم. او هم حاضر شد. فرمود: 🔷 پشت‏ سر من بيا. ◽️ به همراه او رفتم. مقدار کمی از مسافت که طىّ شد، ديدم در مكّه هستم. فرمود: 🔷 بعد از اعمال حجّ در فلان مکان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو با شخصی از راه نزديکتری آمده‏ ام، تا متوجّه نشوند. ◽️ ضمنا آن شخص در مسير رفتن و برگشتن بعضی صحبتها را با من به‏ طور ملايمت می‏‌زدند؛ ولی هر وقت می‏خواستم بپرسم شما هالوی اصفهان ما نيستيد، هيبت او مانع از پرسيدن اين سؤال می‏‌شد. بعد از اعمال حجّ، در مکان معيّن حاضر شدم و مرا، به همان صورت به کربلا برگرداند. (ادامه دارد) ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۷ 🏷 منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️به مابپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
❇️ تشرّف تاجر اصفهانی و طىّ الارض با جناب هالو 🏷 قسمت سوم (آخر) در آن موقع فرمود: 🔷 حقّ محبّت من بر گردن تو ثابت شد؟ ◽️ گفتم: 🔸بلی. ◽️ فرمود: 🔷 تقاضايی از تو دارم که موقعی از تو خواستم انجام بدهی. ◽️ و رفت. تا آن‏که به اصفهان آمدم و برای رفت‏‌وآمد مردم نشستم. روز اوّل ديدم همان هالو وارد شد. خواستم برای او برخيزم و به‏ خاطر مقامی که از او ديده‏ ام او را احترام کنم اشاره فرمود که مطلب را اظهار نکنم، و رفت در قهوه‏‌خانه پيش خادم‌ها نشست و در آن‏جا مانند همان کشيکچی‏‌ها قليان کشيد و چای خورد. بعد از آن وقتی خواست برود نزد من آمد و آهسته فرمود: 🔷 آن مطلب که گفتم اين است: در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده، من از دنيا می‏روم و هشت تومان پول با کفنم در صندوق منزل من هست. به آن‏جا بيا و مرا با آنها دفن کن. ▪️ در اين‏جا حاجی تاجر فرمود: ▫️ آن روزی که جناب هالو فرموده بود، امروز است که رفتم و او از دنيا رفته بود و کشيکچی‏‌ها جمع شده بودند. در صندوق او، همان‏طور که خودش فرمود، هشت تومان پول با کفن او بود. آنها را برداشتم و الآن برای دفن او آمده‏‌ايم. ▪️ بعد آن حاجی گفت: ▫️ آقا! با اين اوصاف، آيا چنين کسی از اولياء اللّه نيست و فوت او گريه و تأسّف ندارد؟ ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۷ 🏷 منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️به مابپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
4_5960936714426909945.MP3
زمان: حجم: 29.13M
🔊 سخنرانی استاد رائفی‌پور 📝« عباس (علیه‌السلام) الگوی منتظران حضرت مهدی (عجل‌الله فرجه) » 🗓 ۲۰ فروردین ٩٨ - منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️به مابپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
23.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ کاملترین 🔻 ٢۵شبهه در ٨ دقیقه ⛔️ برخی ازشبهات داخل کلیپ.. 👇 1.اثبات امام زمان از عقل قرآن و روایات 2.طول عمر امام با عقل نمی‌سازه 3.فلسفه غیبت چیه 4.این همه آخوند، 313 نفر نمیشن 5.چرا دعای سلامتی امام میخونیم وقتی قراره تا ظهور بمونن 6.امام عسکری عقیم بوده 7.آیا زنان در حکومت امام هستن 8.دیدن امام با حدیث ندیدن امام نا ظهور نمیخوره 9.آیا امام دین جدید میاره 10.مسجد جمکران فقط با خواب بوده 11.بچه 5ساله چگونه امام شده 12.روز ظهور جمعه نیست 13.ایه الله بهجت گفتن پیرمردها هم ظهور میبینن 14.علمای شیعه مقابل امام زمان می ایستند 15.آیا امامان موقع ظهور زنده میشن 16.آیا بايد ظلم کنیم تا ظهور بشه 17.محل ظهور و محل حکومت امام کجاست 18.آیا امام زمان ازدواج کردند 19.آیا بردن نام اصلی امام زمان اشکال نداره 20.آیا امام زمان را زن یهودی میکشه و... شیخ‌مرتضی‌ کهرمی منتظران ظهور🍃🌹🍃🌹 ↙️به مابپیوندید↙️ ╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮ @montazer_313_mhdi ╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯