#پنجشنبه_های_شهدایی
#قهرمان_من
قسمت اول
🔅چند روزی مانده بود به اول ماه #محرم 🏴 که خبری همه بچه ها را غافلگیر گرد، خبر شهادت🌷 پدر زینب کوچولو 😢
پدر زینب مدافع حرم بود💚، او در جنگ با دشمنان اسلام شهید شده بود👌
بچه ها همه با هم قرار گذاشتند که عصر به دیدن زینب کوچولو بروند،
همه بچه ها لباس عزای خود را برای ماه #محرم اماده کرده بودند،چند روز زودتر پوشیدند
عصر انها به خانه زینب کوچولو رفتند، در حالیکه هر کدام شاخه گلی🌹 در دست داشتند،
مادر زینب رو به بچه ها کرد و گفت: وقتی کوله🎒 پشتی پدر زینب را برایمان اوردند نامه ایی✉️ از یکی از کودکان شیعه شهر #آمُرلی در ان بود که با صدای بلند مشغول خواندن شد:
سلام بچه های ایران من یکی از کودکان رنج کشیده شهر آمُرلی هستم😔 دشمنان بی رحم شهر ما را محاصره کردند و اجازه ندادند به ما اب و غذا 🍚برسد.
هنگامی که ما در کوچه ها مشغول بازی بودیم تیر و خمپاره ها از بالای سرمان عبور میکردند😞 ما نمیترسیدم اما نگران دوستانمان در محل های دیگر بودیم،😞 انگار دوباره روز #عاشورا شده بود ، دشمن بد کار اب را بر روی مردم شهر بست، و در هوای گرم تابستان دیگر ابی برای خوردن نداشتیم😞
در ان زمان مردی دلاور و نترس با کوله باری سرشار از عشق به کودکان💚 و امام حسین ع🌟 با هلی کوپتر 🚁از روی دشمنان شهر عبور کرد، و خود را به مردم مظلوم شهر آمُرلی رساند،
خانه هایمان🏠 داشت خراب میشد، و هر روز امیدمان کمتر میشد، که سرداری ایرانی🌷 با دلی بی نهایت بزرگ برای حمایت از ما امد ، او کسی نبود جز #حاج_قاسم_سلیمانی☀️ ،او قهرمان شهر ما شد، انگار با حضورش دل همه ارام گرفت☺️
#ادامه_دارد....
🍎🍃🍎🍃🍎
@montazer_koocholo