#قسمت_هجدهم
طوقی 🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا🕌
داشتم از خاطرات شام براتون میگفتم. هر موقع از شام میگویم، قلبم آتش میگیرد. چون با چشمان 👀خودم مصائب و مشکلات خانوادهی پیامبر ⚡مهربان را دیدم. یادم است که آن موقع که پیامبر مهربان زنده بودند، بارها به مردم فرمود: حسین نور دیدهی من است. هر کسی حسینم را اذیت کند، من را اذیت کرده و هر کسی من را اذیت کند، خدای مهربان را اذیت کرده است. در مجلس یزید ملعون، رقیهی 3ساله را دیدم که گوشهای نشسته بود. خیلی دلش برای بابا حسینش⚡ تنگ شده بود. به عمه زینبش⚡ که نگاه میکرد، دلش آروم میگرفت. درد کشیدن رقیه⚡ سه ساله من را خیلی آزار میداد. پرواز🕊 کردم و رفتم کنار یکی از کبوترانی🕊 که آنجا بود نشستم. دیدم او هم ناراحت است و اشک میریزد. نگاهش را به سمت من کرد و گفت: یادم است که پیامبر⚡ مهربان به مردم بی وفا میفرمود: خداوند نام پسرانم حسن و حسین(علیهماالسلام) ⚡را در آسمانها☁️ نوشته است. کبوتر🕊 نگاهی به رقیهی⚡ سه ساله کرد و به من گفت: ببین این آدمهای زشت👺 و ستمگر حتی به این دختر سه ساله هم رحم نکردند.
#ادامه_دارد...
@montazer_koocholo