#بچه_ها_بخوانند
داستان این هفته: دست هایش رو به اسمان است
قسمت اول:
هنوز صدای اقای مدیر می امد مدرسه را گذاشته بود روی سرش
"شما ها کی قرار است ادم شوید ؟ تا کی قرار است من گلو پاره کنم و یاسین به گوش...."
مجید که با داد و فریاد های اقای مدیر خوابش پریده بود مچاله شده بود و یقه اش را تا گوش هایش بالا اورده بود همه این اتش ها از گور خودش بلند میشد اگر شبها زودتر میخوابید و سر کلاس چرت نمی زد همه را به دردسر نمی انداخت 😠
اوایل این خوابیدنش سر کلاس به چشم نمی امد اما از ان روزی که معلم ریاضی چرت زدنش😴 را سر کلاس دید و برای تنبیه گفت گوشه کلاس سر پا بایستد و ان اتفاق افتاد، همه چهار چشمی حواسشان به مجید بود🙄
ان روز مجید ایستاده خوابش برد و پایش خورد به بخاری ، لوله بخاری پایین افتاد و دوده همه کلاس را برداشت 🤭مدرسه خودمان که هیچ، این ماجرا نقل مجلس همه محله ها شده بود .
مجید دو سه روز مدرسه نیامد و مادرش با ضرب و زور راهی اش کرده بود😯 البته چو انداخته بودند که نامادری اش است با این که یک سال نبود اثاث اورده بودند اینجا، اما توی محله های پایین شهر خبر ها زود میپیچید ، کافی بود یکی توی پستوی خانه اش سرفه کند تا محل خبرش را مخابره کنند.‼️
مدیر ، مادرش را خواسته بود که چرا این بچه همیشه چرت میزند ⁉️
بچه ها به بهانه لوازم ورزشی رفته بودند و فال گوش ایستاده بودند می گفتند: هرچه اقای مدیر گفته مجید حتما یک دردی داره و حتما ببرینش دکتر ، مادرش زیر بار نرفته 😏
من همان جا یقینم شد که حتما نامادری اشت وگرنه مادر ادم که این جور بی خیال نمیشود ❗️
از ان روز به بعد دلم برای مجید میسوخت😞
وقتی بچه ها وسایلش را برمیداشتند و دست به دست میکردند ، حتی چندین بار با بچه ها دست به یقه شدم.😞
چندین بار خواستم از زیر زبانش بکشم و ماجرا را بفهمم ولی نم پس نمیداد دهانش قرص بود ، با این که حرف نمیزد اما میدانستم چیزی را پنهان میکند😕
دلم میخواست مثل فیلم های سینمایی بزنمش تا به حرف بیاید اما دلم راضی نمیشد یک روز گفتم:
مجید تو چه دردی داری، خب بگو ببینم میشه کاری کرد یا نه تا کی میخواهی مسخره این جماعت باشی😡
چشم های باریکش را به زور باز و بسته کرد کتاب و دفترش📚 را به زور در کیف💼 رنگ و رو رفته اش جا داد و گفت: از کی تا حالا خوابیدن جرم شده است یکی شب میخوابد یکی روز😌
دستم را به سر شانه اش زدم و گفتم: داداش کسی نگفت تو نخواب ، بخواب اما نه توی کلاس اخه کلاس جای خوابیدنه ، ان هم نه یک دفعه، نه دو دفعه هر روز!😳
حرفم که تمام شد مجید از مدرسه بیرون رفته بود .
همان جا به کله ام زد که دنبالش کنم و سر از کارش در بیاورم😉
#ادامه_دارد
#روز_های_فرد
@montazer_koocholo
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کاردستی
❇️ عمو روحانی با یه قصه و کاردستی جدید
@montazer_koocholo
جواب بدی!.mp3
9.76M
🌹جواب بدی!🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره بقره آیه۳۱ تا ۳۳
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚منبع:قصه های خیلی قشنگ
@montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 منتظر کوچولو های عزیزم سلام🖐
روزتون بخیر😍
روز #جمعه روز زیارتی #امام_زمان_عج عزیزمون هسته💚
پس بیایین سلام ویژه اقا رو بخونیم☺️
@montazer_koocholo
29.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن_نیکو_و_نیکان
🌸قسمت هشتم: دوست خوب نیکان☺️
👌نیکو و نیکان خواهر و برادر هستند. آنها یک خواهر کوچک هم دارند که اسمش نیکی است. یک روز نیکان که میخواهد دوستش را اذیت کند😈 روی کیفش نقاشی میکشد. سینا دوست نیکان از دیدن نقاشی حسابی میخندد؛ تا اینکه نیکو از ماجرا باخبر میشود...
🌱برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی حضرت آیت الله مکارم شیرازی مدظله العالی
@montazer_koocholo
بخشنده باش اما!.mp3
6.64M
#پایان_مماشات
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
🌹بخشنده باش اما!🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۳۷ تا ۳۹
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚@montazer_koocholo