فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #روزبرگ_شیعه
🎧 پادکست
مناسبت: «سالروز #آزادسازی_خرمشهر»
موضوع: «#خرمشهر_را_خدا_آزاد_کرد»
روز چهارشنبه، ١۴٠٢/٠٣/٠٣
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
475.2K
🔰 «#گلبرگ_احکام»
مناسبت: «#دهه_کرامت»
موضوع: #احکام_جشن_و_شادی
❓اجرای نمایش طنز و خنده دار در مراسم مذهبی چه حکمی دارد؟
✅ اگر همراه گناهی مانند توهین یا مسخره کردن مؤمنین نباشد، فی نفسه اشکال ندارد.
❓اجرای مراسم نور افشانی در مراسم جشن (مذهبی و انقلابی) چه حکمی دارد؟ چون این برنامهها معمولاً با صدای زیاد اجرا میشود؟
✅ اگر موجب ضرر و یا ایذای (آزردگی) دیگران گردد، جایز نیست؛ وگرنه فی نفسه مانعی ندارد.
❓استفاده از برق شهری (سرتیر، یا پشت کنتور) جهت مراسم دینی (و انقلابی) اشکال شرعی دارد یا خیر؟
✅ باید با اجازه از شرکت برق (یا شهرداری) باشد و بدون اجازه جایز نیست و شخص ضامن است.
❓مبلغی برای صدقه کنار گذاشته شده، آیا می توان از این مبلغ برای جشنهای مذهبی استفاده کرد؟
✅ اگر صدقه مستحبی بوده و مربوط به خودتان است و یا اگر مربوط به دیگران باشد با اجازهی آنان باشد، مانعی ندارد.
📚 استفتائات امام خامنهای (مدظلهالعالی)
✅ با ما همراه شوید...👇👇👇
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🌹آزادی خرمشهر *🌹 *👈🏻عزتمندی ملت ایرا ن را* *👈🏻قدرتمندی ایران را* *👈🏻اعتماد و اعتقاد ملت ایران را* *👈🏻عطمت و شکوه ملت ایران را *👈🏻استقامت ملت ایران را* *👈🏻عزم راسخ ملت ایران را* *👈🏻ایمان و تعهد رزمندگان اسلام را* *👈🏻زیر بار زور نرفتن ملت ایران را *🌴به تصویر کشید،*🌴 *💚 ومقاومت از خرمشهر آغاز شد* *💟این پیروزی خجسته باد*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ممد نبودی ببینی...
شهر آزاد گشته...
فرارسیدن سالروز آزادی #خرمشهر بر دلاورمردان ایران زمین مبارک باد🎈🎊
🇮🇷 🇮🇷
انسان شناسی 029.mp3
11.62M
#انسان_شناسی ۲۹
#استاد_شجاعی
#آیتالله_جوادی_آملی
⚡️وقتی یه کسی، یه کار بدی، در حقّم میکنه، تموم ذهن و قلبم درگیرش میشه!
⚡️تا یه مشکلی برام پیش میاد، دیگه مدیریت روح خودم رو از دست میدم!
⚡️به محض اینکه بین چند تا فشار مختلف، گیر میکنم، تموم آرامشم از دست میره!
چرا من اینجوریاَم ؟
چکار کنم که خوب بشم؟
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 2 ماجرا از عاقبت هوسرانی و پاکدامنی
سخنرانی آقای کافی
انسان شناسی 030.mp3
11.85M
#انسان_شناسی ۳۰
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
💥برای بزرگ شدنِ روح، میتونی، مسیرِ سخت و طاقتفرساش رو طِی نکنی، ولی برسی!
⚡️برای تکامل بخش انسانیات، میتونی کمتر از بقیه، تلاش کنی، ولی زودتر از بقیه برسی!
بله ...این جاده هم، مثل همهی جادهها، میانبر داره ❗️
این میانبر شیرین رو، کشف کن!
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
3436841_240.mp3
2.62M
|⇦•اومِدُمبه نغمهخوانی...
#سرود ویژهٔ دهۀ کرامت و ولادت حضرت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی حسین طاهری•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
يكي نوشته بود:
اين روزا با حضور زنانِ بي روسری شهر خیلی زیبا شده!
کسی جواب داد:
برای مگسان، زباله ها زیباست!
برای لاشخوران، لاشه ی رها شده زیباست!
-زیادی قشنگ جواب داد
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
چگونه عبادات کنیم 42.mp3
13.35M
#چگونه_عبادت_کنم ۴۲ 🤲
تا به عاشقی نیفتی؛
به بهشت هم که مشرّف شوی؛
شبیه کودکی میمانی، که کوهی از جواهر را با شکلاتی تعویض میکند و خوشحال است.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت پنجاه و چهارم: دخترها که به بیرون منتقل شدند، به طرف اتاق حرکت کر
رمان انلاین
زن، زندگی ،آزادی
قسمت پنجاه و پنجم:
زهرا لقمه داخل دهانش را فرو داد و گفت: اونا گفتن که به خاطر واکسن هست اما به من اشاره کردند که چرا روی این یکی اثر نذاشته؟
و اون مرد گفت شاید این دختره ژن مردم خاورمیانه را نداشته و بعد دوتاشون خندیدن..
ناخوداگاه از روی صندلی بلند شدم و جلوی پای زهرا نشستم، دست های کوچکش را توی دستم گرفتم و گفتم: مگه زهرا جان به تو هم واکسن زدند؟ کی زدند؟
زهرا لبهای سرخ نازکش را روی هم فشار داد و گفت: اوهوم، من از آمپول نمی ترسم ، اما وقتی به بچه ها واکسن میزدن خیلیاشون گریه کردن اما من گریه نکردم..
با هیجان پریدم وسط حرفش و گفتم: کی؟!چه وقت بهتون واکسن زدن؟!
زهرا شانه ای بالا انداخت وگفت: نمی دونم ، همون موقع ها که ما را گرفتند یه شب بعدش واکسن زدند و خیلی از بچه ها را هم با خودشون بردن و ما دیگه ندیدیمشون..
آهی کشیدم و با خودم فکر می کردم، چقدر اینا پست فطرت هستند که ویروس میسازند و روی بدن این بچه های معصوم امتحان می کنند..
از جا بلند شدم لقمه ای دیگه گرفتم و قبل از اینکه در دهان زهرا قرار بدم، زهرا دوباره به حرف امد..
کریستا به اون آقا گفت: حیف شد،امشب می خواستم برای مراسم تک نفره ام یکی از این دخترا را ببرم و اون آقا اشاره به من کرد و گفت: خوب این یکی را ببر ولی کریستا گفت: این دختر با اون یکی که بیرون هست برای مراسم اصلی مون لازمن و باید برای لاوی بزرگ پیشکششون کنیم..
لاوی؟!...لاوی بزرگ...
خدایا این واژه را کجا شنیدم..مطمئن بودم یک جا شنیدمش،اما کجا؟!
لقمه را توی دهان زهرا گذاشتم و همانطور که بوسه ای از گونهٔ نرمش میگرفتم گفتم: نترس، من نمی گذارم بهت آسیبی بزنن
حرفی زدم که خودم بهش اطمینان نداشتم، اما به خدای خودم اطمینان داشتم، فقط باید یه جوری می فهمیدم این مراسمی که کریستا می گه چی هست
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺