※ #حرف_اول
• این قانون دنیاست!
همه میوه نمیشوند ...
آنانی میرسند که قصدِ میوه شدن داشتند!
سرشان را گذاشتند پایین،
و حواسشان به دور و برشان نبود!
گذشتند از گلبرگ و زینت و جلوه ...
تا اینکه بالغ شدند و رسیدند و میوهای شدند که قرار است بخشی از جان یک انسان باشد و به چرخهی ابد و جاودانگی برسد.
※ #حرف_دوم
• داشتم با خودم میگفتم، این انار تا اینجای راه را به سلامت رسید،
کمی که طاقت بیاورد، میرسد!
و چیده میشود!
برای رسیدن، باید طاقت داشت !
باید فقط سرگرم رسیدن بود!
همین .
※ #حرف_سوم
• و من جواب سؤالم را از این انار گرفتم!
قیمت این انار از میوه شدنش،
از موثر شدنش،
از رسیدنش به شأنی که خدا میخواست، پیداست!
این انار فرق میکند با شکوفههایی که ترجیح دادند جلوهگر بمانند تا بپوسند!
و همین برای رها کردنِ همهی زینتها کافیست.
※ #حرف_آخر
و قیمت انسان از میزان بالغ شدنش پیداست!
با قلب کثیف، کسی انار نمیشود!
آدمی گاهی فقط باید چند صبح دیگر را طاقت بیاورد،
تا بقیهی راه را نیز به سلامت برسد!
※ قیمت تو را،
و بهای خون دلی که بر تو گذشت را،
زیبایی انار درونت مشخص خواهد کرد.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا المقدَّمُ المَامُول
خواستم از "دردم" بگویم...
دیدم دردِ شما ، خودِ (( من )) م ...
خواستم از "بـﮯ کسـﮯ" ام حرف بزنم...
دیدم 「تنها」 تر از شما در عالم نیست.
خواستم بگویم "دلم از روزگار گرفتـﮧ"...
دیدم خودم در 「خون بـﮧ دل」 کردنِ شما کم نگذاشتـﮧ ام ...
قلم کم آورد ...
بـﮧ راستـﮯ کـﮧ وسعت (( مظلومیت )) شما قابل اندازه گیرے نیست.
🍀مولای مهربانی!🍀
ساده و بی پیرایه گویمت ;
««« مرا دریاب »»»
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...
بیا و یاریگر یار باش💚🙏
منتظران ظهور
http://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
.❣️☺️❣️☺️❣️☺️❣️
*خــیــر مــقــدم بــہ اعــضــاے جــدیــد 🍃🌸*
*و ســپــاس از همــراهان همــیــشــگــے*
*مــقــدمــتــان گــلــبــارانــ🌹🌹🌹*
*هرگــز ادعــا نــڪــردیــم و نــمــیــڪــنــیــم ڪ بــهتــریــنــیــمــ🌸*
امــا ؛
*مــا مــفــتــخــریــم ڪ بــهتــریــنــها ڪــنــارمــون هســتــنــد*
🌹🤲
*🌹* ظهرتون متبرك به صلوات*🌹
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🪴🪴🪴🪴🪴🪴
معنای توحید.mp3
1.35M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 معنای توحید
از طرفی در ادعیه (کمالِ انقطاع) بریدن از همهی مخلوقات را از خدا میخواهیم،
از طرفی هم کلی توصیهی دینی داریم که به همسر، فرزند، پدر و مادر و... عشق بورزید!
💬 این دو چطور باهم جمع میشوند؟!
#آیتالله_حائری_شیرازی
منبع: مجموعه در کارگاه هستی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #استاد_شجاعی
با دوستاش خوش مشرب و اهل بگو بخنده،
تو خونه، مثل برج زهرمار میمونه!
همش متوقع، همش عصبانی، همش شاکی، همش نق و غر ....
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
#تلنگر
#شناختن
🔴#جنس آدمها
✍هر وقت خواستی «پارچهای» بخری؛ آن را در دست «مچاله كن» و بعد رهايش كن، اگر «چروک» برنداشت، «جنس خوبی» دارد.
-آدمها نیز همينطورند! آدمهايی كه بر اثر فشارها و مشكلات، اخلاق و رفتارشان عوض میشود و «چروک» برمیدارند، اينها جنس خوبی ندارند و برای رفاقت، معاشرت، مشارکت، ازدواج و اعطای مسئولیت به آنها، به هیچوجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.
🔰 مراقب انتخاب آدمهای اطرافمان باشیم،
هرکسی لیاقت هر چیزی را ندارد.
#امام_زمان
.https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این مدل آدم ها به هیچ وجه ازدواج نکنید
روانشناسی
نام استاد: دکتر انوشه
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
🌼 چهارشنبه تون پر طراوت
🌷 امروزتون پراز رحمت الهی
💓 دلتون پراز محبت
🌼 زندگیتون پراز زیبایی
🌷 عمرتون با عزت
💓 زندگيتون پر برکت
🌼 لحظه هاتون سراسر
🌷 آرامـش و موفقیت
💓 و عاقبتتون بخیر باشه
🌼روزتون زیبـا و در پنـاه خدا
کتاب صوتی و پی دی اف "سلام بر ابراهیم(جلد اول)" ،قسمت دوم
زندگینامه و خاطرات پهلوان شهید بی مزار ابراهیم هادی
ناشر:نشر شهید هادی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
چگونه عبادات کنیم 53.mp3
10.71M
#چگونه_عبادت_کنم ۵۳ 🤲
آنکه به جایی بند نیست؛
آنکه ستون ندارد،
شبیه پرِ کاهی، با هر بادی به اینسو و آنسو پرت میشود!
یاد بگیریم جوری عبادت کنیم؛
جوری نماز اقامه کنیم؛
که ستونِ محکم ما در هجوم تمام حملههای شیطان باشد.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
این که گناه نیست 62.mp3
4.01M
#این_که_گناه_نیست 62
❌بد زبانی، فقط فحاشی نیست!
بلکه هر کلامِ تند و تیز و کنایه آمیزی است،که از تو صادر می شود،
و دیگران را می دَرَد، می سوزاند و...
💢نگو؛ این که گنـــاه نیست
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و پنجم: کریستا به سمتم یورش آورد و گفت: لعنتی...تو کی هستی؟
رمان آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت شصت و ششم:
کریستا خیره در چشمهام شد و گفت: وای به حالت حقیقت را نگی، اصلا اجازه نمی دم تا روز مراسم زنده بمونی و پیشکش لاوی بزرگ بشی، همینجا کلکت را می کنم ،فهمیدی؟!
آب دهنم را آرام قورت دادم و سرم را به نشانهٔ بله تکون دادم.
کریستا نفسش را محکم بیرون داد و گفت: یعنی تو واقعا از کارهای برادرت خبر نداری؟
آرام گفتم : نه،برادر من چندسال پیش فوت کرده ،مگه چکار میکرده؟!
کریستا آرام گفت: پس جولیا حق داشت بگه که تو اصلا از هیچی اطلاع نداری،اما اگر اطلاع نداشتی چرا با صفحه مجازی برادرت با ما در ارتباط بودی؟!
شونه هام را بالا انداختم وگفتم: بعد مرگ سعید انگار من وارث تمام داشته هاش شدم، کتاباش، اتاقش، لپ تاپ و کامپیوترش و طبیعی هست جایی از صفحه مجازیش استفاده کنم.
گرچه سعید هر چه پیام داشت پاک کرده بود، اما، جولیا خودش به من پیام داد.
کریستا نیشخندی زد و گفت: جولیا بر عکس ادعاش خیلی احمق هست ،اون گول برادرت را خورد و فکر می کرد برادرت دختر هست و البته برادر موذی تو ،نقشش را خوب بازی کرده بود،اون..اون اطلاعات زیادی راجع به ما و اعتقاداتمون داشت اما ما نمی دونستیم و جولیا به خیال انکه مورد خوبی برای قربانی کردن در مراسم هر سالهٔ ما پیدا کرده ، خواست اونو درست مثل تو به اینجا بیاره و.. اما رو دست خورد و برادر لعنتی تو همه چی را بهم ریخت ، البته نتیجهٔ کارش هم دید، مثل یک گنجشک از نفس انداختیمش ...کریستا که انگار احساس قدرت می کرد از جا بلند شد و به سمتم آمد و گفت: بله، قدرت ما را دست کم نگیر، ما قادریم هر که را اراده کنیم از جلوی راهمون برداریم و سپس جلوی من ایستاد و با اسلحهٔ دستش چانه ام را بالا گرفت و ادامه داد: حالا تو اعتراف کن،تو ما را به کدام گروه فروختی حقیقت ماجرا چی هست؟هااا
من واقعا گیج بودم، انگار در دریایی بی انتها در حال غرق شدن بودم، حالا می فهمیدم ، اون تصادف ...اون تصادف که جان برادر یکی یکدانه ام را گرفت ، طراحی همین شیطان پرستها بود.. خدای من!! سعید...
ناگهان با صدای فریاد کریستا به خودم آمدم: میگم اعتراف کن...تو قول دادی حقیقت را بگی..
آب دهنم را محکم قورت دادم وگفتم:ح..ح...حقیقت اینه من هیچی نمی دونم و گول جولیا را خوردم واومدم ایپجا هم تحصیل کنم وهم زندگی سرشار از آزادی و راحتی داشته باشم..
کریستا که انگار با هر حرف من آتش عصبانیتش شعله ورتر میشد، سر اسلحه را روی شقیقه هام گذاشت و گفت: من میکشمت لعنتی...
ادامه دارد..
📝به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺