eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
9.6هزار ویدیو
300 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
💢💢💢 💣اعترافات یک زن از جهاد نکاح ✒قسمت ششم سیترلینا بیتالو ـ ۱۸ ساله ـ اهل هلند «سیترلینا بیتالو» یک دختر ۱۸ ساله و یک کاتولیک بسیار معتقد بود. او به همراه خانواده اش در شهر ماستریخت یک زندگی معمولی را تجربه می کرد. سیترلینا یک روز به صورت پنهانی و بدون اطلاع خانواده اش، ماستریخت را به مقصد استانبول ترک کرد تا خودش را به سوریه برساند. نام او در بدو ورود به «رقه» به «عایشه» تغییر پیدا کرد و با شخصی به نام «عمر یلماز» ازدواج کرد. تا اینجا همه چیز برای سیترلینا خوب بود تا اینکه شوهرش مجبور شد، همسر خود را به «امیر» داعش دهد. ازدواج او با امیر هم چندان دوام نیاورد و او در مدت کوتاهی مجبور به ۷ ازدواج شد و این در حالی بود که داعش اجازه ترک خاک «رقه» را نیز به سیترلینا نمی داد. داعشی ها معتقدند که مهاجران صرفا برای جهاد به آن ها می پیوندند و نه برای عیاشی و این ازدواج های مکرر را هم نوعی جهاد برای زن می دانند. تحمل مادر سیترلینا در این یک سال تمام می شود و تصمیم می گیرد با حمایت پلیس ضدتروریسم هلند راهی ترکیه شود تا دختر جوانش را از داعش پس بگیرد. همه برنامه ها به درستی پیش می رود و این مادر و دختر در استانبول با یکدیگر دیدار می کنند تا راهی هلند شوند. ستیرلینا پس از ورود به خاک هلند به اتهام همکاری با داعش، بازداشت، اما پس از دو روز به شرط عدم ترک شهر خویش و با قرار وثیقه به صورت موقت آزاد شد. با این حال از آن روز دیگر هیچ اطلاعی از او و خانواده اش وجود ندارد و به نظر می رسد به زندگی مخفیانه روی آورده اند. سالی جونز ـ ۴۷ ساله ـ اهل انگلیس «سالی جونز» نوازنده یک گروه موسیقی راک انگلیسی بود نه به دینی معتقد بود و نه تعصب جهاد نکاح داشت او در برهه ای دچار مشکلات فراوان شد و مسیر زندگی اش تغییر کرد. یکی از مشکلات سالی جونز در آن سال ها بیکاری و بی پولی شدید بود که باعث شد او بیشتر وقتش را در فضای مجازی بگذراند. او در همین گشت و گذارهای اینترنتی اش عاشق پسری به نام «جنید حسین» شد. جنید یک دورگه انگلیسی ـ پاکستانی بود که در ارتش سایبری داعش فعالیت می کرد. جنید، سالی جونز را مجاب کرد که برای داشتن یک زندگی مرفه راهی رقه شود. سالی جونز در بدو ورود به رقه نام خود را به «سکینه» تغییر داد و با جنید ازدواج کرد. او یکی از افراد گردان الخنسا شد و پس از مدتی هواداران سالی جونز، نوازنده مورد علاقه خود را با ردا و پوشیه در شبکه های اجتماعی دیدند و آن هم در حالی که این فرد به «زن خون خوار داعش» مشهور شده بود. او قسم خورد سر همه کسانی را که به داعش نپیوندند ببرد... آفیناد اسکانووا- اهل روسیه  «آفیناد اسکانووا» درباره عزیمت خود به مناطق تحت تسلط تروریست ها گفته است: مبلغان داعش از طریق اینترنت من را متقاعد کردند که خانواده خود را ترک کنم و به خاورمیانه بروم و با «زندگی ایده آل» آشنا شوم و در واقع من را به عنوان همسر داعشی انتخاب کرده بودند. آفیناد طی بازجویی در کشورش اعلام کرد: پس از ورود به سوریه من را به مقر زنان داعشی فرستادند تا سرنوشت بعدی ام را تعیین کنند. وی می افزاید: ازدواج با تروریست هایی که می دانستیم به زودی کشته می شوند سرنوشت زنان اردوگاه بود و بازهم از این مقر سر در می آوردند. در این مقر تعداد بسیار زیادی از زنان روسی و قزاقستانی و از کشورهای دیگر حتی آمریکا هم هستند که همراه فرزندان و حتی نوزادان خود در آنجا به سر می برند.  آفیناد همراه پسر خردسال خود توانسته با خودروهای عبوری با فرار به مرز سوریه و ترکیه و سپس به شهر استانبول فرار کند... برگه ها رو روی میز گذاشتم دیگه مغزم یاری نمی‌کرد ادامه بدم چه سرنوشت های تلخی! یکی به زندگی مخفیانه روی میاره... دیگری می شه یکی مثل خود داعش...یکی هم پا به فرار می گذاره البته اگر جان سالم به در ببره... نمی دونستم خانمی که قراره فردا ببینم چه مسیری از این طیف رو رفته؟ هر چند که هر کدومش باشه تلخه... توی همین افکار بودم که آقای جلالی در اتاق در زد و گفت من برای فردا بچه های فیلمبرداری رو کنسل کردم ظاهراً سوژه راضی نشده مصاحبه تصویری بگیریم دیگه همه چی دست خود شماست ... گفتم یعنی من تنها برم؟ آقای جلالی با تعجب گفت مگه مصاحبه های قبلی کسی همراهتون بود! گفتم نه ولی خوب این فرق می‌کنه! اگه امکانش هست حالا که خانم امجد هم می دونن ایشون هم با من بیان ولی مصاحبه رو خودم انجام میدم...در همین حین فرزانه با چشمهای متحیر نگاهی به من انداخت... آقای جلالی سری تکان داد و گفت چی بگم والا با شرایطی پیش اومده و بچه های فیلمبرداری نیستن باشه مشکلی نیست بعد هم دوباره تاکید کرد خبرش بیرون درز پیدا نکنه ! ◀️ ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 هیچوقت آرزو نکن جای کسی باشی! آرزو کن روزی برسه که دیگران آرزو کنن جای تو باشن... 🌹عصرتون متبرك به صلوات🌹 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 علت نفوذ امام کاظم(ع) در قلب ها 🎙حجت الاسلام و المسلمین مسعود عالی
🌹 منتظران ظهور 🌹
*🔳 از عاشورا تا ظهور(27)* *🔴وقتی فریاد حسین شنیده نشد!* ✍️در برابر ندای “هَل مِن ناصر” امام، مردم چ
*🔳 از عاشورا تا ظهور(28)* *🔴غربال به سبک عاشورا؛ «۷۲=۹۲۸-۱۰۰۰»* ✍️بیش از ۱۰۰۰ نفر تا شب عاشورا با امام حسین بودند ولی چون با او سنخیت روحی نداشتند، نتوانستند همراهش بمانند و رهایش کردند! هنگامه ی آزمایش کم هستند “هلال بن نافع”ها که بگویند: «به خدا قسم! ما ملاقات پروردگار را ناخوشایند نمی دانیم و بر نیّت و بصیرت خود پابرجاییم… کم هستند “زُهیر”ها که بگویند: «یابن رسول الله! به خدا قسم، دوست دارم کشته شوم و بعد از آن، دوباره زنده شوم و تا هزار بار این اتفاق بیفتد اما خداوند کشته شدن را از تو و اهل بیتت دفع کند. امام صادق درباره یاران حضرت مهدی میفرماید: «بر امامت او استوار نمی ماند، مگر آنکه یقینش بسیار قوی و معرفتش نسبت به او صحیح باشد.» آری! اگر سنخیت بین امام و مأموم نباشد، همراهی واقعی امکان پذیر نخواهد بود و عاقبت او را رها خواهند کرد! فرات تا فرات، ج۱، ص۱۴۸-۱۵۱ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
*🔳 از عاشورا تا ظهور(29)* *🔴دو پاسخ عجیب | اخبار کربلا* ✍️وقتی امام حسین، به “فرزندان مسلم بن عقیل” گفت: شهادتِ مسلم، خانواده ی شما را بس است، من به شما رخصت می دهم که به سوی خانه های خود بروید. فرزندان مسلم در پاسخ گفتند: «آیا به مردم بگوییم امام و رهبر و بزرگ مان را میان دشمنان تنها گذاشته و از او دفاع نکرده ایم؟!! به خدا قسم چنین نخواهیم کرد؛ جان و مالمان فدای تو.» در مسیر کاروان با امام روبرو شد، امام او را به همراهی خود فرا خواند، اما عبیدالله بن حر جعفی در پاسخ گفت: «به خدا قسم می دانم هر که شما را دنبال کند در آخرت، سعید و خوشبخت خواهد شد… اما این طرح و نقشه را بر من تحمیل مکن؛ چرا که نفسِ من بر مرگ آمادگی ندارد.» امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که قائم علیه السلام قیام کند، [برخی از] کسانی که به نظر می رسید از یارانش باشند، از امر [ولایت] بیرون می روند… ارشاد، ص۲۳۱؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۷؛ الغیبه نعمانی، ص۳۱۷ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
*🔳 از عاشورا تا ظهور(30)* *🔴به خاطر بسپار …* ✍️در هیچ کجای تاریخ، تمام مکارم اخلاقی در برابر تمام رذائل اخلاقی ظهور پیدا نکرد چنان که در عاشورای ۶۱ هجری اتفاق افتاد! روبرو شدنِ حسین بن علی علیه السلام در برابر لشگر یزید؛ مبارزهٔ «نهایت حق» در برابر «نهایت باطل»! در یک سو، «رفیع ترین مکارم انسانی» و در سویی «پَست ترین و رَذل ترین صفات»… حسین درکربلا جنگ را به گونه ای مدیریت کرد که حاصلش بشود “بیداری وجدان و انگیزه سازی برای مبارزه با باطل” مبارزه ای پُر از “جهاد اصغر و اکبر”… ان شالله به زودی خواهیم دید “قیامِ جهانیِ منتقمِ او را” قیامی که تاریخ بشریت به خود ندیده! صف آراییِ تمام فضائل در برابر تمام رذائل، «تمام حق» برابر «تمام باطل» و سرانجام، پیروزیِ «ولایت حق» بر «ولایت شیطان»… آری؛ آن روز خواهد آمد… https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ 🔹 السلام علیک یا ابا صالح المهدی علیه السلام 🔹 السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ... 🔹 سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛ سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد. 🔹 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله .. https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
khotbe ghadir part7.mp3
2.02M
خوانش پیامبر اکرم 7️⃣🔶بخش هفتم خطبه : پیروان اهل بیت علیهم السلام و دشمنان https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
khotbe ghadir part8.mp3
670.9K
خوانش پیامبر اکرم 8️⃣🔶بخش هشتم: حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
khotbe ghadir part9.mp3
320.3K
خوانش پیامبر اکرم 9️⃣🔶بخش نهم: مطرح کردن بیعت https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد و نهم: با رفتن دکتر ، انگار تمام نیروی من هم رفت، روی تخت د
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت نود: حالم داشت کم کم خوب میشد، دیگه خبری از اون دردهای لحظه به لحظه خبری نبود و زینب هم یکسره می گفت: رنگ و رخت باز شده سحر.. دم دم غروب ، یه هیجان مبهم افتاد به جانم، یه استرس شیرین... رو به زینب کردم و گفتم: زینب جان، من که همرام لباس ندارم، اگه لباسی چیزی اضافه داری به من قرض بده من برم یه دوش بگیرم. زینب خندهٔ ریزی کرد و گفت: یه فروشگاه نزدیک خونه هست، تا تو میری دوش بگیری من یه چند دست لباس میگیرم برات، فقط بگو‌چه جوری باشه و رنگ وطرحش و... چی باشه؟ به طرفش رفتم و محکم بغلش کردم و گفتم: چقدر تو خوبی...ممنون، هر رنگی که خودت پسند کردی باشه فقط مدلش از این آزاد و بازها نباشه... زینب سری تکان داد و‌گفت: تو هنوز این مملکت روباه پیر را نشناختی، اینجا لباس هایی که عرضه میشه، کاملا پوشیده هستند چون فهمیدن برهنگی مساوی با ابتذال و‌فروپاشی هست، زنهای اینجا را مجبور میکنن در مجامع عمومی پوشیده ترین لباس هاشون را بپوشن تا چشم مردهاشون هرز نره و لباس های عریانشون را به کشورهای جهان سوم و بعضا مسلمان صادر می کنند و میگن که مارک و...هست تا یه دختر ناپخته، یه زن تنوع طلب بگیره و استفاده کنه و فساد در جامعه ریشه بدواند.. آهی کشیدم و باورم نمیشد که ما چقدر ساده ایم و دشمنانمان چقدر مکار پرفریب هستند و کاش همه آگاه شوند. زینب آماده شد و بیرون رفت و منم داخل حمام شدم. نمی دانم چقدر گذشته بود ، اما گرمی آب من را سرحال آورده بود که صدای زینب از پشت در بلند شد: بیا بیرون دیگه...ما رفتیم خرید کردیم و برگشتیم و تو هنوز اندر حمامی؟! از لحنش خندم گرفت و گفتم الان میام نگران نشو... از حمام بیرون آمدم و یک دست از لباس های قشنگ و آبی رنگی که زینب برام گرفته را پوشیدم و داشتم آب موهام را می گرفتم که زینب وارد اتاق شد. روی تختش نشست و دستش را زیر چانه اش زد و خیره به حرکاتم شد.. موهایم داخل حوله کوچکی پیچیدم و انداختم پشت سرم و رو به زینب با لحن شوخی گفتم: چیه؟! خوشگل ندیدی؟! زینب خنده بلندی کرد و گفت: نه واقعا خوشگلی، ماشاالله...خدا برا پدر و مادرت نگهت داره.. اسم پدر و مادرم که امد ناگهان هم دلتنگشون شدم و هم نگران.. زینب که انگار حرکات منو می خوند گفت: چی شد؟ ناراحتت کردم؟ آه کوتاهی کشیدم و‌گفتم: نه دلم برا بابا مامانم تنگ شده... زینب از جا برخواست اومد جلوم و دستهام را تو دستاش گرفت و‌گفت: می خواستم بعد از جلسه امشب بهت بگم، اما دلم نمیاد اینجور ببینمت...قراره فردا برگردی ایران... باورم نمیشد...آخ این چی میگفت...ایران... اشک توی چشمام حلقه زد که گوشی زینب زنگ خورد.. می خواستم دراز بکشم که با حرف زینب گوشهام را تیز کردم، سلام آقای دکتر... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی @montazeraan_zohorr 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه نمایش صوتی " یک آیه یک قصه " "آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه تهیه شده در رادیو قرآن ✅ مخصوص https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
یک آیه یک قصه (13).mp3
2.99M
قسمت 3️⃣1️⃣ 📜سوره مبارکه حجرات آیه ۱۱ 🔹... وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ...🔹 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا