eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
9.5هزار ویدیو
299 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن حلال با ذکر صلوات برای فرج🌱 مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال❓❓❓ چطور میشه آدم به اندازه یه بال مگس برا امام حسین علیه السلام اشک بریزه و بعد بهشتی بشه؟ بعد این که منبر حاج آقا تموم‌شد رفتم جلو این سوال از حاج آقا پرسیدم 💠 حاج آقا گفت یه مثال برات می زنم تا فهم این مطلب برات آسون باشه گفت یک ‌قاشق چقدر قیمتش هست؟ گفتم چند هزار تومان بیشتر نیست 💢 گفت حالا اگه بگن در این قاشق ناپلئون یا مثلا یکی از پادشاهان ایرانی غذا خورده قیمتش چقدر میشه؟؟ گفتم خب احتمالا میلیاردی 💧 گفت قاشق که فرق نکرد!! اما یک عنوانی پیدا کرد به عنوان قاشق ناپلئون 👌 حالا اشک هم زمانی که عنوان امام حسین علیه السلام روی اون بیاد ارزشمند میشه ❓ گفتم خب چرا خداوند چنین ارزشی را برای عزاداری و روضه و اشک امام حسین علیه السلام قرار داده؟؟ گفت اگه یکی دارو ندارش رو برای تو هزینه کنه تو در عوض براش چه کاری انجام میدی؟ گفتم منم دارو ندارم رو براش هزینه می کنم ✅ گفت احسنت چون که امام حسین علیه السلام دارو ندارش رو در راه خدا و برای خدا هزینه کرد لذا خداوند هم هر چیزی که برای امام حسین علیه السلام انجام بشه و نام و عنوان امام حسین علیه السلام برویش بیاد ارزشمند میکنه و بهش پاداش بالایی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 دعا برای فرج در غروب روز جمعه در ساعت استجابت دعا 🔵 حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: 🌕 من از پیغمبر شنیدم که فرمودند در روز جمعه ساعتی است که هر کس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب میشود و آن زمانی است که نیمی از خورشید غروب کرده باشد. 📚 معانی الاخبار ص ۳۹۹ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
dcc_aa9d6476cb86361dcdaf3011622a5fea.mp3
10.95M
۳۹ به مقام رضا نمی‌رسند؛ آنان که به دنبال برتری جویی و عُلُو هستند. غرور... اولین چیزی است که تا له نشود؛ رضای الهی حاصل نمی‌گردد! https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_چهل_چهارم🎬: چهار پسر ام البنین:عباس، جعفر، عثمان و عبدالله برمیخیزند،
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: اسلم که شهید میشود، انس بن حارث که بیش از هفتاد سال سن دارد و روزگاری در لشکر و دوشادوش پیامبر شمشیر میزده، دلش دلبری برای خدا و مولایش را میخواهد، پس رخصت میگیرد و امام با لبخند مهربانی میفرماید:«ای شیخ، خدا از تو قبول کند» انس پارچه ای بر ابروان پر پشت و سفید میبندد و شالی هم به کمرش، انگار که نه هفتاد سال و بلکه نوجوانی تیزپاست، به میدان میشتابد و همزمان با حمله رجز می خواند« آگاه باشید که خاندان علی بن ابیطالب پیرو خدا هستند و بنی امیه پیرو شیطان» انس عاشق مولایش علی ست و نام علی رمز جنگیدن این پیر جنگاور شده، پیش میرود و کافران را میکشد و پس از جنگی شجاعانه او هم به دیدار معبود میشتابد در حالیکه محاسن سفیدش با خون سرش خضاب شده.‌.. اینک نوبت وهب است، همو که با همسرجوان و مادرش، تازه به دین اسلام درآمدند. وهب اجازه میدان میگیرد و بر سپاه دشمن یورش میبرد و مادرش در حالیکه اشک شوق میریزد، هنرنمایی فرزندش را به نظاره نشسته... عده ای را به خاک و خون کشیده و خود هم زخمی شده، وهب برمیگردد و به مادر میگوید: حال از من راضی شدی؟ مادر با لحنی قاطع میگوید :نه! همگان تعجب میکنند و مادر ادامه میدهد:پسرم وقتی از تو راضی میشوم که در راه حسین کشته شوی.. انگار خداوند تمام عظمت ها را می خواهد به یکباره در صحرای کربلا به تصویر کشد..مادری با مرگ جگر گوشه اش از او راضی میشود!! و خوب میداند که این مرگ زندگی ابدی زیبایی را برای او و فرزندش در پی دارد‌ همسر وهب که او هم به تاسی از شوهرش تازه مسلمان شده و هنوز دلش در گرو مهر شوهرش است میگوید:وهب مرا به داغ خود مبتلا نکن.. حال وهب بین دو راهی گیر کرده، عشق همسر جوانش یا عشق حسین و خدایش؟! و شیر پاکی که خورده او را به بهترین راه،راهنمایی می کند، او عشق عالم هستی را برمیگزیند و سر به آستان ارادت حسین میساید و دوباره به میدان برمیگردد. سپاه شمر او را دوره میکند، این شیرجوان دشت کربلا تعدادی را به درک واصل میکند و سپس سپاه شمر هر دو دستش را قطع میکند و سپس او را از نفس می اندازند و سر وهب را جدا میکنند و در دامن مادر وهب می اندازند و منتظرند که مادر وهب آه و ناله و گریه سر دهد، اما این شیرزن تازه مسلمان، انگار اسلام را بهتر از کهنه مسلمانانی که در مقابل خون خدا قد علم کرده اند میشناسد، سر فرزند را برمیدارد و میبوسد و با لبخند میگوید: من از تو راضی ام که پیش خدا و رسولش مرا سرافراز کردی و سپس از جا برمی خیزد، به سمت خیمه میرود و عمود خیمه را میکشد و با همان چوب به سپاهیان شمر حمله میکند و دو سرباز را میکشد...همه مبهوتند از حرکت مادری که در داغ جوانش است، اینجاست که امام میفرماید:«ای مادر وهب! به خیمه ها برگرد خدا جهاد را از زنان برداشته» او به خیمه برمیگردد اما به مقصود نرسیده چون می خواست آنقدر از سربازان بکشد تا جانش را فدای حسین زهرا نماید و کشته شود، امام که خوب میداند مادر وهب چه فکری در سرداشت رو به او میفرماید:«تو و پسرت روز قیامت با پیامبر خواهید بود» و چه مژده ای زیباتر و والاتر از این... آفتاب آسمان خبر از ظهر داغ میدهد و ابوثمامه نگاهی به آسمان میکند و نزد امام میرود و لبهای ترک خورده امام داغ دلش را تازه میکند و میگوید:جانم به فدایت!دوست دارم آخرین نماز را با شما بخوانم، اذان ظهر نزدیک است» امام خیره در چشمان مردی که خیره در مدار آرامش زمین است،میشود و میفرماید:«نماز را به یادمان انداختی، خدا تو را درگروه نمازگزاران قرار دهد» امام رو به سپاه کوفه میکند و از آنها می خواهد برای اقامه نماز لحظاتی جنگ را متوقف کنند، یکی از فرماندهان سپاه به نام ابن تمیم فریاد میزند:«مگر شما نماز هم می خوانید؟! نماز شما که پذیرفته نیست» با این حرف، غربت حسین همرنگ غربت پدرش علی میشود، چرا که زمانی خبر شهادت امیرالمومنین در محراب مسجد به گوش مردم شام رسید آنها با تعجب می گفتند: مگر علی نماز هم می خواند؟! حبیب که دلش از این حرف به درد آمده فریاد میزند:آیا گمان میکنی نماز پسر پیامبر قبول نمی شود نماز نادانی چون تو قبول است؟! ابن تمیم به سمت حبیب حمله ور میشود، حبیب از امام رخصت میگیرد و به سمت او میتازد. غیرت حبیب بن مظاهر به جوشش افتاده کسی جلودارش نیست، با یک حرکت ابن تمیم را سرنگون میکند و سپاهش حبیب را دوره میکنند و حبیب در میان میدان مشغول دلبری از خدا و ملائک میشود، میتازد و میکشد و میگوید: من حبیب هستم، من یکه تاز میدان جنگم!مرگ در کام من همچون عسل است.. حبیب آنقدر از سپاه دشمن میکشد که همه را متعجب میکند و سپس در حلقه محاصره میافتد و سرانجام سر حبیب بر گردن اسبش آویخته میشود، او میرود تا در ملکوت نماز ظهر را پشت سر رسول الله به جا آورد.
و حسین مظلوم با دیدن این صحنه اشک از چشمانش جاری می شود و میفرماید:«ای حبیب! تو چه یار خوبی برایم بودی، هر شب قرآن ختم میکردی»آنگاه امام دستانش را به آسمان بلند میکند و میفرماید: خدایا! یاران مرا پاداشی بزرگ عطا فرما... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: اینجا هُرم داغ پیچیده، انگار زمین و زمان آتش گرفته اند، امام می خواهد آخرین نمازش را به جا آورد، نماز ظهر یا همان نماز خوف که در هنگام جنگ می خوانند و دو رکعت بیشتر نیست، عمر سعد نیشخندی می زند و میگوید: بگذارید نماز بخوانند، این روباه مکار، می خواهد حسین را هنگامی که به نماز ایستاده از نفس بیاندازد تا این غائله ختم شود، اما امام از نیتش باخبر است. امام به نماز می ایستد و یاران و جوانان بنی هاشم و اهل حرم پشت سر این آفتاب عالم افروز به نماز ایستاده اند و رباب هم پشت سر دلبر ایستاده و خوب میداند این آخرین نمازی ست که قامت حسینش را در رکوع میبیند... اشک در چشم ها حلقه زده، یکی از یاران امام به اسم سعیدبن عبدالله پیش روی امام ایستاده تا اگر کسی خواست با تیری حسین را نشانه رود، با تمام جان و تن، تیر را نوش کند تا نمازحجت خدا تمام شود، او راست قامت ایستاده بود تا نماز ناطق، آخرین کرنشش را بر درگاه معبود نماید و سپس به مسلخ عشق رود و ذبح عظیم به درگاه پروردگار ارزانی شود. نماز دلبر و دلدار تمام شد و عاشق دلسوخته در حالیکه سیزده تیر بر بدنش فرو رفته بود، بر زمین افتاد و خوشحال بود از اینکه تا انتهای این نماز خوف طاقت آورده، امام سر سعید را روی دامن گرفت و سعید بریده بریده گفت:ای پسر رسول خدا! آیا به عهد خود وفا کردم؟! اشک در چشمان امام مظلوم حلقه زد و فرمود:«آری! تو در بهشت پیش من خواهی بود» چشمان سعید بسته شد و میرفت تا در ملکوت در جوار یاران شهیدش ادای نماز ظهر عاشورا نماید. نماز تمام شد و زهیر نزد امام آمد و رخصت میدان گرفت...او بیست روز بیشتر نیست که در جرگه شیعیان قرار گرفته و عجب خوش عاقبتی داشت، زهیر شمشیر را دور سرش می چرخاند و میگفت: من زهیرم که با شمشیرم از حریم حسین پاسداری می کنم صدای او لرزه بر اندام سپاه دشمن می اندازد و شمشیرش چون داسی علف های هرز را درو می کند. زهیر با لب تشنه انقدر می جنگد که بالاخره در حمله ای دسته جمعی او هم ملکوتی میشود. با کشته شدن زهیر، کل یاران امام کشته میشوند آنان عهد کرده بودند که تا زنده اند اجازه ندهند کسی از جوانان بنی هاشم و فرزندان پیامبر به جنگ رود و کشته شود. حال امام پنجاه یار باوفا را از دست داده، چشم سپاه دشمن به حسینِ تنهاست که ناگهان نوجوانی رجز خوان جلو می آید و اذن میدان میگیرد، نوجوانی که مادرش با دست خویشتن لباس رزم برتن او کرده مادر در گوشش خوانده: روا نیست که تو زنده باشی و حسین بی یاور بماند امام او را میشناسد و با لبخندی حزین میفرماید: ای عمرو بن جناده، تو نوجوانی بیش نیستی، پدرت در حمله صبح کشته شده و مادرت توان داغ دیگری ندارد، برگرد به نزد مادرت که باید کنار و مراقب او باشی.. آن نوجوان سر به زیر می افکند و میگوید: نه، مولای من! مادرم خودش ، مرا فرستاده برای رزم، او دفاع از حریم شما را شرط رضایت خودش از من نموده و من دوست دارم در رکاب شما سربازی کنم.. عمرو آنقدر اصرار می کند و نگاه های خیره مادر عمرو آنقدر پر از التماس و تمناست که امام می پذیرد. عمرو به میدان می رود و چنان رجز خوانی می‌کند و شمشیر میزند که همه را مبهوت کرده و لبخند به لبان مادر نشانده.. ناگهان گروهی او را محاصره میکنند و گرد و غباری به هوا بلند میشود،اندکی بعد، سایه سیاهی از داخل گرد و غبار بیرون می آید و سر عمرو را پیش روی مادرش می اندازد. مادر سر نوجوانش را به سینه میگیرد و بر پیشانی او بوسه میزند، حتی زجه ای کوتاه نمیزند تا مبادا حسین غریب شرمسار شود بلکه میگوید: آفرین برتو ای فرزندم!ای آرامش قلبم، مرا در پیشگاه خدا سرفراز کردی و به همین کلام بسنده نمی کند، مادر عمرو از جا برمیخیزد و به سمت سپاه کوفه می رود، او می خواهد حادثه ای شگرف بیافریند...حادثه ای که در تاریخ بماند و به همگان گوشزد کنند، در دامان این شیرزنان، شهدا پرورش می یابد و از دامن این زنان است که مردان به معراج میروند و یک زن واقعی و آزاده چنین است. مادر عمرو روبه روی سپاه دشمن میایستد و سر پسر نوجوانش را به سمت سپاه پرتاب میکند و میگوید: ما چیزی را که در راه خدا داده ایم پس نمیگیریم... و این است از عظمت های تابلوی بی بدیل عاشورا...و این است عمق عشق پاکی که ملائک آسمان حسرتش را می خورند ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: زینب حال حسین را میبیند، او عهد کرده همیشه مانند حجت خدا باشد و احساسات او را به دل کشد، اگر حسین پسر از دست داده، زینب هم باید پسر را قربانی کند، پس به سرعت خود را به خیمه میرساند، لباس رزم بر تن پسرش عَوْن میکند و میگوید: میوهٔ دلم، حالا نوبت توست باید حجت خدا را یاری کنی، همانطور که ساعتی قبل برادرت محمد، جان خویشتن فدا کرد، درست است مادر محمد حوصا ست اما او را چون تو دوست داشتم چرا که او هم سرباز ولایت بود و فدایی حسین شد. عون دست بر چشم مینهد و نزد دایی اش ،حسین میرود، اذن میدان میگیرد و میتازد. عون شمشیر میزند و دشمن را چون برگ خزان بر زمین میریزد و رجز می خواند: اگر مرا نمی شناسید، من از نسل جعفر طیارم! همان که خداوند در بهشت دوبال به او عنایت فرموده است همگان جعفر طیار را میشناسند همان که در جنگ حنین در دفاع از رسول و دین خدا دو دستش از بدن جدا شد و اینک عون آمده تا خاطرهٔ جعفرطیار را در ذهن ها زنده کند و اینبار نه که دو دست بلکه سر و تن و جان را فدای حسین و دین محمد نماید. عمر سعد اشاره میکند که عون را دوره کنند، باران تیر و نیزه پرتاب می شود، گرد و خاکی در هوا بلند میشود و عون بر زمین می افتد. پیکر عون را به خیمه گاه می آورند اما زینب از خیمه اش بیرون نمیرود، چون نمی خواهد حسین اشک چشمش را در فراق پسر ببیند و شرمسار روی خواهر شود. پس از عون، جوانان بنی هاشم یکی پس از دیگری به میدان رزم میروند ، رجز میخوانند و برای خدا و ملائکش دلبری می کنند و در آخر آسمانی میشوند. انگار کسی دیگر نمانده که ناگاه نوجوانی جلوی حسین ظاهر میشود: عمو جان اذن میدان میخواهم.. حسین ،قاسم بن حسن را در آغوش می گیرد و میفرماید: تو یادگار حسن هستی، هنوز سیزده بهار از عمرت بیشتر نگذشته، نمی توانم اجازه دهم.. امام قاسم را در آغوش میگیرد و گریه میکند آنچنان گریه اش شدید است که بیم بیهوش شدن حسین میرود. قاسم دست در گردن عمو میاندازد و میگوید: من یتیم هستم عمو! دل یک یتیم را نشکن.. حسین تسلیم میشود و قاسم روانه میدان، اما نه با لباس رزم بلکه با پیراهن سفید عربی اش ، آخر هیچ کس برای نوجوانی ۱۳ساله زره نمیسازد! در آن لباس سفید با چهره ای زیبا انگار ستاره ای از مغرب طلوع کرده، همگان میگویند این نوجوان زیبا کیست که قاسم رجز میخواند: اگر مرا نمی شناسید، من پسر حسن بن علی ام، آمده ام که حجت خدا را یاری رسانم چرا که یاوری ندارد، آمده ام سربازی کنم در سپاه امامی که شما او را به سوی خود خواندید و در صدد کشتنش هستید.. عمرسعد اشاره میکند و میگوید: او را بکشید که خاندان علی با خطابه خواندنشان دنیا را زیرو زبر میکنند.. باران تیر به سمت قاسم سرازیر میشود، رباب از دور این صحنه را میبیند و زیر لب میگوید: انگار تاریخ تکرار میشود، روزگاری تیر بر تابوت پدرش زدند و اینک همان تیر کینه با قدرت بیشتر بر بدن پسر نوجوانش مینشیند اللهم العنهم جمیعا... در هیاهوی کربلا صدایی به گوش حسین میرسد«عموجان! بفریادم برس» حسین شتابان میرود و میفرماید: آمدم عزیز دلم! دشمنان دور قاسم را گرفته اند، با آمدن امام، همه میترسند و فرار میکنند، امام سر قاسم را به دامن میگیرد، اما انگار قاسم در ملکوت است. امام صدا میزند: قاسمم! تو بودی مرا صدا زدی، من امدم، چشم خود باز کن..و وقتی صدایی از قاسم نمیشنود می فرماید: به خدا قسم بر من سخت است که تو مرا به یاری بخوانی و من وقتی بیایم که تو دیگر جان داده باشی آنگاه با کمری خمیده و دلی شکسته قاسم را به خیمه گاه میبرد.. ادامه دارد‌... 📝به قلم:ط_حسینی 🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه نمایش صوتی " یک آیه یک قصه " "آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه تهیه شده در رادیو قرآن ✅ مخصوص https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
یک آیه یک قصه (41).mp3
4.58M
قسمت 1️⃣4️⃣ 📜سوره مبارکه بلد آیه ۸ و ۹ 🔹ألَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ / وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ 🔹 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
‍ ❣اهمیت تلاوت آخرآیات سوره حشر❣ ✳️ رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند:هرکس آیات آخرسوره حشررادرشب وروز بخواند ودرآن روزیاهمان شب از دنیابرود بهشت براوواجب می شود ✳️ امام صادق علیه السلام :هرکس سوره حشر راصبح یاشب بمدت 40روز تلاوت کندحوائج وگرفتاریهای بزرگ او رفع خواهد شد ✳️ رسول اکرم (صل الله علیه وآله) خواننده سوره حشر شهید ازدنیا میرود ✅ آیت الله کشمیری: در چهار آیه سوره حشر اسم اعظم حضرت حق است واهمیت سوره بخاطر 4 آیه پایانیست 🌹❣ 🌹️️️لَؤ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنََ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۲۱﴾ 🌹❣ 🌹️هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ﴿۲۲﴾ 🌹❣ 🌹️️هُوَاللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۲۳﴾ 🌹❣ 🌹هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۴﴾