eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
9.5هزار ویدیو
298 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی #اللّهم_عجِّل_لولیِّک_الفرج مدیر: @Montazer_zohorr @Namira_114 تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ « ايّامٍ نَحِساتٍ‏» (روزهای نحس) در قرآن كريم‏ 🔻ما كلمه نحس و يوم نحس را در دو جاى قرآن‏ داريم. خيلى جالب است؛ هر دو جا هم درباره قوم عاد است پس از نزول عذاب بر آنها : انّا ارْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً فى يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرّ (يا: فَارْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً فى ايّامٍ نَحِساتٍ‏ ) 🔻...مقصود اين است كه در يك روز شومى [چنين كرديم.] خود قرآن در كمال صراحت اعلام مى‏ كند اين مردم معذب شدند، چرا معذب شدند؟ به خاطر اعمال و افكارشان، به خاطر طغيان هايشان در مقابل امر الهى. آن روزى كه مردم آن سرنوشت محتوم را از عمل خودشان پيدا مى‏ كنند و دچار نكبت و بدبختى مى‏ شوند، قرآن آن روز را روز نحس مى‏ داند. 🔻آن روز، ديگر نه چهارشنبه است نه پنجشنبه، نه جمعه، نه شنبه ... و نه اول نه دوم نه سيزده ... هر روزى كه مردمى به كيفر اعمال خودشان گرفتار شدند و در عقوبت اعمال خودشان دست و پا زدند، بدانند در روز نحسى گرفتارند. ▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (دفاع از 13(پانزده گفتار))، ج‏25، ص: 406-405- با تلخیص و ویرایش- https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ توصیه امام زمان (عج) به خواندن "صحیفه سجادیه" محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول می‌فرماید: « در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم، اما نماز قضا بر عهده‌ام بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم، فرمود: « نماز قضا بخوان.» اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاصِ خود را دارد، و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم، که امام زمان (علیه السلام) را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!» عرض کردم: « یابن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی‌رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.» فرمود: « برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را می‌شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می‌گریستم که از خواب بیدار شدم. از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله ی صحیفه سجادیه است. بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم،افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود.مرا که دید گفت: « ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده‌ام. کتاب را از من می‌گیرند و پس نمی‌دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه‌اش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:« هر کتابی را که می‌خواهی بردار!» کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. «صحیفه سجادیه بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم. گفت:« باز هم بردار!» گفتم:« همین بس است.» مرحوم مجلسی دوم می‌فرماید: «مجلسی اول چهل سال از عمر خود را، صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه‌ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند.» 📚منابع: امام شناسی، ‌ج 15، ص 49و 50 بحارالانوار،‌ ج 110‌، ص 51 به بعد https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 *بزرگداشت شهریار* 💎 شعر و ادب معاصر ما از حضور فرزانگان بزرگ یا شاعران بزرگ فقیر نیست. محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار) از شاعرانی است که خشت نمی‌زند تجربیاتی از پوچی، و هرزه‌پویی به هم نمی‌بافد، بلکه جان تو را با درک عاطفی و زیبایی‌شناسی صیقل می‌دهد. ☘️ آثار جاوید شهریار در آسمان فرهنگ و ادب ایران اسلامی از نظر تعالیم عالیۀ دینی، اخلاقی، اجتماعی و هنری چون خورشید تابان و گنجینۀ فناناپذیری است که هر صاحبدل و صاحب‌نظری می‌تواند به اندازۀ ذوق و استعداد خود از آن گنج شایان بهره مند شود. ☘️ در میان اشعار شهریار تبریزی، عشق به اهل بیت علیهم‌السلام به ویژه اشتیاق به ولایت علی علیه‌السلام جلوۀ خاصی دارد که شیفتگان اهل بیت علیهم‌السلام را به‌شدّت مفتون ساخته است. 🔰 شعر علی و شب، علی انسان کامل، بال ولایت، علی ای همای رحمت و مهروماه ولایت از جمله این موارد است. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان ‌شناسی،قسمت ۱۰۹ نام استاد: شجاعی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
انسان شناسی 109.mp3
11.11M
۱۰۹ ➖ از نظر قرآن، ویژگی‌های اصلی اهل بهشت چیست؟ ➖ چه کسانی اذن ورود به بهشت را دارند؟ ➖ آیا ما تا اینجای عمرمان، چنین ویژگی‌هایی را کسب کرده‌ایم؟! https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله: زیاد وضو بگیرید تا خداوند عمرت را طولانی کند. اگر توانستی شب و روز با طهارت باشی این کار را بکن ، زیرا اگر در حال طهارت بمیری شهید خواهی شد . میزان الحکمه ___=صَــــدَقِہ جاریِہ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبّت به امام و وصال به حضرت حق   محبّت امام زمان به افراد، محبّتی قدیمی است که از عالم اَلَست آغاز شده است و تا ابد ادامه دارد و به میزانی که افراد در لبیک‌گویی به دعوت امام سرعت داشته باشند و محبت به حضرت را اعلام کنند، تبعیت در آنان افزایش می‌یابد و پیامد این معرفت و محبت به امام، وصال به حضرت حق است. زائر با لبیک گویی به داعی‌الله به وادی محبّت امام گام می‌گذارد و برکات الهی در زندگی او سرازیر می‌شود. این محبّت او را از تعلق به مادیات و نفسانیات جدا می‌کند و محبوب حضرت حق و بالتبع امام زمان می‌کند. مژده بده مژده بده یار پسندید مرا اولین وظیفۀ انسان در بندگی، معرفت امام زمان خویش است، چرا که قدر و منزلت آدمی، به میزان معرفت و تبعیت از امام سنجیده می‌شود.    عبودیّت امام   دعوت در لغت به معنی ایجاد تمایل از طریق سخن گفتن است که به‌صورت طلب بیان می‌شود. این فراخوانی توسط امام در جهت رشد مخلوقات صورت می‌گیرد. در عبارت «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اَللَّهِ» بندگی امام مطرح می‌شود. همچنان که در زیارت جامعه کبیره قبل از زیارت صد مرتبه تکبیر برای اثبات مقام بندگی حضرات معصومین علیهم‌السلام، گفته می‌شود. داعی‌الله تشنگان عبودیّت را به‌ قرب حضرت حق دعوت می‌کند. بدیهی است با قرار گرفتن در شعاع نور امام، پیوست به امام صورت می‌گیرد که نماد قرار گرفتن در جایگاه قرب خداوند سبحان است.   دعوت کنندۀ خلق، خدا   سوالی که ذهن بشر را به خود مشغول می‌کند آن است که آیا امام بعنوان داعی الله همه مردم را بسوی حق دعوت می‌کند یا فقط افرادی خاصی را ؟ «الله» اسم جلاله، جامع تمامی اسماء و صفات خداوند سبحان است؛ بنابراین امام دعوت‌کننده خلق به همه خدایی خداوند است؛ زیرا در این دعوت فقط بعضی از صفات حق مانند رب، رزاق، غفار مطرح نشده‌ است. بلکه تمامی این صفات تحت اسم جامع «الله» قرار گرفته‌ است. امام که سرچشمۀ توزیع فیوضات الهی است با دعوت به‌سوی تمام خدایی خدا، حاکی از باب الله خداوند است که زائر را به مقام بندگی برساند. در ابتدای زیارت، حرکت بی‌نهایت و کامل امام معرفی می‌شود. امام همگان را به‌سوی کمال مطلق دعوت می‌کند. زائر با سلام بر داعی‌الله تبعیت و تسلیم خود را اعلام می‌کند. وجود مقدس داعی الله، ندای توحید را به گوش همگان می‌رساند و همان گونه که خدای سبحان با رحمت عام و گسترده خویش موجودات را خلق فرموده است، امام نیز که تجلی رحمت واسعه خداوند است به تمامی خلائق فیض‌رسانی دارد.   حرکت و سیر به سوی خداوند از طریق امام   حرکت و سیر انسان به‌سوی خداوند از طریق امام صورت می‌گیرد؛ بنابراین امام چراغ هدایت و کشتی نجات امت است. به میزان همراهی با کشتی ولایت، شنیدن ندای عاشقانه توحیدی در وجود آدمی میّسر می‌شود. به اندازه‌ای که زائر به دعوت داعی‌الله لبیک گوید دعوت خداوند را اجابت کرده است؛ چرا که بین اطاعت و تبعیت از امام و هدایت خداوند ارتباط مستقیم وجود دارد؛ یعنی لبیک به امام لبیک گویی بخداست.   🖋🔆دعوت امام محدود به زمان و مکان نیست....... 📗📗📗📗ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر انقلاب: در مدارس نظرسنجی کنید ببینید چند نفر رونالدو را می‌شناسند، چند نفر کاظمی‌آشتیانی را بایستی کاری کنیم که دانش‌آموز دارای هویت ملی بشود. مهمتر از علم‌آموزی یا لااقل در حد علم‌آموزی این است که او احساس هویت بکند، یک انسان با هویت ساخته بشود، یک هویت ملی، هویت احساس اعتماد به نفس ملی پیدا بکند. از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا بشود این چیزی است که امروز وجود ندارد خیلی از افتخارات حالا ایشان اسم مرحوم آقای کاظمی‌آشتیانی را آوردند شما بین بچه‌های مدرسه‌تان، مدارس‌تان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمی‌آشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد، این جوان، جوان هم بود داشت می‌شناسند چند درصد، رونالدو را چند درصد می‌شناسند، ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمی‌شناسیم؟ این خیلی مهم است یک بخش از این چیزهایی که میگوییم هویت ملی همین است که افتخارات ملی را، گذشته‌ی علمی را، گذشته‌ی سیاسی را، گذشته‌ی بین‌المللی را بشناسند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام محمود 15.mp3
12.2M
۱۵ ※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله. | ♡ نشانه های نزدیک شدن به هدف، کم کم معلوم می شود! شرح حالی دارد و ظهوراتی ... که گواه از این است که مسیر درست است و باید ادامه داد تا وقتی نفس می آید و می رود. ◇ این شرح حال و ظهورات که سلامت مسیر و نزدیک شدن به هدف را تایید میکند کدام است؟ https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
آقای مقصودی نفسی تازه کرد و ادامه داد: آقای عظیمی خدا بین ما شاهد باشه، حقیقت ماجرا را بگین و ملاحظه
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: مریم خانم به دو مرد پیش رویش چشم دوخته بود و با تعجب به بحث آنها گوش می کرد، حالا بحث از تحقیقات هم گذشته بود و آقا محمود سعی داشت همین الان تا تنور داغ است، نان را بچسپاند و دست آقای مقصودی را در دست گرفت و همانطور که لبخند ملیحی میزد گفت: ببین آقای مقصودی، من میخوام امروز تمام کارها اوکی بشه و این وصلت را انجام شده فرض کنیم، راستش من مجذوب خانواده شما و متانت دخترتون شدم و مطمئنم تمام دنیا را بگردیم، دختری بهتر از دخترخانم شما برای روح الله پیدا نمی کنیم، از طرفی روح الله هم پسر مؤمن و متعهدی هست، مرد کار هست، درس دین خونده، حلال و حرام و خدا و پیغمبر سرش میشه، دریک کلام یعنی میتونه دختر شما را خوشبخت کنه، پس حالا که قدم رنجه کردین و تشریف آوردین همین جا یه مهریه تعیین کنید و به قول معروف یه صورتجلسه هم بنویسیم و تمامش کنیم. فتانه که با ظرف میوه از در اتاق داخل امد با شنیدن این حرف، انگار خشکش زد و مریم خانم هم چنین حالی داشت، هیچ کدامشان به مخیله شان خطور نمی کرد که بحث به اینجا بکشد. مریم خانم با حرفهایی که از فتانه شنیده بود، دودل بود و نمی خواست دخترش را ندیده و نشناخته دست پسری بدهد که چند بار زن بابایش که حکم مادرش را داشت کتک زده بود، برای همین با ایما و اشاره به همسرش فهماند که قبول نکند. اما آقا محمود دست بردار نبود، انقدر گفت و گفت تا آقای مقصودی شل شد، آقای مقصودی برای اینکه طرف کوتاه بیاید مهریه بالایی گفت که فتانه جا خورد و گفت: ششصد و خورده ای سکه؟! چه خبره آقا؟! مگه عروس، شاهزاده تشریف دارن؟! یه طلبه ساده است، حالا اگر خانم دکتر بود دیگه چی مهریه میگفتین والاااا... محمود چشم غره ای به فتانه رفت و گفت: برو کاغذ و قلم بیار.. فتانه اوف بلندی کرد و بیرون رفت و اینقدر طولش داد که آقای مقصودی چند بار عنوان کرد که باید برود. بالاخره قلم و کاغذ رسید و آقا محمود علی رغم مخالفت فتانه، یک صورتجلسه بر وفق مراد پدر عروس نوشت و جالبه هر دو مرد پای این برگه را امضاء کردند. مریم خانم که به این موضوع حس خوبی نداشت با اشاره به همسرش به او فهماند که وقت رفتن است و با بلند شدن آقای مقصودی، همه از جا بلند شدنددر همین حال مجید و سعیده هم وارد اتاق شدند، انگار از طرف فتانه مأمور به کاری بودند که از شانس بدشان وقت خدا حافظی آمدند. آقای مقصودی و همسرشان از در خانه بیرون آمدند و به طرف ماشینشان که آن طرف کوچه پارک کرده بودند رفتند. مریم خانم که خیلی عصبانی بود، به محض بسته شدن در رو به همسرش گفت: آخه این چه کاری بود کردی؟! یعنی دستی دستی دختر خودت را سوختی، مگه نشنیدی زن بابای پسر چی گفت؟! میگفت اونو زده... در همین حین از پشت سر صدای کلفت مردی بلند شد: سلام...به به جناب،خوش آمدین آقای مقصودی برگشت طرف مرد و با دیدن چهره آشنای او لبخندی زد و گفت: سلام از ماست، حالتون چطوره؟! مریم خانم با تعجب نگاه کرد و گفت: ایشون کی هستند؟ آقای مقصودی همانطور که دست مرد را در دستش میفشرد گفت: ایشون برادر فتانه خانم هستند، دایی روح الله هم به نوعی محسوب میشن، دفعه قبل برای تحقیق پیش ایشون هم اومدم. مرد لبخندی زد و بدون مقدمه رو به مریم خانم گفت: ببینید روح الله طلاست...طلای بیست هست قدرش را بدونید و تو را خدا تا میتونید از این خانه و فتانه دورش کنید و بعد صدایش را آرام تر کرد و گفت: درسته فتانه خواهرم هست، اما در حق این پسر خیلی ستم کرد، هر چی روح الله بزرگوارانه برخورد میکرد، فتانه دریده تر میشد، ان شا الله به مبارکی به پای هم پیر بشن‌... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی بر اساس واقعیت https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: هال پر نور تر از همیشه بود، انگار اشعه های درخشان خورشید ، درخشان تر از همیشه از پشت پنجره به داخل می تابید. اثری از مبل ها نبود و به جای آن پتوهای مخملین کنار دیوار به چشم می خورد ، پتو هایی سبز با پشتی هایی به همین رنگ در کنار دیوار دو طرف هال چیده شده بود، ناگهان در هال باز شد، عطر عجیبی به مشام رسید،عطری که تا به حال نمونه اش را حس نکرده بود، انگار عطر بهشت بود که در اینجا پراکنده شده بود. مریم خانم در انتهای هال نشسته بود و در کنارش همسرش به در هال خیره شده بود. انگار نور شدیدتر شد و اینبار اشعه های خورشید نبود که میدرخشید، چهره هایی نورانی وارد هال شدند، دوازده مرد که لباس روحانیت به تن داشتند و از عمامه های سیاه رنگی که بر سر داشتند، مشخص بود که از سادات هستند، شش نفر از انها یک طرف هال و شش نفر دیگر روبه روی آنها طرف دیگر هال نشستد، در این هنگام پیرمردی با چهره ای ملکوتی و نورانی در حالیکه عصایی کنده کاری شده در دست داشت وارد شد، آن دوازده مرد به احترام ورود این پیرمرد نورانی از جای برخواستند، مریم و همسرش هم ایستادند. پیرمرد بر تنها کرسی که در صدر مجلس گذاشته بودند نشست و رو به مریم و آقای مقصودی گفت: آمده ایم به خواستگاری دخترت... شوری دیگر در جان مریم بانو پیچید و ناگهان از خواب پرید، در حالکیه هنوز آن بوی عطر عجیب در مشامش بود و آن چهره های نورانی در خاطرش مانده بود. صدای اذان صبح به گوشش رسید، از جا بلند شد، انگار آقای مقصودی زودتر از او بیدار شده بود، به سمت سرویس ها رفت و وضو گرفت، وارد هال شد نگاهی به دور و برش کرد، چقدر آن خواب واقعی بود، همین هال بود منتها خبری از پتو های مخملین و پشتی نبود. آقای مقصودی اشاره ای به همسرش کرد و گفت: من نمازم را خوندم، بیا روی این سجاده بخون ،جمش نمی کنم. مریم بانو لبخندی زد و گفت: ممنون.. آقای مقصودی به سمت آشپزخانه رفت که با صدای همسرش میخکوب شد: آقا! فاطمه را به روح الله بده... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی بر اساس واقعیت https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا