#توجیه_گناه_و_اشتباه
شخصی بزی را دزدیده بود.
کسی او را نصیحت می کرد و او را از عواقب دزدی برحذر می داشت که: «در روز قیامت باید حساب و کتاب پس بدهی. در آن روز بز حاضر می شود و به زبان می آید و علیه تو شهادت می دهد.»
دزد گفت: «من هم فوری همان جا شاخ بز را می گیرم و تحویل صاحبش می دهم؛
دزد حاضر بز حاضر!»
از آن به بعد اگر کسی برای کار اشتباهی که مرتکب می شود،دلیل تراشی کند و اصرار بر انجام آن داشته باشد این مثل حکایت حال او می شود.
🔻هر قدر گناه سنگین باشد، به سنگینى توجیه گناه نیست؛ چرا که گنهکار معترف به گناه، غالباً به سراغ توبه مى رود، اما مصیبت زمانى شروع مى شود که پاى توجیه گرى ها در میان آید، که نه تنها راه توبه را به روى انسان مى بندد، بلکه او را در گناه راسخ تر و جرى تر مى سازد.
🔻این توجیه گرى، گاه براى حفظ آبرو و جلوگیرى از رسوائى در برابر مردم است، اما از آن بدتر، زمانى است که براى فریب وجدان صورت گیرد.
♦️لذا خداوند متعال فرمود:[نه اینکه به گمان او قیامتی در کار نباشد] بلکه انسان می خواهد [با دست و پا زدن در شک و تردید] جلوی خود را [از اعتقاد به قیامت که بازدارنده ای قوی است] باز کند [تا برای ارتکاب هر گناهی آزاد باشد!]
#گناه #توجیه #دزد #دزدی #قیامت #نصیحت
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
انسان شناسی،قسمت ۱۱۰
نام استاد: شجاعی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
انسان شناسی 110.mp3
11.19M
#انسان_شناسی ۱۱۰
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
➖ اهل رعایت واجبات دینی هستید؟
➖ بشدّت از حرکت خود در چهارچوب شرعیات مراقبت میکنید؟
➖ بر مستحبات تاکید دارید و اهل انجام آنها هستید؟
✖️ ببخشید اما باید بگوییم :
هیچ کدام از موارد بالا دلیل بر آن نیستند که شما "مؤمن" نامیده شوید؟
و یا هیچ کدام از آنها راهِ شما را به بهشت باز نخواهند کرد،
❌ مگر اینکه .....
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🔴 لازم نیست در پی دیدن امام زمان باشیم
🔵 آیت الله بهجت قدس سره :
🟢 لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولیعصر عجلالله تعالی فرجه الشریف تشرف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز سپس توسل به ائمه علیهمالسلام بهتر از تشرف باشد؛ زیرا هرکجا که باشیم، آن حضرت میبیند و میشنود؛ و عبادت در زمان غیبت، افضل از عبادت در زمان حضور است.
📚 در محضر بهجت، ج١، ص ١٨٧
#امام_زمان
#روز_بیعت
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔴 هر روز با دو نفر بیعت کنید
🔵 حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری:
🟢 توجه به دو نفر به سبکِ روزانه، سفارش شده: یکی تجدید عهد روزانه با امیرالمؤمنین علیه السلام است و یکی آقا بقیة الله روحی له الفداء. هر روز و هر ساعت و هر لحظه، جا دارد [که انسان، این عهد را تجدید نماید]. توجه به امیرالمؤمنین علیه السلام، عین ذکر است.
#امام_زمان
#روز_بیعت
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
مقام محمود 16.mp3
11.23M
#مقام_محمود ۱۶
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_شجاعی | #استاد_فرحزاد
• چه می شود که بعضیها موتور حرکتشان اصلا خاموش نمی شود؟
به بیراهه نمیزند،
محکم می روند،
تند و تند و تند ... تا برسند.
√ و بعضیها دائما یا زمین میخورند، یا از مسیر خارج می شوند، یا منتظر هُلِ این و آنند؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🏴شفا گرفتنِ مادر شهید
مدتی بود که به بیماری مبتلا شده بودم وبرای درمان به پزشکان مختلفی مراجعه کرده بودم وهرکدام داروهای مختلفی تجویز کرده بودند ولی بهبودی حاصل نشده بود وآن روزهم تازه از مطب یکی از پزشکان آمده بودم. در منزل درازکشیده بودم واز مبتلا شدن به این بیماری بی تابی می کردم وبا عکس شهید که بر روی دیوار بود درد دل می کردم که احساس کردم صدای نفس شخص دیگری را در اتاق حس می کردم ناخودآگاه گفتم آقا سید کوچک شمائید گفت بله چون پشت به ایشان بودم می خواستم ازجایم بلند شوم تا بی احترامی به او نباشد اما نتواستم ایشان گفتند. شما استراحت کنید به سختی برگشتم تا ببینمش فقط توانستم با گوشه چشمم زیارتش کنم پیراهنی سفید بر تن داشت وچفیه ای مشکی به دور گردنش بود.ناگهان زنگ درب منزل به صدا درآمد و من گفتم این یا (عروسم) است یا علیرضا (نوه) که از مدرسه برگشته است . ایشان گفتند نه آنها نیستند. من در را باز می کنم.
تا این جمله را گفتند از جا بلند شدم و تازه متوجه شدم که ایشان شهید شده اند! سراسیمه به سمت درب رفتم و درب را بازکردم کسی پشت درب وداخل کوچه نبود به گریه افتادم. از آن روز به بعد به برکت حضوراین سید بزرگوار بدون استفاده از دارو دیگرهیچ آثاری از آن بیماری در وجودم نیست.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅عاقبت بخیری یک «عرق خور»
🔰#استاد_پناهیان
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🕋💐 ضرورت بررسی وتبیین حکومت
حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد حسین انصاریان
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_شصت_چهارم🎬: هال پر نور تر از همیشه بود، انگار اشعه های درخشان خورشید ،
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_شصت_پنجم 🎬:
فتانه توی خانهٔ آقای عظیمی بزرگ آقا مسلم که برادر آقا محمود بود و ساکن قم بودند ، مانند مرغ سرکنده راه میرفت و هی خود خوری می کرد، گاهی می ایستاد و رو به آقا مسلم که بزرگ خاندان بود می کرد و میگفت: ببین شما به عنوان بزرگتر باید جلوی این وصلت را بگیرید، من بوی خوشی از این اوضاع نمیشنوم، اگر روح الله این دختره را بگیره، عاقبتش همون عاقبت محمود هست که زنش ولش کرد و رفت، دختری که مهریه اش۶۱۴ سکه باشه، معلومه که به خاطر رسیدن به این سکه ها میره دادگاه و مهریه را میذاره اجرا و گور بابای شوهر...و بعد خیره در چشمان آقامسلم با لحنی ملتمسانه ادامه داد: خواهش می کنم اگر راه داره جلوی این ازدواج را بگیرید.
آقا مسلم همانطور که دانه های تسبیح سیاه رنگ دانه درشت را با دستش تندتند جابه جا میکرد، سری تکان داد و گفت: لا اله الاالله ، چی می گی زن داداش؟! الان اون دختر عقد کردهٔ روح الله هست، یک هفته پیش که بی سرو صدا رفتین محضر و عقدش کردین، می بایست این فکرا را بکنید و این حرفها را بزنید، الان دیگه وقتی نیست اینجور حرفا زد.
فتانه که انگار می خواست به هر ترتیبی شده به خواسته اش برسد، مانند بچه ای لجباز پایش را به زمین کوبید وگفت: من نمی دونم بایددد جلوی این وصلت را گرفت، حالا چه جوری؟! من نمیدونم، شما که درس خونده اید و سری توی سرا دارید،باید بهتر بدونید، والا قرار شد بعد عقد محضری یه بله برون ساده بگیریم، خانم خانما رفته بیش از صد تا مهمون دعوت کرده، نمی دونم سفره عقد سفارش داده و از همه بدتر رفته تو بهترین آرایشگاه شهر که خدا تومن پول میگیرن نوبت گرفته، آخه این پسرهٔ یک لا قبا از کجا آورده خرج قرت و فرت این دختره بکنه هااا؟!
آقا مسلم نگاهی از سر تاسف به فتانه کرد و گفت: ببین خوب دختره حتما آرزو داره، مهمون دعوت کردن تو خونه خودشونه، مگه اومدن رو سر تو که اینقدر جلز و ولز می کنی؟! بعدم عقد رسمی کردن، الان این دوتا زن و شوهرن نمیشه مجلس را به خاطر حرفای تو بهم زد..
فتانه که از شدت عصبانیت چشمانش سرخ شده بود، فریادی زد و گفت: من میگم باید بهم بخوره، باید بخوره، اینا هنوز یک روز هم با هم نبودن پس زن و شوهر حساب نمیشن..
در همین حین روح الله که قامت مردانه اش در کت و شلوار طوسی رنگ مردانه تر شده بود و بوی ادکلنش فضا را پر کرده بود داخل شد و گفت: باید برم آرایشگاه دنبال فاطمه، خیلی وقته آماده شده،حیرونه، گناه داره...
فتانه که با این حرف عصبانیتش بیشتر شده بود ، جلوی روح الله ایستاد و یقه لباسش را محکم گرفت و گفت: به درک که حیرونه، گناه من دارم، گناه پدر بدبختت داره که نمیفهمه چه بلایی قراره سرش بیاد و دو روز دیگه باید مهریه این خوشگل خانم را بده..
روح الله که انگار تمام عالم بر سرش خراب شده بود، می خواست حرفی بزند که محمود از پشت سرش بیرون آمد و رو به فتانه گفت: به توربطی نداره ضعیفه، برو کنار تا دندونات را توی دهنت را خورد نکردم..
فتانه که از لحن محمود ترسیده بود، خودش را به انتهای هال کشید و همانطور که دندانی بهم می سایید زیر لب گفت: نشونتون میدم یک من ماست چقدر کره داره، اگر گذاشتم زندگی اینا رنگ و روی زندگی آدمیزاد داشته باشه، فتانه نیستم..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
بر اساس واقعیت
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂