"و سید اجل مرتضی علم الهدی (رحمة الله) در کتاب (الغیبة) گفته است: اگر گفته شود چه فرق است بین این که امام (علیه السلام) وجود داشته باشد، ولی غایب باشد وکسی به نزد او نرسد وبشری از وی نفعی نبرد، وبین این که اصلا وجود نداشته باشد وبه اصطلاح (معدوم) باشد، وآیا روا نیست که در نیستی بماند تا هنگامی که خدای می داند که رعیت نسبت به او تمکین کنند واز او بپذیرند، چنان که جایز می دانید که او را مستور وغایب گرداند تا وقتی که اطاعت وتمکین مردم را نسبت به او بداند که در آن موقع او را آشکار سازد؟
در جواب گفته می شود: اولا: ما جایز وممکن می دانیم که عده کثیری از اولیا ودوستانش ومعتقدان به امامتش به خدمتش برسند واز فیض وجودش نفع برند وکسانی هم که از دوستان وشیعیان آن جناب به خدمتش نمی رسند، همان نفع را می برند که در تکلیف هست؛ زیرا که آن ها با توجه به این که به وجود آن حضرت یقین دارند واطاعتش را بر خودشان قطعی ولازم می دانند، حتماً در ارتکاب زشتی ها وخلاف ها از او ترس وواهمه دارند، وبیمناک هستند که مبادا آن ها را تادیب وتنیه ومواخذه کند، از این رو زشتی ها را کم تر مرتکب می شوند."
"همچنین عالم عابد زاهد سید علی بن طاووس (رحمة الله) درکتاب کشف المحجه خطاب به فرزندش می گوید: راه به سوی امام تو باز است برای کسی که خداوند - جل شأنه - عنایت آن حضرت را نسبت به او بخواهد واحسان را در حق او کامل فرماید(۳۴۹).
خلاصه اگربخواهم سخنان علمای صالحین را در این باره بیاورم کتاب پر حجم، وخوانندگان خسته ورنجور خواهند شد.
اگر اشکال کنید: هرگاه ثابت نمایید که دیدار آن حضرت ممکن است وواقع هم شده، پس با توقیعی که برای سمری صادر شد - که قبلا آوردیم - چه باید کرد؟ کدام را باید پذیرفت، این که با این ادله امکان لقای آن حضرت ثابت است؟ یا آن توقیع که صیحاً ادعای مشاهده را تکذیب می کند؟
می گویم: علمای ما درباره آن توقیع وجوهی ذکر کرده اند که موجه ترین ودلپذیرین آنها آن است که مجلسی در بحار آورده وپس از نقل آن توقیع گفته: شاید این معنی حمل شود بر این که کسی ادعای نیابت را هم با مشاهده ودیدار داشته باشد، که به صورت سفرا، اخباری را از ناحیه آن حضرت به شیعیان برساند تا با اخباری که قبلا ذکر شد واخباری که بعداً می آید منافات نداشته باشد. والله یعلم(۳۵۰).
🌄۲- غربت آن حضرت (علیه السلام)
بدان که غربت دو معنی دارد:✨🌏✨🌍
🌴🍃🍀🌴قسمت 5⃣4⃣
32.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖋📡💥شناسایی فرقه های ضاله
درایران و🔥🌏🔥🌍🔥🌎جهان
🎞📽آشنایی بابیش از۳۰ فرقه
دیگر درس نمی خوانم!.mp3
4.84M
👈 سوال گروهی ازنوجوانان
💠 ما دیگه نمی خواهیم درس بخوانیم !
چرا ⁉️
چون ظهور نزدیک هست و بعد ظهور هم پیشرفت علمی داریم ، چه نیازی به درس خوندن من هست ‼️
🔰 امام باقر (ع) چه جوابی به اینگونه سوالات داده اند⁉️
🎤 جناب احسان_عبادی
❌❌ یکی از انحرافی ترین و شیطانی ترین فکر ممکن همین تفکر است، جواب را با دقت بشنوید ❌❌
🔰انقلابی باید قوی شود🔰
کتاب صوتی " من ادواردو نیستم"
زندگینامه و خاطرات شهید ادواردو (مهدی) آنیلی
ناشر نشر شهید هادی
تولید و ضبط : گروه فرهنگی هنری یاوران مهدی
با صدای #مهدی_نجفی
#من_ادواردو_نیستم
#ادواردو_آنیلی
#سیره_شهدا
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘لینک دعوت به گروه منتظران ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌴 #حکایت_وصل_مهدی_عج🌴
⚫️ عنایت حضرت مهدی عج ⚫️
آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید:
« در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم.
گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم.
من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند.
سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن.
روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به کربلا می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود.
شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم.
با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم.
این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود.
تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد.
گفتم: چطور؟
گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم.
روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم.
من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم.
نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد.
ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. سیدی را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند:
« جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند.
جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. »
من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت علیه السلام باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شفا شفایش بدهید.
فرمودند:
« صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. »
برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد.
ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم.
عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟
حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟
عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم.
فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند:
برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند.
در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد. »
#تشرفات
انسان شناسی 138.mp3
12.4M
#انسان_شناسی ۱۳۸
#استاد_شجاعی
#استاد_فرحزادی
- ملکوت کجاست؟
- آخرت به کجا میگن؟
- فاصلهی آخرت تا دنیا از نظر مکانی و زمانی چقدر هست؟
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c