"فایده پنجم: ظاهرا منظور از مؤمن آزموده شده شخصی است که دلش به سبب هجوم اسباب شک وتردید به باطل تمایل نکند، ومقصود از شهری که دژ محکم دارد، آن است که ملکه حفظ اسرار وقبول وتسلیم در برابر فضایل خاندان رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) را داشته باشد، هر چند که در عداد آزمودگان نباشد.
فایده ششم: در بیان منظور از تحمل کردن که در آن اخبار ذکر گردیده.
شیخ نعمانی در کتاب غیبت به سند خود از عبد الاعلی آورده که گفت: حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) به من فرمود: ای عبد الاعلی! تحمل امر ما، معرفت وپذیرش آن نیست، همانا تحمل امر ما حفظ ونگهداری وپوشاندن آن است که از کسی که اهلیت ندارد. پس به آن ها (شیعیان) سلام ورحمت خدا برسان وبگو به شما فرموده: خدای رحمت کند بنده ای را که دوستی مردم را به سوی خودش وما جلب کند، به این که برای مردم آنچه را که آشنا هستند آشکار سازد، واز آنچه منکرند نسبت به ایشان لب فرو بندد(۹۸۵).
و در بعضی از نسخه ها چنین است: والله کسانی که با ما سر جنگ دارند سنگینی بیشتری ندارند از کسانی که آنچه خوش نداریم از سوی ما فاش کند...(۹۸۶)."
و به سند دیگری از حضرت ابی عبد الله جعفر بن محمد (علیه السلام) آورده که فرمود: این امر تنها معرفت وپیروی از آن نیست تا این که آن را از نااهل بپوشانی، وهمین بس است که بگویید: نگفته ایم. واز آنچه ما سکوت کرده ایم خاموش بمانید، که اگر شما آنچه ما گفته ایم بگویید، ودر آنچه ساکت مانده ایم تسلیم ما باشید، ایمان آورده اید، هم چنان که ما ایمان آورده ایم. خدای تعالی فرموده: ﴿فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا﴾ (سوره بقره: ۱۳۷)؛ اگر ایمان آورند به مانند آنچه شما ایمان آورده اید، پس هدایت شده اند.
علی بن الحسین (علیه السلام) فرموده است: برای مردم با آنچه می شناسید حدیث گویید، وآنچه را طاقت ندارند بر ایشان بار ننمایید، که آن ها را به ما مغرور سازید(۹۸۷).
و به سند دیگری آورده که حضرت ابوعبد الله جعفر بن محمد (علیه السلام) فرمود: تحمل امر ما تنها تصدیق وقبول آن نیست، همانا بخشی از تحمل امر ما ستر وپوشاندن آن غیر اهلش می باشد، پس به آن ها (شیعیان) سلام ورحمت الهی را برسان وبه آن ها بگو (امام) به شما می گوید: خدا رحمت کند بنده ای را که مودت مردم را به سوی من وخودش جلب نماید، به آنچه می شناسند برایشان سخن بگوید وآنچه منکرند از ایشان بپوشاند. سپس فرمود: به خدا قسم آنان که علیه ما جنگ بپا دارند زحمتشان بر ما بیشتر نیست از کسی که آنچه را خوش نداریم به زبان آورد(۹۸۸).
و در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) آورده که فرمود: هرکه حدیث دشوار ما را پوشیده دارد خداوند آن را نوری بین دیدگانش قرار دهد ودر بین مردم عزتش بخشد، وهرکس حدیث کوچک ما را فاش کند نمی میرد تا این که اسلحه او را بگزد یا با حیرت خواهد مرد.
و در تحف العقول از امام صادق (علیه السلام) در سفارش هایش به محمد بن النعمان احول معروف به مؤمن الطاق آمده که فرمود: ای پسر نعمان! همانا افشا کننده مانند کشنده ما به شمشیرش نیست بلکه گناهانش سنگین تر است، بلکه گناهش سنگین تر است، بلکه گناهش سنگین تر است، ای پسر نعمان! همانا هرکه علیه ما حدیثی روایت کند، از کسانی است که به عمد ما را کشته وبه خطا نکشته است... تا این که فرمود: ای پسر نعمان! عالم نمی تواند تو را خبر دهد به تمام آنچه می داند، زیرا که آن سر الهی است که خداوند به عنوان راز به جبرئیل گفته، وجبرئیل راز آن را به محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) گفته، ومحمد به عبی وعبی به حسن وحسن به حسین وحسین به علی وعلی به محمد ومحمد (علیهم السلام) به من سپرده است ومن به آن که خواهم سپرد، راز به یکدیگر سپرده اند، پس عجله نکنید، به خدا قسم این امر سه مرتبه نزدیک شد پس آن را شایع کردید وخداوند آن را به تأخیر انداخت، به خدا! سری ندارید مگر این که دشمنانتان به آن از شما آگاه ترند.
"ای پسر نعمان! خودت را حفظ کن که مرا نافرمانی کردی، سر مرا فاش مکن، همانا مغیرة بن سعید بر پدرم دروغ گفت وسر او را فاش کرد، پس خداوند حرارت آهن را بر او چشانید، وابوالخطاب بر من دروغ بست وسر مرا فاش کرد، پس خداوند حرارت آهن را به او چشانید، وهرکس امر ما را پوشیده بدارد خداوند او را به وسیله آن در دنیا وآخرت زینت بخشد وقسمتش را خواهد داد، واو را از حرارت آهن وتنگی زندان ها حفظ خواهد کرد.
بنی اسرائیل دچار قحطی شدند تا جایی که حیوانات وفرزندانشان هلاک گشتند، پس موسی بن عمران به درگاه خداوند دعا کرد، خداوند فرمود: ای موسی! این ها زنا وربا را آشکار کردند وکلیساها را معمور وزکات را تضییع نمودند. موسی گفت: خدایا! به رحمت خود بر آن ها مهر بورز که تعقل ندارند. پس خداوند به او وحی فرمود: من باران خواهم فرستاد وپس از چهل روز آنان را آزمایش خواهم کرد. پس این معنی را شایع وافشا کردند، باران چهل سال از آن ها قطع شده، شما هم امرتان نزدیک شد، پس آن را در مجالستان شایع نمودید...تا این که امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای پسر نعمان! هیچ بنده ای مؤمن نخواهد بود تا این که در او سه سنت باشد: سنتی از خداوند وسنتی از رسول او، وسنتی از امام.
اما سنتی که از خدای (عزّ وجلّ) باید داشته باشد، این که باید اسرار را کتمان نماید، خداوند جل ذکره می فرماید: ﴿عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا﴾ (سوره جن: ۲۶)؛ او است دانای غیب، پس احدی را بر غیب خویش آگاه نسازد...."
"و اما سنتی که از امام (علیه السلام) لازم است در او باشد، صبر در سختی ها وناراحتی ها است تا این که خداوند برای او فرج برساند...(۹۸۹).
حاصل از این اخبار وروایات دیگر این که تحمل مورد بحث که در فرمایشات امامان (علیهم السلام) آمده با سه امر تحقق می پذیرد:
۱ - شناخت امور وفضیلت امامان (علیهم السلام).
۲ - پذیرفتن وتسلیم بودن نسبت به آن.
۳ - نگهداری آن از غیر اهلش.
و چون بعضی از فرشتگان وپیغمبران به حسب مراتبشان از شناخت بعضی از خصوصیات وفضایل والای ایشان قاصرند، فرمودند: تحمل نمی کند آن را جز فرشته مقرب...، که تحمل نکردن ایشان از جهت قصورشان از شناخت قسمتی از ویژگی هایی است که خداوند به محمد وآل معصومش (علیه السلام) اختصاص داده نه از جهت تسلیم نبودن، چون که این کفر ورزیدن به خداوند است - چنان که در روایت آخر فایده اول گذشت - بلکه اسرار وعلومی دارند که فرشتگان مقرب وانبیای مرسل نیز تحمل نتوانند کرد. چنان که در بصائر به سند خود از ابی الصامت آورده که گفت: شنیدم حضرت ابی عبد الله صادق (علیه السلام) فرمود: از حدیث ما است که تحمل نکند آن را نه فرشته مقرب ونه پیغمبر مرسل ونه بنده مؤمنی. عرضه داشتم: پس چه کسی آن را تحمل کند؟ فرمود: ما آن را تحمل داریم(۹۹۰)🍃🌴🍃🍃🌴🍃🌴🍃
🍃📖قسمت 4⃣2⃣1⃣
27.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 کارگاه مهدویت و🔥فرق انحرافی
💠 جلسه 1️⃣
🎤 استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت کشور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی به آدم چقدر حال میده خدا پشت سرش باشه :)))
'پیشنهاد دانلود'
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
خانواده آسمانی 22.mp3
11.52M
#خانواده_آسمانی ۲۲
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_انصاریان
✦ رحمت خداوند زمانی بر انسان کامل شد که او را " برترین مخلوقات " قرار داد.
و به واسطه این رحمت عظیم از او یک طلب دارد؛
آن طلب چیست؟
#هدف_خلقت
#مودت
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
امام زمان 005.mp3
1.51M
✍️احساس بی پناهی در زمان مشکلات،
به این دلیله که؛
ما پناه آرامش بخشی سراغ نداریم!
❣️دلهای ما،بی پناه نیست!
باید آنرا به پناهگاهش برسانیم😊
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
☘هفدهم ماه رجب☘
🕊#شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)🕊
🔸ولادت: ۲۵ اسفند ۱۳۳۴
🔸شهادت: ۹ بهمن ۱۳۶۲
🔹محل شهادت: فکه
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔸برای انقلاب باید خیلی سختی بکشیم
یک شب وقتی برگشت، خیلی گرفته و ناراحت بود. از او سوال کردم: "چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی؟" گفت: "برای شناسایی منطقهای رفته بودیم، دو نفر از دوستام اونجا شهید شدن."
من با شنیدن این مطلب تحت تاثیر قرار گرفتم و گریه کردم. او به من گفت:"نه، گریه نکنین، تا هر خانوادهی ایرانی یه شهید نده، انقلاب ما موندگار نمیشه. باید هر خانواده، یه شهید بده تا قدر این انقلاب رو بدونه. شما نمی دونین که برای این انقلاب چقدر زحمت کشیده شده، من از اینکه دوستام شهید شدن ناراحت نیستم، از این ناراحتم که اونها دیگه زنده نیستن تا بتونن برای ریشه کن کردن آمریکا و اذنابش فعالیت کنن."
حسن میگفت :"برید، دو دستی به کار بچسبید و قدر انقلاب رو بدونین. ما باید ریشهی ظلم رو از روی زمین بکنیم و برای این مهم ، خیلی سختی خواهیم کشید."
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خاطره شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حسن باقری
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🏴 منتظران ظهور 🏴
سامری در فیسبوک #قسمت_بیست_هفتم 🎬: روزها در پی هم می آمد و میگذشت و روزگار، روی دیگرش را به احمد ه
سامری در فیسبوک
#قسمت_بیست_هشتم 🎬:
مرد از زیر عینک گرد خود، نگاهی به همبوشی کرد و ادامه داد: تو باید گام به گام و طبق برنامه ای که ما برایت چیده ایم پیش بروی و از سر احساسات و بی اطلاعی هیچ حرکتی نکنی، ما سالهاست که روی مردم دنیا، علی الخصوص کسانی که در خاورمیانه زندگی می کنند، تحقیقات وسیعی داشته ایم، تحقیقاتی که به کنکاش در تاریخ و قرون و اعصار پیش از ما، پرداخته و به نتایج قابل توجهی رسیده ایم و سپس رویش را به مرد کناری اش کرد و گفت: آقای اریک شما ادامه بحث را بفرمایید، چون در این مورد تجربیاتتان بیشتر است.
آن مرد که هیکلی چهار شانه با کله ای که فقط شقیقه هایش مو داشت و ابروهایی که از شدت بوری انسان فکر می کرد ،ابرویی ندارد به همبوشی خیره شد وگفت: با تشکر از همکارم، بله ایشان کاملا درست می فرماید، ما طبق پژوهش هایی که انجام داده ایم به تمام اخلاق و عادات ملتها اشراف کامل داریم، البته در سالهای اخیر تصمیم مهمی گرفته ایم تا این تحقیقات را عملا امتحان و راستی آزمایی کنیم و می خواهیم از ملت های خاورمیانه نمونه های خونی دریافت کنیم تا به ژنتیک اصلی آنها نیز دست پیدا کنیم و با توجه به آزمایش ها، می توانیم با انجام کارهایی که به ذهن کمتر کسی میرسد، ژنتیک آنها را طبق خواست خودمان تغییر دهیم، اما هنوز این طرح در مرحله اولیه است و انقدر پیشرفت نکرده که برای مأموریت شما به این جنبه دل خوش کنیم.
ولی به شما می گویم، مردم کشورهای مسلمان، معمولا هیچ حرفی را بدون دیدن علائم و نشانه های اعجاز انگیز قبول نمی کنند که ما برای شما اعجازهایی در نظر گرفتیم، در مرحله دیگر، بعد از پذیرش، مردم به دنبال پیشینهٔ شما خواهند رفت و شما که در ابتدا می خواهید ادعای نیابت امام آخرین انها را نمایید ، حتما باید پیشینه ای دینی داشته باشید، پس لازم است به محض مراجعت به کشور خودتان، قبل از ابراز ادعایتان مدتی را در بزرگترین حوزه علمیه شیعیان که همان حوزه نجف است به کسب علم مشغول شوید و سعی کنید در کلاس درس علمایی شرکت کنید که در بین مردم خوشنام و مقدس هستند، این یک رمز مهم برای پیروزی توست.
در این هنگام مرد دیگری که همردیف با احمد همبوشی نشسته بود و تا آن زمان ساکت بود، لب به سخن گشود و گفت: و البته اگر در کارنامه شما تحمل یک مدت حبس هم ثبت شود بسیار بهتر خواهد بود چون با توسل به این مورد می شود از شما یک قهرمان هم ساخت.
با این حرف تمام سالن شروع به دست زدند نمودند و احمد همبوشی یا همان احمد الحسن خود را نه در زمین بلکه در آسمان و در حال پرواز در بین ابرها حس می کرد.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
سامری در فیسبوک
#قسمت_بیست_نهم 🎬:
ابتدای سال ۱۹۹۹ میلادی بود، احمد همبوشی سابق و احمدالحسن حال، واردشهر نجف اشرف شد، سالها دوری از عراق گویی برایش درد آور نبود و دلش می خواست اگر اجازه داشت بر می گشت به همان جا که بود، اما حیف که مأمور بود و معذور و رفاه مالی اش در گرو خدمتی بود که انجام میداد.
احمدالحسن چمدان بزرگ و سنگین دستش را روی زمین می کشید و چرخ های چمدان شیاری نازک روی خاک ایجاد می کرد، نگاهی به اطراف کرد و زیر لب گفت: انگار اینجا بعد از گذشت چند سال هیچ تغییری نکرده، اه اه مردم اینجا فکر می کنند زندگی همین است که در این کشور بحران زده جاریست و نمی دانند زندگی واقعی چیست.
احمد کمی جلوتر رفت، بارش سنگین بود و می بایست زودتر جایی برای خود پیدا کند، اما فعلا تا جور شدن جا، می بایست به مسافرخانه ای، هتلی چیزی برود.
احمد سر خیابان اصلی ایستاد و منتظر ماشین بود، اما انگار تاکسی ها هم گم و گور شده بودند، پس به ناچار پسری که پشت گاری چوبی ایستاده بود را صدا زد و گفت: می توانی مرا به نزدیک ترین مسافرخانه برسانی؟!
چهرهٔ آفتاب سوخته پسرک با لبخندی از هم باز شد و گفت: البته که می توانم به شرطی که کرایه را الان بدهی.
احمد دست در جیبش کرد و اسکناسی بیرون اورد، برقی در چشمان پسر درخشید و فورا با گاری جلوی پای او ایستاد، اسکناس را در یک لحظه قاپید و گفت: بفرمایید سوار شوید.
احمد الحسن چمدان را روی گاری گذاشت و خودش هم در کنار ان قرار گرفت، گاری به حرکت درآمد و احمد الحسن که احساس یک تاجر ثروتمند را داشت گفت: حیف که حال و حوصله نداشتم وگرنه صبر می کردم تا ماشینی در خور پیدا کنم.
پسرک که صدایش از شدت هیجان می لرزید گفت: گاری که بهتر است، هم هوا می خورید و هم از نزدیک اطراف را می بینید، قول می دهم طوری گاری را حرکت دهم که کوچکترین ناراحتی برای شما پیش نیاید.
احمد سری تکان داد و گفت: باشد قبول، آیا هتلی سراغ داری که تر و تمیز باشد و اب و غذا هم محیا داشته باشد؟!
پسر مانند انسانی کارکشته گفت: بله ...هتل که نه اما مسافرخانه ای را می شناسم که خیلی زیباست و غذاهای خوشمزه ای هم دارد.
احمد الحسن طوری رفتار می کرد که اطرافیان او را تاجری خارج نشین می دیدندو اصلا فکر نمی کردند او روزگاری در همین شهر بوده و حتی وعدهٔ غذایی اش هم می دزدیده...
بالاخره به مسافرخانه مورد نظر رسیدند، جلوی در احمد الحسن از گاری پیاده شد، پسرک که خود را مدیون سخاوت او می دانست، چمدان بزرگ و سنگین روی گاری را با هزار زحمت پایین آورد و کنار در مسافرخانه گذاشت در همین هنگام دو زن از مسافرخانه بیرون آمدند، پوشیه هر دو بالا بود، یکی از زنها میانسال و دیگری دختری جوان و بسیار زیبا بود، احمد الحسن غرق زیبایی دخترک شده بود که با صدای پسر به خود آمد..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🎞🎞🎞🎞🎞🎞
سامری در فیسبوک
#قسمت_سی🎬:
احمد غرق دخترک زیبای پیش رویش بود که با صدای پسرک به خود آمد: اینجا مسافرخانه آقا سید مرتضی است و در همین حین خانم میان سال جلو آمد و گفت: چطوری عامر؟! باز برای ما مسافر آوردی؟!
پسرک لبخندی زد و گفت: این هم در عوض اون غذاهای خوشمزه ای که همیشه به من میدین!
احمد سعی کرد خودش را جوانی سر به زیر که از نگاه به نامحرم گریزان است، نشان دهد. بعد از کلی دید زدن سرش را پایین انداخت و گفت: سلام، این مسافرخانه از آن شماست؟!
زن نگاهی به احمد با کت و شلوار اتو کشیده اش کرد و گفت: بله، منزل خودتون هست، مسافرخانه توسط همسرم اداره میشه و گاهی روزها من و دخترم زینب هم برای آشپزی و کمک به اینجا می آییم و بعد با لحنی حاکی از تعجب گفت: من فکر کردم از عرب های کشورهای همسایه اید اما لهجه تان می گوید که شما از عراق عرب هستید!
احمد همبوشی که تازه متوجه شده بود این دختر زیبا که دل او را ربوده دختر این خانم هست، با حالتی دستپاچه گفت: نه! من هم هموطن شما هستم از بصره می آیم.
زن که انگار از دیدن یک همشهری ذوق زده شده بود گفت: چه خوب! ما هم از اهالی بصره هستیم، از منطقه ابوالخصیب اما دست روزگار ما را به اینجا کشانده، پس صبر کنید سفارشتان را به آقا سید مرتضی که از سادات ابوالخصیب هستند بکنم تا بهترین اتاق اینجا را در اختیار شما قرار دهد.
احمد الحسن که انگار در دلش عروسی برپا بود، لبخندی زد و گفت: شما لطف دارید، زن داخلش شد و احمد قبل از داخل شدن دوباره به دخترک نگاهی کرد و با لحنی که شیطنت از آن می بارید گفت: اول شما بفرمایید، خانم ها ارجحترند، دختر که تازه متوجه نگاه هیز احمد الحسن شده بود، پوشیه اش را پایین انداخت و بدون اینکه حرفی بزند یا به او تعارف کند وارد مسافرخانه شد.
احمد زیر لب گفت: از دختران متکبر خوشم می آید، تو از آن من خواهی شد چه خودت بخواهی و چه نخواهی و سپس وارد مسافرخانه شد.
آقا سید مرتضی طبق سفارش خانمش بهترین اتاقش را در اختیار احمد الحسن گذاشت و احمد همبوشی در کمتر از یک ساعت اینقدر آسمان ریسمان و راست و دروغ بهم بافت که توجه سید مرتضی را به خود جلب کرد و سید مرتضی فکر می کرد با جوانی مؤمن و متعهد که تشنهٔ علم و دانش است روبه رو شده است.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🎞🎞🎞🎞🎞