eitaa logo
🌹 منتظران ظهور🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
8.9هزار ویدیو
295 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی وَ یُحیِ الاَرض مِن بَعدِ مَوتِها مدیر: @Montazer_zohorr تا امر فرج شود میسّر بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات🌱🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐📚💐ثانیه های مهدوی🌺🌺🍃🍃 🖋🎙مطالب ناب درمسیربصیرت افزایی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
امام زمان 089.mp3
3.27M
و تو تنهــا خورشیدِ عالَمی! وای بر من، آنقدر به ستاره های دور و برم خو گرفته ام، که انگار اصلاً نمی بینمت! تا دیـر نشـده... چشمانم را برای دیدنت بینا کن. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜 : رابطه 💚نویسنده: سیده زهرا بهادر 🧡ژانر: مذهبی 💛با ما همـــراه باشیـــــن 🎷 درکانال از امشب https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
50.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 فیلم کامل بیانات امام خامنه‌ای ارواحنافداه در دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت. ۱۴۰۳/۷/۴ 📣 ╰─┅─•🍃🌸🍃•─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌این حرف امروز اقا ، تحلیل نبود ، بلکه است. ✅ قطعاً جبهه مقاومت پیروز است به مدد الهــــــی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 نه داد زد و نه بالا پایین پرید و نه دستی تکان داد. 🍃فقط تمام عشق و ارادت پاک خود را از نای حزین خود سر داد. 🍃تمام مجلس محو نوای جانسوز او و در دست اوست. 🌹شادی روح پاک و مطهر شهید والامقام نادر دیرین و همۀ شهداء و اموات صلوات🌹 شهید 🌸🍃🇮🇷🍃🌸 هفته دفاع مقدس برهمه رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس مبارکباد. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آیت الله خامنه‌ای برای آزادسازی قدس حکم جهاد عمومی صادر فرمودند 🔻حوادث لبنان و فلسطین هم جهاد فی سبیل الله است؛ یک کشور اسلامی یعنی فلسطین به وسیله خبیث‌ترین کفار عالم غصب شده، حکم قطعی شرعی این است که بر همه واجب است تلاش کنند، کمک کنند؛ فلسطین را به مسلمانان، به صاحبان اصلی‌اش برگردانند؛ مسجدالاقصی را برگردانند. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 اگر کسی‌ از گناهان‌ کبیره‌ اجتناب‌ کند، گناهان‌ صغیره‌اش‌ خود بخود آمرزیده‌ می‌شود؛ و دیگر برای‌ آمرزش‌ آن‌ نیازی‌ به‌ شفاعت‌ ندارد. آیه قرآن چنین می‌فرماید: إِن‌ تَجْتَنِبُوا کبَآئرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکفِّرْ عَنکمْ سَیئاتِکمْ اگر شما از گناهان‌ بزرگی‌ که‌ از آن‌ نهی‌ شده‌اید اجتناب‌ ورزید، ما گناهان‌ کوچک‌ شما را می‌آمرزیم.. پیامبراکرم نیز در این باره فرمودند: إنَّ شَفَاعَتِی‌ لاِهْلِ الْکبَآئِرِ مِنْ أُمَّتِی‌ شفاعت من برای گناهان کبیره امت من است. ٣١ ١٤ص٣٠٨ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜 : رابطه 💚نویسنده: سیده زهرا بهادر 🧡ژانر: مذهبی 💛با ما همـــراه باشیـــــن 🎷 درکانال https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان داستانی رابطه💖 قسمت اول مطب دکتر رایحه جلسه مشاوره ی خانم سین/ الف نگاهی به برگه هایی که پر کرده بود انداختم و نگاهی به ساعت هنوز یک ساعتی مانده بود تا مریم بیاید، به خانم امیری گفتم: به نفر بعدی بگید بیان داخل... مضطرب خودش رو یه گوشه ی صندلی جمع کرده بود دستهاش رو گاهی به صورت می کشید و گاهی بهم گره میزد چند دقیقه ای با همین روال گذشت... نگاهش کردم و گفتم: خوب بفرمایید شروع کنید من در خدمتم... لبش رو گزید و گفت: از کجای بدبختیام بگم! در حالی که خودکار دستم بود و برگه های جلوم رو بررسی میکردم مهربانانه نگاهش کردم و گفتم: خانمی اینجا شما خیلی کلی نوشتید دقیقا این مسئله از کی شروع شد؟ عزیزم باید دقیق توضیح بدید تا بتونم کمکتون کنم.... با شروعش من هم نکته هایی که شاید خودش هیچ وقت بهشون توجه نکرده اما مسئله های مهمی رو نشون میداد خلاصه وار روی کاغذ می نوشتم تا بهتر بتونم گرهی باز کنم... سرش رو تکون داد و نفس عمیقی کشید و گفت: همه چی از یه دعوای به ظاهر ساده شروع شد یه دعوایی شبیه همه ی دعواها و بحث های زن و شوهری... ( پس میدونه دعوا های زن و شوهری همه جا هست و یه مسئله طبیعیه) حدود یکسال پیش بود با دانیال بحثم شده بود! مثل همیشه برای اینکه بحث ادامه پیدا نکنه از خونه زد بیرون... (همسرش برای تموم کردن بحث از از محیط دعوا خارج میشه) منم برای اینکه کمی اعصابم آروم بشه گوشی تلفن رو برداشتم و بی هدف داخل فضای مجازی می چرخیدم که یکدفعه پیامی داخل پی وی شخصیم توجهم رو جلب کرد! ( نمیدونه راهکارهای آرامش اعصاب چیه به همین علت بی هدف چرخیدن داخل فضای مجازی را ترجیح میده) پیام را که باز کردم پروفایل فرستنده عکس گل رزی بود که نوشته بود: سلام چقدر عکس پرفایل شما زیباست این زیبایی از اندیشه ی زیبا شما حکایت می کند ستودنی هستید... آخرش هم یه استیکر گل گذاشته بود... (توجه به جزئیات و ظاهر فرستنده پیام) حالم بد بود اما با خواندن این پیام بدتر شد با خودم گفتم: آره ستودنی هستم ولی کیه که قدر بدونه! ترجیح دادم جوابش را تنها با فرستادن یه استیکر گل جواب بدم اما ذهنم درگیر شده بود... ( بدتر شدن حال نشون میده توی موقعیت مقایسه قرار گرفته) درگیر اینکه چطور کسی که مرا نمی شناسه و ندیده تنها با خوندن چند متن و دیدن چند عکس اینقدر جذاب منو توصیف می کنه اما کسی که سالها باهاش دارم زندگی میکنم قدر منو نمی دونه و وسط جر و بحث براش غیر قابل تحمل میشم و از خونه میزنه بیرون! ( مسئله رو وارونه دیده چون خودش ازعان میکنه کسی که نمی شناستش، شاید اگر بشناسه قضیه فرق کنه، فعل خوب ترک محیط همسرش رو به اشتباه غیر قابل تحمل بودن خودش برداشت کرده و دچار خطای شناختی شده) چند روزی از این ماجرا گذشت... من و دانیال به روال عادی زندگی برگشتیم مثل همه ی زندگی ها هرازگاهی سر یه مسئله بحثمون میشد و آخر سر هم بعد از چند ساعت همه چی به روال عادی بر می گشت... (تاکید بر دانستن اینکه جر و بحث در همه ی زندگی ها هست) اما چند وقتی بود که حال من عادی نبود پیام هایی که توی پی وی شخصیم می اومد حکایت از حال و روزی داشت که من آرزوش رو داشتم حال و روزی که اصلا شبیه این زندگی نبود! دنبال کسی بودم درکم کنه! کسی که خوبی های منو ببینه! (کم کم دچار مقایسه و رویا پردازی شده بین فردی که باهاش زندگی میکنه با فردی که ندیده و تنها مکالماتی بینشون رد و بدل شده) نفس عمیقی کشید و با همون استرس مدام با انگشت های دستش ور می رفت... (حالت بدنی حکایت از استرس بالا داره) ادامه داد نمی دونستم کیه! اوایل خیلی مختصر جوابش رو میدادم و تنها به تشکری بسنده میکردم اما انگار خوب بلد بود فقط خوبی ها رو ببینه و خوبتر از اون بیانشون کنه... ( تاکید بر نگاه یک بُعدی فردی و یک بُعدی رفتاری از چندین بُعد موجود، فقط خوب دیدن و فقط از خوبی ها گفتن) گاهی با خودم می گفتم شاید یه آدم تنها مثل منه! شاید هم یه آدم بیکار که حوصله اش سر رفته! شایدم یه شیاد کلاه بردار! اما این آدم هیچ وقت حرف از تنهایی نمی زد! هیچ وقت درخواست پلیدی بیان نکرد! (دادن احتمالات معقول خطر اما به سادگی توجیه کردنشون) فقط و فقط از من می گفت! نه از خود من، که از تفکر من! چون ظاهری از من ندیده بود که آدم ظاهر بینی باشه! با این رفتارهاش بعد از گذشت یه مدت کم کم یه حسی شروع شد... (نیاز به توجه داشته و دیده شدن نه فقط ظاهری) یه حسی که اولش هیچ حرف شخصی رد و بدل نمیشد فقط حرف از خوبی ها بود تا اینکه کم کم از خودش گفت: از اینکه به من علاقمند شده! نمیدونم چرا نگفتم که متاهلم شاید.... شاید... چون یه حسی درون خودم هم بوجود اومده بود.... (غلبه احساسات بر قدرت عقل و...) نویسنده: سیده زهرا بهادر https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان داستانی رابطه💖 قسمت دوم از یه طرف نگرانم بخاطر دانیال چون واقعا زندگیم بد نبود هر چند ایده آل نیست از یه طرف هم یه وابستگی بوجود اومده که نمیتونم رهاش کنم! بعد با بغض و مستاصل گفت: خانم دکتر بعضی وقتا به طلاق فکر می کنم بعضی وقتا هم به خودم میگم معلوم نیست آخر این رابطه چی میشه! من چکار باید کنم؟ دانیال شوهر ایده آلم نیست نمیگم بده، ولی خوب اونیم نیست که من می خوام بعد هم سکوت کرد... (ایجا وابستگی کاذب، فکر کردن به گزینه های واقعی برای فردی مجازی، احساس ناراحتی از رابطه بوجود اومده، تردید داشتن بین انتخاب درست و انتخاب احساسی) چند لحظه ای صبر کردم که مطمئن بشم حرفهاش تموم شده وقتش بود من شروع کنم بسم اللهی گفتم ومثل همیشه امید اولین تزریق بود اینکه نگران نباشید این مسئله کاملا قابل حله همین که اومدید مشاوره یعنی می خواهید تلاش کنید تا این مسئله حل بشه پس حالا که اولین قدم رو برداشتید همراه ما تا آخر این مسیر بیاید انشاالله درست میشه. با همون استرس گفت: الان من باید چکار کنم؟ نمیشه که هر دو تاشونا دوست داشته باشم آخه احساس میکنم اینجوری نامردیه! قلب آدم باید فقط برای یکی باشه ولی من بین دو راهی گیر کردم، دو راهی عشق... بعد هم اشکش از گوشه ی چشمم جاری شد همونطور که اشاره به دستمال کاغذی میکردم گفتم: آدم معمولا وقتی بین دو راهی قرار میگیره تنها راهش اینه که انتخاب کنه تا بتونه وارد یه مسیر بشه و از سردرگمی بیرون بیاد! سرش رو آورد بالا و گفت: خوب من نمیتونم بین دانیال که چندین سال باهاش زندگی میکنم با مبین که یک سال با هم حرف میزنیم یکی رو انتخاب کنم اصلا به خاطر همین اومدم پیش شما... لبخندی زدم و گفتم: خوب درست اومدید اما برای اینکه بتونید درست انتخاب کنید باید تمام کارهایی که میگم رو انجام بدید قبوله! گفت: من واقعا از این وضعیت خسته ام سعی خودم رو میکنم ولی از الان نگران حذف شدن هر کدومشون هستم؟ نگاهش کردم و گفتم: ببینید این نگرانی شما الان طبیعیه اما مطمئن باشید وقتی با اطمینان و خیال راحت انتخاب درستی داشته باشید از اینکه وارد مسیر درست شدید نگران نخواهید بود. برگه ای را به سمتش دادم و گفتم: حالا اولین قدم اینه که تا دفعه ی بعد این برگه را کامل برای من پر کنید حواستون باشه به همه ی رفتارها دقیق فکر کنید و بنویسید این برگه مثل یه ترازو به دوقسمت تقسیم شده هر کفه ی این ترازو بالاتر بره شناخت مسیر رو برای شما راحتتر میکنه. یک قسمت شما باید هر خوبی یا بدی، با تاکید میگم دقت کنید هر چی که فکر می کنید خوبی یا بدی حساب میشه از یه تلفن زدن تا خرید خونه تا جمله ای که مثلا خانم چیزی نیاز نداری هم جز این قسمت می نویسید. یک طرف خوبی ها و بدی های همسرتون، طرف دیگه هم خوبی ها و بدی های فرد ناشناس مجازی. با تعجب نگاهی به برگه کرد و نگاهی به من! بعد گفت: یعنی این برگه مشکل من رو حل میکنه؟! لبخندی زدم و گفتم: نه این برگه مشکلی رو حل نمیکنه اما میتونه در شناسایی مشکل خیلی بهمون کمک کنه! برای حل کردن یه مسئله اول باید مشکل رو پیدا کرد تا بعد براش بشه نسخه پیچید و حلش کرد. با عجله گفت: خوب من همین الان بهتون میگم هر کدومشون چه ویژگی های خوب یا بدی دارن واقعا نیازی به این برگه نیستاااا! نفس عمیقی کشیدم و با همون لبخند از روی صندلی بلند شدم و رفتم سمت تخته ی وایت برد، ماژیکی رو برداشتم و بعد یه محور روی تخته کشیدم که از عدد صفر تا صد روش نشون داده میشد ادامه دادم به نظر شما همسرتون از نظر بدی چه عددی روی این محور میگیره؟ نگاهم کرد و کمی ابروهاش بهم گره زد و گفت: شاید هشتاد و پنج! جلوی عدد هشتاد و پنج علامتی زدم و بعد پرسیدم: به نظر شما بدترین آدم روی کره ی زمین کیه! متعجبانه گفت: بدترین آدم روی زمین شاید شمر! گفتم: خوب چه عددی بهش میدی؟ گفت: خوب صد دیگه! لبخندی زدم و روی محور عدد صد رو علامت زدم گفتم یعنی تفاوت همسر شما با شمر ملعون فقط پانزده امتیاز! یعنی آقا دانیال اینقدر بده! خودشم خندش گرفت گفت: نه خدایش دیگه در این حدم نیست! دانیال رو بذارید شصت و پنج! گفتم: خوب شما بعد از شمر به هیتلر از نظر بد بودن چه عددی میدی؟ گفت: هیتلر! نمیدونم شاید هشتاد یا نود... گفتم: خوب یعنی آقا دانیال فقط بیست عدد از نظر بدی با هیتلری که بیش از چندین هزار آدم کشته تفاوت داره؟ لبهاش رو گزید و گفت: آخه نه! نه! به بدی هیتلرم نیست درسته یه عیبهایی داره اما این مدلی نیست آزار جمعی نداره! دانیال رو بذارید روی عدد چهل و پنج... گفتم: ببینید تفاوت فکر کردن و نوشتن چقدر زیاده!!! نویسنده: سیده زهرا بهادر
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان داستانی رابطه💖 قسمت سوم سری تکون داد و گفت: درسته! گفتم: پس برگه رو با دقت پر کنید چون خیلی اهمیت داره و نکته ی مهم اینکه اجازه ندی ذهنت متوقف بشه روی چند تا ویژگی کلی! هر چیزی که به نظرتون خوب یا بد هست رو با ریز جزئیات بنویسید! از تمام‌جذابیت های ذهنی که هر کدومشون برات دارن و همینطور ویژگی های غیر قابل تحمل! سعی کن از بارش فکری استفاده کنی... نگاهم کرد و گفت: بارش فکری یعنی چی؟ گفتم: یعنی اینکه اجازه بدی هر چیزی که به ذهنت اومد رو بنویسی حتی چیزهای خنده دار یا حتی چیزهایی که فکر می کنی خیلی مهم نیستن و شاید مسخره به نظر بیان به این نوع نوشتن میگن بارش فکری یعنی برای ذهنت مانع درست نکنی که بعضی چیزها رو ننویسی! این روش برای خیلی از مسائل زندگی کاربرد داره خیلی کمک کننده است تا انسان راحتتر مشکلش رو یا حتی گاهی راه حل رو شناسایی کنه! بعد هم با توضیح دادن یک سری نکات از در اتاق رفت بیرون... خانم امیری اومد داخل و گفت: خانم دکتر دوستتون ده دقیقه ای هست تشریف آوردن بگم بیان داخل؟ گفتم: آره حتما مریم با دیدنم چادرش رو کمی جمع و جور کرد و خیلی مودب نشست روی صندلی، پاهاش رو جفت کرده بود، احساس کردم خیلی یه جوری نشسته! گفتم: مریم چرا اینجوری نشستی؟! راحت باش! نگاهم کرد و خیلی رسمی اما سوالی گفت: خانم دکتر مگه شما نشنیدین؟! گفتم: چیو!!! گفت: بزرگان ما میگن جلوی دو گروه هم مودب بشینید هم ذکر یا ستار العیوب از دهنتون نیفته! متعجب داشتم نگاهش میکردم... خیلی جدی ادامه داد: یکی جلوی عرفا چون چشم برزخی دارن و میدونن شما چکاره ای، یکی هم جلوی روانشناس ها چون از رفتارت می فهمن چکاره ای! دیگه منم جانب احتیاط رو پیش گرفتم رایحه خانم خصوصا اینکه داخل فضای مطب هم هستیم... چشم هام رو ریز کردم و با خنده گفتم: دختره ی مجنون! ببین مریم تو هر کارم کنی هویتت فاش شده است خیلی خودت رو اذیت نکن! لبخندی زد و گفت: چه خبر حالا خانم دکتر؟ اوضاع و احوالت خوبه؟ نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خدا رو شکر... یکدفعه مریم گفت: یا خدااااااا عمق این تنفس حکایت از طوفان شدید در اعماق دل داره! چیزی شده رایحه؟ خندم گرفت و گفتم: تو هم روانشناس خوبی میشیاااا... گفت: نفرمایید تاثیر همنشینی با دوستان مشاور هست وگرنه من همان خاکم که بودم... گفتم: نگو اینجوری مریم.... چیز خاصی نیست حقیقتا این چند وقت خیلی نوع مراجعه کنندهام متفاوت شده همش حرف از فضای مجازیه، حرف از رابطه است ذهنم درگیر شده... چشمهاش رو درشت کرد و با حالت دستش بهم اشاره کرد و گفت: پس بگو چرا مثل مرغابی پر کنده شدی! خانم دکتر زشته! شما دکتری! چرا به اصول مشاوره ای پایبند نیستی به قول خودت باید مرغابی باشی دیگه! وقتی میری زیر آب مشکلات مردم باید وقتی اومدی بیرون بخاطر پرهای چرب خیس نباشی! بعد با خنده گفت : فکر کنم رایحه چربی پرهای ذهنت اومده پایین! همینجوری که داشتم نگاهش میکردم! گفتم: مریم خانم اول اینکه درسته اصل مرغابی یه اصل مهم در مشاوره است! اما عزیزم منم انسانم نمی تونم که واقعا مرغابی باشم بالاخره این همه تغییر در مراجعه کننده هام ذهنم رو مشغول کرده ، دنبال راهکارم یعنی واقعا نمیشه کاری کرد؟! قیافه اش جدی شد و سرش رو با تاکید تکون داد گفت: آره متاسفانه درست میگی ولی به قول خودت نمیشه که نداریم! اصلا نظرت چیه یه حرکتی بزنیم یه کاری کنیم نمیدونم چی؟! ولی خوب بهش فکر کنیم... انگار یکدفعه چیزی در ذهنم جرقه زد و گفتم: آره مریم میشه! میشه یه کارایی کرد! فقط اینکه سه شنبه یه جلسه بذاریم بیشتر در این مورد فکر کنیم تا با یه برنامه ریزی دقیق بریم جلو... نویسنده: سیده زهرا بهادر https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c