"و از علی بن مهزیار است که گفت: به حضرت ابوالحسن صاحب العسکر امام هادی (علیه السلام) نامه نوشتم واز او درباره فرج پرسیدم، در جواب نوشت: هرگاه صاحب شما از سرزمین ظالمین غیبت کرد، متوقع فرج باشید(۳۱۹).
و از احمد بن اصحاق بن سعد الاشعری منقول است که گفت: بر حضرت ابومحمد حسن بن علی عسکری (علیه السلام) داخل شدم وتصمیم داشتم درباره جانشین بعد از خودش سؤال کنم، پس خود آن حضرت سخن را آغاز کرد وفرمود: ای احمد بن اسحاق! به درستی که خداوند - تبارک وتعالی - از هنگام خلقت آدم ونیز تا هنگام برپایی قیامت زمین را هیچ گاه از حجت خود بر خلق خالی نگذاشته ونخواهد گذاشت، به حجت الهی بلا را از اهل زمین دور می سازد وبه (برکت) او باران فرو می بارد وبه او برکات زمین را بر می آورد.
پرسیدم: یابن رسول الله! پس امام وخلیفه بعد از شما کیست؟ برخاست وبا عجله به اندرون خانه رفت، سپس بیرون آمد در حالی که کودکی سه ساله که صورتش مانند ماه شب چهارده بود بر شانه داشت، آن گاه فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر بر خداوند (عزّ وجلّ) وحجت هایش عزیز نبودی این فرزند را به تو نشان نمی دادم، او همنام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) هم کنیه آن جناب است که زمین را پر از قسط وعدل کند در حالی که پرشده باشد از جور وظلم. ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امت مثل خضر وذوالقرنین است به خدا سوگند! او غیبتی خواهد داشت که در آن از هلاکت نجات نمی یابد مگر آن که خداوند (عزّ وجلّ) او را به اقرار واعتقاد به امامتش ثابت بدارد، وبه دعا کردن برای تعجیل فرجش توفیق دهد"
"احمد بن اسحاق می گوید: عرضه داشتم: آیا نشانه ای هست که قلبم به آن اطمینان وآرامش یابد؟ پس آن کودک با زبان عربی فصیح سخن گفت وفرمود: من بقیة الله در زمین او وانتقام گیرنده از دشمنان او هستم، پس از دیدن عین دنبال اثر ونشانه مگرد، ای احمد بن اسحاق!
احمد بن اسحاق گوید: پس خوشحال ومسرور بیرون آمدم. چون روز بعد شد، دوباره به خدمت آن حضرت رسیدم وعرض کردم: یابن رسول الله! من به آنچه بر من منت گذاشتی خیلی خوشحالم، پس روشی که در او از خضر ذی القرنین جاری است کدام است؟ فرمود: ای احمد! طول غیبت. گفتم: یابن رسول الله! حتماً غیبت او طولانی خواهد شد؟ فرمود: آری، سوگند به پروردگارم تا جایی که بیشتر کسانی که معتقد! این امر هستند از آن برگردند وباقی نمی ماند مگر کسی که خداوند (عزّ وجلّ) از او برای ولایت ما پیمان گرفته باشد وایمان را در قلبش بنویسد واو را به روحی از جانب خود تایید فرماید. ای احمد بن اسحاق! این امری از امور الهی وسری از اسرار خداوند وغیبی از غیب الله است، پس بگیر آنچه به تو آموختم وآن را مخفی بدار واز شاکرین باش که فردای قیامت با ما، در علیین خواهی بود(۳۲۰).
"و از ابومحمد حسن بن محمد المکتب منقول است که گفت: آن سال که شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری (قدس السره الشریف) در گذشت، من در مدینة السلام (بغداد) بودم، چند روز قبل از فوتش به حضورش رفتم، دیدم برای مردم توقیعی بیرون آورد که صورت آن چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ای علی بن محمد سمری! خداوند اجر برادرانت را در حق تو زیاد گرداند، که تو تا شش روز دیگر خواهی مرد، پس امر خودت را جمع آوری کن وبه جانشینی بعد از خودت وصیت مکن که غیبت تامه واقع شده، وظهور نیست مگر به اذن خداوند (عزّ وجلّ) وآن بعد از طول مدت وقساوت دل ها وپر شدن زمین از ستم خواهد بود. واز شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای مشاهدت کنند، آگاه باشید! که هرکس پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی ادعای مشاهدت کند؛ دروغگوی افترا زننده است. ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
می گوید: آن گاه ما از توقیع نسخه برداشتیم واز نزد او بیرون رفتیم وچون روز ششم نزد او بازگشتم، در حال احتضار بود. از او پرسیدم: چه کسی وصی بعد از توست؟ در جواب فرمود: لله امر هو بالغه؛ خداوند را امری است که خود آن را خواهد رسانید. واز دنیا رفت - که خدا از او راضی بود - وآن آخرین سخنی بود که از او شنیده شد(۳۲۱)."
"می گویم: این قسمتی از اخبار ائمه اطهار (علیهم السلام) است درباره غیبت امام غایب (عجّل الله فرجه) که با سلسله سندی که من دارم ودر خاتمه کتاب خواهد آمد، از شیخ صدوق در کتاب کمال الدین نقل کردم. مطالبی هم قبلا ذکر شده ومطالبی نیز بعداً خواهد آمد.
در این جا چند نکته را شایسته است ذکر کنیم:
نکته اول: سبب غیبت آن حضرت (علیه السلام)، که آن دو قسم است: قسم یکم آن است که: برای ما بیان شده وپس از ظهور برای ما فاش خواهد شد. شیخ صدوق به سند خود از عبد الله بن الفضل هاشمی روایت کرده که گفت: شنیدم امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود: به تحقیق که صاحب این امر را غیبتی طولانی است وگریزی از آن نیست که در زمان غیبت هر فرد باطل جویی به تردید می افتد.
عرض کردم: چرا؟ فدایت شوم! فرمود: به خاطر امر که فاش کردن آن به ما اذن داده نشده است.
عرضه داشتم: پس وجه حکمت در غیبت او چیست؟ فرمود: همان وجه حکمتی که در غیبت های حجت های الهی پیش از آن جناب بوده است. البته وجه حکمت در غیبت آن حضرت جز بعد از ظهورش معلوم نمی شود همان طوری که وجه حکمت کارهای خضر (علیه السلام) از سوراخ کردن کشتی وکشتن نوجوان وبپاداشتن دیوار برای موسی (علیه السلام) کشف نشد مگر هنگام مفارقت وجدایی آن ها از یکدیگر. ای پسر فضل! این امر (غیبت) از امر خداوند متعال واز سر خدا واز غیب خدا است وچون دانستیم که خداوند حکیم است، گواهی می دهیم به این که همه کارها گفتارهای او موافق حکمت است هرچند که وجه آن بر ما روشن نشده باشد(۳۲۲).
و در توقیعی که در احتجاج از حضرت حجت (عجّل الله فرجه) روایت شده آمده است: واما علت غیبت من، خداوند (عزّ وجلّ) می فرماید: ﴿یا ایها الذین آمنوا لا تسألوا عن اشیاء ان تبد لکم تسوکم﴾ (سوره مائده: ۱۰۱)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از چیزهایی میپرسید که هرگاه برایتان فاش گردد شما را بد آید.
هیچ یک از پدرانم نبود مگر این که در گردن او بیعتی برای سرکش زمانش واقع شد، ولی من در حالی خروج می کنم که بیعتی برای احدی از طاغوت ها برگردنم نیست(۳۲۳).
قسم دوم: آن است که ائمه معصومین (علیه السلام) برای ما بیان فرموده اند که چند وجه است:
۱- ترس از کشته شدن: چنان که در بحث خوف وترس آن حضرت گذشت. واین یکی از علل خروج آن حضرت وقیام باشمشیر نیز هست، همان طور که در حدیث امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آوردیم که فرمود: اگر خروج نکند گردنش را می زنند، یعنی واجب است برای حفظ خودش با شمشیر واسلحه بپاخیزد، زیرا که ظهور اعم است از قیام ونهضت وغیر آن. وچه بسا امام ظاهر است، ولی با شمشیر قیام نمی کند مانند سایر امامان به جز حضرت امام حسین (علیه السلام)، بنابراین اگر قیام ننماید دشمنان، آن حضرت را می کشند، همان طور که پدران طاهرینش را از روی ظلم وکفر وطغیان به قتل رسانیدند.
۲- هیچ کدام از طاغوت ها بر گردن آن حضرت بیعتی نداشته باشند:
که این وجه در توقیع گذشته ودر حدیث امام حسن مجتبی (علیه السلام) ذکر گردیده است.
۳ - امتحان وآزمایش بندگان:
﴿ولیمحص الله الذین آمنوا ویمحق الکافرین﴾ (سوره آل عمران: ۱۴۰)؛ تا اهل ایمان را از هر عیب ونقص پاک گرداند وکافران را هلاک نماید. چنان که در حدیث امام موسی بن جعفر وامام جعفر صادق (علیه السلام) است ودر خوف آن حضرت آوردیم.
و از حضرت رضا (علیه السلام) مروی است که فرمود: سوگند به خدا! آنچه چشم بدان دوخته اید نخواهد شد تا این که آزمایش شوید ومؤمن ومنافق از هم جداً گردید، وتا این که از شما باقی نماند مگر نادرترین پس نادرترین.
و از نعمانی به سند خود از امام صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود: در دوران امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آب فرات طغیان کرد. پس آن حضرت به همراهی دو فرزندش حسن وحسین (علیهم السلام) سوارشدند
"هنگامی که به طائفه ثقیف گذارشان افتاد، آن ها گفتند: علی (علیه السلام) آمده که آب را برگرداند، امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم! که من واین دو فرزندم مسلماً کشته خواهیم شد وحتماً خداوند مردی را در آخرالزمان از اولاد من به خونخواهی ما بر می انگیزاند، والبته او از نظر آنان غایب خواهد بود تا گمراهان مشخص گردند، تا آن جا که یک فرد نادان خواهد گفت: خدا را در آل محمد (علیه السلام) نیازی نیست(۳۲۴).💡📜🔎📙📘📙📗
📝 قسمت 3⃣4⃣
مالکان دروغین بهشت.mp3
7.17M
#پادکست_روز
هیچ کس بهشت نمیره مگر اینکه
یهودی یا مسیحی باشه !
#رهبری | #حجهالاسلام_قرائتی
#استاد_شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🔹آه مظلوم، گریبان ظالم را میگیرد...
👤 استاد مسعود عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلام بر تو ای ذخیره الهی در زمین
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
❇️ آیاتی از قرآن در مدح یاران امام زمان (ع)
✅ امام صادق (ع):
🔸 «صاحب این امر- با تأییدات الهی از هر خطری مصون و- محفوظ است، که اگر همه مردم هم از بین بروند خداوند او و یارانش را میآورد.
و آنها هستند که خداوند در حقّشان فرموده است:
🔶 [اگر اینها (به تعالیم پیامبران) کافر شوند، ما به تحقیق برای آن، گروهی را نگه داشتهایم که آنها کافر بشو نیستند (۱)
🔸 و در حقّ آنها فرموده است:
🔶 [پس بهزودی خداوند قومی را خواهد آورد که آنها را دوست میدارد و آنها نیز او را دوست میدارند، آنها در برابر مؤمنان نرم و متواضع و در برابر کافران خشن و تکبّر هستند]. (۲) (۳)
⬅️ روزگار رهایی، جلد ۱، ص: ۴۲۷
(۱). انعام: ۸۹.
(۲). مائده: ۵۴،
(۳). بحار الانوار جلد ۵۲ صفحه ۳۷۰، الزام النّاصب صفحه ۱۹، ینابیع المودّه جلد ۳ صفحه ۷۷، بشاره الاسلام صفحه ۲۰۷ و الامام المهدی صفحه ۳۹- ۴۱. «إنّ صاحب هذا الأمر محفوظ له أصحابه. لو ذهب النّاس جمیعا أتی اللّه له بأصحابه. و هم الّذین قال اللّه عزّ و جلّ: [فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ، فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ].. .. و هم الّذین قال اللّه فیهم: [فسوف یأتی اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه، أذلّه علی المؤمنین، أعزّه علی الکافرین]».
🏷 #حدیث #امام_زمان (عج) #ظهور
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🏴 منتظران ظهور 🏴
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» #قسمت_سوم 🎬: شراره مانتو قرمز رنگش را که بیشتر شبیه یک بلوز کوتاه بود به تن
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_چهارم 🎬:
شراره جلوی ساختمان چند طبقه ماشین را پارک کرد، کیف دستی اش را از روی صندلی عقب برداشت و روی شانه اش انداخت و به سمت ورودی ساختمان حرکت کرد.
جلوی آسانسور ایستاد و آخرین طبقه را که طبقه ششم بود انتخاب کرد.
با ورود به آسانسور پیام کوتاهی به استادش داد و درست با ایستادن آسانسور ،درب روبه روی آسانسور باز شد.
وارد خانه شد، بوی تعفنی که مختص این خانه بود در بینی اش پیچید.
شراره در را بست و متوجه شد که صاحب خانه داخل آشپزخانه هست، انگار که روابط این دو از حد استاد و شاگردی هم بیشتر بود و شراره همانطور که به طرف اشپزخانه میرفت دستانش را از هم باز کرد و با طنازی خاصی که مخصوص خودش بود گفت: سلااااام بر زرقاط بزرگ..
مرد جوانی که به نظر می رسید بیش از چهل سال ندارد به طرف او آمد و همانطور که شراره را در آغوش میگرفت گفت: سلام خانم خانوما، بی معرفت شدی و هر وقت کارت گیر می کنه، یاد ما می افتی..
شراره خنده ریزی کرد و گفت: نه بی معرفت نیستم، سرم شلوغه، هر کار می کنم به در بسته میخورم.
مرد جوان همانطور که دستش دور شانه شراره بود او را به داخل هال و طرف مبل دونفره قرمز رنگ هدایت کرد و گفت: چرا در بسته؟! زودتر میومدی تا هر چی دربسته داری برات باز کنم و با این حرف هر دویشان زدند زیر خنده...
شراره نشست و مرد جوان تعارف کرد تا برایش پذیرایی بیاورد که شراره مانع شد و گفت: نه پذیرایی لازم نیست، اول یه راهکار بده بعد ...
مرد کنارش نشست و گفت: خوب اونطور که پشت تلفن می گفتی و من از وشوشه سوال کردم، خیلی گرهی در کارت نیست، طرف رفته پیش یه ملا مکتبی که از طلسم و جادو چیزی بلد نیست و فقط با قران کار میکنه، از طرفی موکل علوی آنچنانی هم نداره، پس نمی تونه خیلی مشکلی برات پیش بیاره...
شراره آهی کشید و گفت: آره میدونم، نهایت یه چند روز با کارهاشون موکل منو فراری میدن اما نمی تونن که موکل را بکشن، پس من میتونم فعالیت کنم اما من ترسم از روح الله هست، اون حوزوی هست،وشوشه خبر اورده مدام سراغ این استاد و اون استاد میره، مدام توی این کتاب و اون کتاب دنبال راهکار اساسی میگرده و بعد سرش را پایین تر اورد و ادامه داد: روح الله خیییلی باهوشه، من مطمینم بالاخره یه رقیب خطرناک میشه یه کسی که میتونه قدرت ما را از کار بندازه..
مرد جوان که نام مستعار زرقاط را روی خودش گذاشته بود گفت: خوب حالا راهکار خودت چی هست؟!
شراره به پشتی مبل تکیه داد و گفت: یه موکل قوی تر می خوام، یکی که بتونه با تمام موکلین علوی بجنگه، یه جور پیشگیری قبل از وقوع جنگ هست دیگه...
زرقاط که از لحن محکم شراره متوجه شده بود روی حرفش هست گفت: نگوکه خود ابلیس را می خوای؟! آخه خیلی سخته ...خیلی...ممکنه از عمرت هم کم کنه..
شراره نفسش را محکم بیرون داد و گفت: نه، نمی خوام ریسک کنم،یه پله پایین تر، مثلا دختر ابلیس ملکه عینه که می گفتی از همه قوی تره...
زرقاط لبخند گشادی زد که ردیف دندان های ریزش را به نمایش گذاشت و گفت: خیلی باهوشی...این خوبه و منم میتونم یه سورپرایز برات داشته باشم..
شراره با تعجب گفت: سورپرایز؟! سورپرایزت چیه؟!
زرقاط خودش را به شراره نزدیک کرد و گفت: تو عینه را به خدمت بگیر، منم سعی می کنم توسط وشوشه و زرقاط تحقیقات روح الله را به بیراهه ببرم
اینجوری خیلی راحت تر به مقصد میرسی..
شراره چشمانش را باز کرد و گفت: بیراهه؟! منظورت چیه؟!
زرقاط خنده بلندی کرد و گفت: بعدا میفهمی، بزار انجام بدم تا بفهمی چقدر من هنرمندم و باهوش
حالا هم اگر می خوای موکلت را به روز رسانی کنی،پاشو بریم یه جا باحال تا سه سوته دختر ابلیس را برای خدمت به تو حاضر کنم..
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼