#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_205
از حرفهاش حالم بد شد و زیر لبی پرسیدم دختره چادری بوده؟
–آره دیگه، پس یه ساعت چی دارم میگم.
–چه جور چادری بوده؟
–یعنی چی چه جور؟
–خب هر چادری که چادری نیست.
آرش مکثی کرد و گفت:
–نمیدونم. من که دختره رو ندیدم.
مژگان میگفت دختره توی دادگاه گفته چون عاشق فریدون بوده، بهش اعتماد کرده و عشق کورش کرده بوده...
با چشم های گرد شده زیر لب گفتم:
–بیچاره دختره...
حالا برادر مژگان با اون دختره چیکار داشته؟ اونم از نوع چادریش. چطوری ازش خوشش امده؟
آرش که انگار از چیزی که می خواست بگوید احساس شرمندگی می کرد گفت:
–دقیق نمی دونم ولی انگار با دوستهاش شرط بسته بوده که مخ دختره رو بزنه.
آخه کلا بین پسرا از این شرط بندیها رایجه...
کلا خود مژگانم چیز زیادی نمی دونه، میگه وقتی از مامانم می پرسم اعصابش به هم میریزه، واسه همین توی خونه حرفش رو نمی زنن.
–پس یعنی به خاطر این اتفاقه که مژگان روی کیارش حساس شده.
–احتمالا دیگه.
پدرو مادر مژگان آدم های محترمی هستند، حتی خواهر مژگانم دختر خوبیه، نمی دونم این برادرش به کی رفته، کلا بچه ی اذیت کنیه.
رفتم تو فکر، دلم واسه اون دختره خیلی می سوخت. یهو یه سوالی امد توی ذهنم.
–اون دختره واسه چی انتقالی گرفته بود تهران؟
شانه ایی بالا انداخت و گفت:
–منم این سوال رو پرسیدم ولی مژگان هم درست نمی دونست. مثل این که خواهرش با شوهرش تهران زندگی میکنن. اونم امده پیششون.
–یعنی الان تنهاست، تنهایی رفته شکایت و دادگاه...
پوزخندی زد و گفت:
–نکنه میخوای بری کمکش کنی؟
–مگه اشکالی داره؟
پوفی کرد.
–توام دلت خوشه ها. احتمالا خانواده اش هم هستند، چون بره شکایت اولین چیزی که بهش گیر میدن خانوادشه.
آهی کشیدم و به فرشهای قالی چشم دوختم.
خبر وحشتناکی بود اعصابم بهم ریخته بود.
با صدای آرش به خودم امدم.
–اینارو تعریف نکردم که اعصابت بهم بریزه، مگه اولین باره از این خبرها می شنوی؟
–گنگ نگاهش کردم و اون ادامه داد:
–گاهی صفحه ی حوادث روزنامه ها رو بخون، درسته آدم اعصابش خرد میشه ولی لازمه دونستن بعضی چیزها...آگاه بودن از اتفاقهایی که اطرافت میوفتند باعث میشه همیشه احتیاط کنی.
–تو می خونی؟
–گاهی که توی شرکت بچه ها روزنامه می گیرن یه نگاهی میندازم، بعضی اتفاقهایی رو که می نویسه باور کردنش سخته، اتفاقهای وحشتناکی که اینی که برات تعریف کردم شاید پیش اونا عادی ترینش باشه.
–عادی؟
–آره، خیلی عادی، تو روحیت حساسه وگرنه برات تعریف می کردم.
الانم اگه می دونستم اینقدر حالت بد میشه اصلا بهت نمی گفتم، نگاه کن دوباره بی رنگ ورو شدی؟
دستی به صورتم کشیدم.
–ولی حالم خوبه.
–مامانت راست میگه، ظاهرت خوبه ولی هنوز ضعیفی...دلم می خواست ببرمت خونمون ولی می ترسم بیای اونجا اعصابت خرد بشه.
من میرم پس فردا صبح خودم میام دنبالت بریم دانشگاه، نبینم دوباره خودت راه بیفتیها...
سرم را به علامت تایید تکان دادم.
اخمی مصنوعی کرد و گفت:
–هنوز که تو لکی، بابا فراموشش کن، خوبه تو توی آگاهی جایی کار کنی همون روز اول پس میوفتی.
لبخند زورکی زدم و گفتم:
–خوبم، فقط داشتم فکر می کردم.
–راحیل دعا کن اینا آشتی کنن و رابطشون با هم خوب بشه. البته اینم بگما دیروز که رفتم با کیارش صحبت کردم از حرفهاش حس کردم داره فیلم بازی می کنه که یه کم مژگان حساب کار بیاد دستش وگرنه اول آخر کوتا میاد. چون اونقدر بچه اش براش مهمه که دنبال جدایی و این چیزها نیست.
می گفت مژگان به خاطر بارداریش و اتفاقی که برای برادرش افتاده بدبین شده و حساس. وگرنه من قبلا هم با همکارام رفتارم همین جوری بوده و مژگان اعتراضی نداشت. بهم گفت شماهم یه کم جلو مژگان مراعت کنید. توقعش از من رفته بالا،
با لبخند گفتم:
منم جای مژگان بودم عصبانی میشدم خب.
نگاهم کردولبخند پهنی زدو گفت:
–عصبانی حق نداری بشی ولی دلخور می تونی بشی.
–چه فرقی داره.
موزیانه خندید.
–عصبانیت زود آدم رو پیر میکنه، اصلا چیز خوبی نیست، بخصوص واسه این موضوع بخصوص، ممکنه زود به زود اتفاق بیوفته، پس از الان تمرین کن عصبانی نشی.
تو صورتش براق شدم و رویم را برگرداندم.
–عه، شوخی کردم بابا، جنبه داشته باش.
برایش پشت چشمی نازک کردم و گفتم:
–مجازات که بشی دیگه از این شوخیها نمی کنی.
–من که گردنم از مو باریکتره، شما حکم رو اجرا کن، احتمالا الان در لحظه حکم رو هم توی ذهن خودت دادی دیگه.
تابی به گردنم دادم.
–باید امشب توی ماشین بخوابی، جوری که من از اینجا ببینمت، مثل اون دفعه.
خنده ایی کرد و مظلوم نگاهم کرد.
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز قدس؛ مشهد از بالا
🚁
#خداوکیلی_دیدنیه😍
🔹💠🔹🔹💠🔹
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
ای قدس!
رهایی تو قوّت دین ماست
رهایی تو حکم آیین ماست
به یادت تپد قلب تبدار ما
به عشق ات زند نبض بیدار ما
📷 تصویری از نماز جمعه روز قدس
#طوفان_الاحرار
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔹💠🔹بسم ربِّ مولانا مهدی (عج)🔹💠🔹
آنچه که به خاطرش به #کانال_منتظران_ظهور، دعوت شدید💌
📣 توجه📣
🔻ارزاق معنوی روزانه
#اعمال_و_ادعیه_روزانه:
🌕روز شنبه
🌖روز یک شنبه
🌗روز دوشنبه
🌘روز سه شنبه
🌑روز چهارشنبه
🌒روز پنج شنبه
🌓روز جمعه
🌔عصر جمعه
#حجةالاسلام_قرائتی
#تفسیر_صفحه_ای_قرآن
#قرار_شبانه
☆تلاوت سوره های مبارکه واقعه و ملک
#نماز_شب
☆نماز شب را به نیت ظهور بخوانیم
🔹🔸💠🔸🔹
🔻خداشناسی
#استاد_شجاعی
#مجموعه_لا_اله_الا_الله
☆۲۸ جلسه صوت شناور
🔸️🔹️💠🔹️🔸️
🔻مرگ پژوهی
#استاد_امینی_خواه
#سه_دقیقه_در_قیامت
☆۹۵ جلسه صوت شناور
#مستند_صوتی_شنود
☆۱۶ جلسه صوت شناور
☆به همراه ۴ جلسه ی پرسش و پاسخ
🔹🔸💠🔸🔹
🔻معادشناسی
#استاد_شجاعی
#سفر_پر_ماجرا
☆۶۱ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻شیطان شناسی
#استاد_شجاعی
#شیطان_شناسی
☆۵۴ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
🔻مباحث معرفتی
#استاد_شجاعی
#راضی_به_رضای_تو
☆۴۵ جلسه صوت شناور
🔹️🔸️💠🔸️🔹️
🔻مباحث اخلاقی
#استاد_شجاعی
#مهارتهای_کلامی
☆۲۷ جلسه صوت شناور
#کارگاه_انصاف
☆۴۸ جلسه صوت شناور
#تنبلی_و_بی_حوصلگی
☆۵۸ جلسه صوت شناور
#این_که_گناه_نیست
☆۷۶ جلسه صوت شناور
🔹🔸💠🔸🔹
#تشرفات
#تشرف_علما
☆مجموعه ی مستند با ارزش از مشرَّف شدن محضر امام عصر (عج)
🔹🔸💠🔸🔹
🔻 کتاب صوتی
#حاج_قاسم
☆جان فدا، ۱۰ قسمت
🔹🔸💠🔸🔹
🔻کلیپ های عبرت آموز
☆چهار عمل عالی برای حذف عذاب
☆کاملا واقعی،جسد ۳ هزار ساله فرعون مصر!
☆داستان جوانی که از غیب خبر میداد!
☆یک مانع در انسان که اجازه نمیدهد تقدیرات مثبت و بلند شب قدر را جذب کند
☆توبه مصطفی دیوانه، به نقل از شهید کافی
🔰 ادامه دارد
با منتظران ظهور همراه بمانید🙏🌱
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
@montazeraan_zohorr
◇💠◇💠◇💠◇💠◇
🌙ارزاق معنوی ماه مبارک رمضان🌙
🔹🔸💠🔸🔹
#اعمال_ویژه_ماه_مبارک_رمضان🌙
✨دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور✨
✨دعای اللهم ارزقنی حجّ بیتک الحرام✨
💫دعای یا علی و یا عظیم💫
☀️دعای افتتاح☀️
⚡️دعای سحر⚡️
🥨دعای افطار☕️
💎جزء خوانی، ۳۰ روز ماه مبارک💎
🔹🔸💠🔸🔹
با منتظران ظهور همراه بمانید🙏💐
🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
May 11
🕊🌹🕊
سلام بر مولاے مهربانے ڪہ آمدنش
وعده ے حتمے خداست
و سلام بر منتظران و دعاگویان
آن روزگار نورانے و قریب...
السلام علیڪَ یاوعداللہ الذّے ضمنہ...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
❤سلام بر وارث حیدر ڪرار❤