eitaa logo
منتظران ظهور مهدی (عج)
64 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
28 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ... هنگام ورود به کانال صلوات برای سلامتی و فرج آقا فراموش نشود لطفا کپی از مطالب کانال آزاد https://eitaa.com/montazeran313mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌱آن شب خانه یکی از اقوام خوابیده بود، نیمه‌ های شب برای نمـاز شب بلند شد. خانمش را هم بیـدار کرد، نمـاز صبـح را هم خواندند، متوجه شده بود که صاحبخـانه بیدار نشده، خیلی ناراحت بود. صبح به خانمش گفت: سر سفره من به تو میگم چرا به نمـازت اهمیت نمیدی؟؟ به ظاهر صـدام رو بالا می‌‌برم و بحث می‌کنم تا آنها متوجه خطاشان شوند، خانمش قبول نمی‌کرد گفت: تو تا حالا عصبانی نشدی، من خنده‌ام می‌گیرد☺️ نمی تونم بیخیال شو! تا که دید خانمش موافق نیست، حرف هایش را در نامـه‌ای نوشت و موقع رفتـن به آنها داد... 《کتاب سیره دریادلان۴》 🌹أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌹 🌺@montazeran313mahdavi
🌷 🌱زمین بایر وسط روستا محلی برای قمار بازی شده بود؛ جوان های روستا هر چند روز یکبار دور هم جمع می‌شدند و قمار می کردند! سید اسماعیل چند دفعه ای به آنها تذکر داد، اما فایده‌ای نکرد، آخر به کمیته اعلام کرد و بساطشان را جمع کردند... از آن روز به بعد به او سنگ می زدند و از دور ناسزا می گفتند، اما برایش مهم نبود، می‌گفت اینجا برای من با جبهه فرقی ندارد حتی اگر من را بزنند و بکشند من وظیفه ام را انجام می‌دهم. 《کتاب دریادلان ۲》 🌹أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌹 🌺@montazeran313mahdavi
🌷 از همـان ڪودڪـی با داداش رفتـه بود خانـه‌ی همسـایـه، رادیـو روشـن بود و صـداۍ ترانـه اش بلنـد🎶 رفت طـرف رادیـو تا آن را خامـوش ڪنـد، قـدش نمی‌رسیـد، با همـان زبان شیرینـش بہ همسـایـه گفـت: فاطمـه خانـم می خواهیـد خدا شمـا را جهنـمی ڪنه؟! همسایـه پرسیـد: چـرا؟! محمـود گفـت: براۍ اینڪـه رادیـو را خامـوش نمی‌ڪنیـد. 🌹أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌹 🌺@montazeran313mahdavi
🌷 ✨شنیده بودیم نماز جماعت و اول وقت📿 برایش اهمیت دارد، ولی فکر نمی‌کردیم اینقدر مصمم باشد! صدای اذان که بلند شد همه را بلند کرد🕌 انگار نه‌ انگار که عروسی است، اون هم عروسی خودش! یکی را فرستاد جلو و بقیه هم پشت سرش، نماز جماعتی شد به‌ یادماندنی 🌹أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌹 🌺@montazeran313mahdavi
🌷 وقتی ضارب علی رو با چاقو زد، ما پیکر غرق خونش را به کناری کشیدیم، پیرمردی آمد و گفت: خوب شد؟ همینو می‌خواستی؟ به تو چه ربطی داشت؟ چرا دخالت کردی؟ علی با صدای ضعیفی گفت: حاج‌ آقا فکر کردم دختر شماست و من از ناموس شما دفاع کردم🦋 🌹أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌹 🌺@montazeran313mahdavi
🌷 وقتی ضارب علی رو با چاقو زد، ما پیکر غرق خونش را به کناری کشیدیم، پیرمردی آمد و گفت: خوب شد؟ همینو می‌خواستی؟ به تو چه ربطی داشت؟ چرا دخالت کردی؟ علی با صدای ضعیفی گفت: حاج‌ آقا فکر کردم دختر شماست و من از ناموس شما دفاع کردم🦋 🌹أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌹 🌺@montazeran313mahdavi