eitaa logo
🎆 سمت خدا 🎆
307 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
5.9هزار ویدیو
633 فایل
-- بِسم ربِّ الشُهداء🌱 ‌ 🖇 مَقاٌْ‌مۘـ مُعَظمۘـ رهبری↓ ‌ آنچہ ڪہ مُهـمـ اسٺ،حفظ راه شہداسٺ؛ یعنے پاسدارے از خون شهدا؛ این،وظیفهٔ اول ماسٺ🕊 📮 راه ارتباطی: @Montazaer
مشاهده در ایتا
دانلود
📌آمار و اسامی اگرچه برخی منابع سعی کرده اند آماری از اسرا و کربلا ارائه کنند، اما گاهی دچار اشتباه شده اند. اما طبق شواهد تاریخی، افراد ذیل بازمانده کربلا هستند: ۱. امام علیه السلام؛ ۲. امام علیه السلام؛ ۳. عمر بن حسین بن علی بن ابی طالب؛ ۴. محمدبن حسین بن علی؛ ۵. زید بن حسن بن علی بن ابی طالب؛ ۶. عمرو بن حسن بن علی بن ابی طالب؛ ۷. محمدبن عمرو بن حسن بن علی بن ابی طالب؛ ۸. دو فرزند جعفر بن ابی طالب؛ ۹. عبدالله بن عباس بن علی؛ ۱۰. قاسم بن عبدالله بن جعفر؛ ۱۱. قاسم بن محمد بن جعفر؛ ۱۲. محمد اصغر بن عقیل؛ ۱۳. عقبه بن سمعان غلام رباب؛ ۱۴. غلام عبدالرحمان بن عبدربه؛ ۱۵. مسلم بن رباح، خادم امیرمومنان؛ ۱۶. علی بن عثمان مغربی؛ ۱۷. دختران : حضرت زینب، ، ام کلثوم و.... ۱۸. دختران امام : فاطمه و ؛ هم در شام به شهادت رسید؛ ۱۹. همسر امام حسین(ع)؛ ۲۰. ام محمد یا فاطمه دختر امام (ع)؛ ۲۱. خادمه های حضرت ؛ 📚ر. ک. مقتل جامع سیدالشهدا علیه السلام، ج۲. در کتاب مقتل برخی اسامی فراموش شده است: حسن بن حسن بن علی(حسن مثنی) نیز بود و در کوفه برای مداوا ماند و جزو اسرا نبود. همسر و فرزندان مسلم بن عقیل نیز از اسرا هستند. از آنجا که در زیارت نامه حضرت علی اکبر به صاحب اولاد بودن او اشاره شده است، به احتمال فرزندان و همسر او هم جزو اسرا بوده اند. 👇👇 https://eitaa.com/montazeran_Mahdi13
🌏 قسمت هشتم 🔻به راه افتادم. راهی صاف و هوایی و من هم با شوق بسیار به دیدار هادی وفادار تا نصف روز به سرعت میرفتم، کم کم هوا گرم و من و تشنه شدم و از تنهایی خود نیز در وحشت بودم. به عقب سر نگاه کردم دیدم کسی به طرف من می آید. شدم و گفتم الحمدلله تنها نماندم تا آن که به من رسید. 🔻دیدم شخصی و دراز با ظاهری متعفن بود. پرسیدم اسمت چیست؟ گفت: اسمم است، همین اسم او باعث وحشت من شد. با خود گفتم عجب رفیقی پیدا شد صد رحمت به آن تنهایی. او گفت: در این مسیر از تو جدایی ندارم مگر آن که به خدا تو از من جدا شوی. 🔻من جلو افتادم و او به دنبال من می‌آمد و راه سربالایی بود. رسیدم به ، جهت رفع خستگی نشستم و آقای جهالت گفت معلوم می‌شود خسته شده‌ای تا منزل پنج مانده بیا راه را کج کنیم و از این مسیر یک فرسخی برویم تا زود تر به مقصد برسی. گفتم معلوم میشود هم داری با این که نادانی. 🔻من شده او را خیرخواه خود دانسته از راه کوتاه رفتیم و از دره‌ای به دره دیگر سرازیر می‌شدیم پر از خار و و درنده و خزنده. هوا بشدت گرم و زبان خشکیده و پاها همه و دل از وحشت لرزان بود و آقای جهالت به حال من می‌خندید. پس از جان کندن‌ها و زمان زیادی به ﷼شاهراه رسیدیم اما ده فرسخ راه رفته بودیم و به هزاران بلا گرفتار شده بودیم. نشستم خستگی بگیرم و از آقای جهالت بودم، گفتم ای کاش فاصله بین من و تو از مغرب تا مشرق بود. بعد از کمی استراحت برخاستم و دوباره به راه افتادم. ♨️ ادامه دارد... 📚