📌آمار #اسرا و اسامی #بازماندگان_کربلا
اگرچه برخی منابع سعی کرده اند آماری از اسرا و #بازماندگان کربلا ارائه کنند، اما گاهی دچار اشتباه شده اند. اما طبق شواهد تاریخی، افراد ذیل بازمانده کربلا هستند:
۱. امام #سجاد علیه السلام؛
۲. امام #باقر علیه السلام؛
۳. عمر بن حسین بن علی بن ابی طالب؛
۴. محمدبن حسین بن علی؛
۵. زید بن حسن بن علی بن ابی طالب؛
۶. عمرو بن حسن بن علی بن ابی طالب؛
۷. محمدبن عمرو بن حسن بن علی بن ابی طالب؛
۸. دو فرزند جعفر بن ابی طالب؛
۹. عبدالله بن عباس بن علی؛
۱۰. قاسم بن عبدالله بن جعفر؛
۱۱. قاسم بن محمد بن جعفر؛
۱۲. محمد اصغر بن عقیل؛
۱۳. عقبه بن سمعان غلام رباب؛
۱۴. غلام عبدالرحمان بن عبدربه؛
۱۵. مسلم بن رباح، خادم امیرمومنان؛
۱۶. علی بن عثمان مغربی؛
۱۷. دختران #امیرمومنان:
حضرت زینب، #فاطمه، ام کلثوم و....
۱۸. دختران امام #حسین:
فاطمه و #سکینه؛ #رقیه هم در شام به شهادت رسید؛
۱۹. #رباب همسر امام حسین(ع)؛
۲۰. ام محمد یا فاطمه دختر امام #حسن(ع)؛
۲۱. خادمه های حضرت #زینب؛
📚ر. ک. مقتل جامع سیدالشهدا علیه السلام، ج۲.
در کتاب مقتل برخی اسامی فراموش شده است:
حسن بن حسن بن علی(حسن مثنی) نیز #مجروح بود و در کوفه برای مداوا ماند و جزو اسرا نبود.
همسر و فرزندان مسلم بن عقیل نیز از اسرا هستند.
از آنجا که در زیارت نامه حضرت علی اکبر به صاحب اولاد بودن او اشاره شده است، به احتمال فرزندان و همسر او هم جزو اسرا بوده اند.
👇👇
https://eitaa.com/montazeran_Mahdi13
🌏 #آن_سوی_مرگ قسمت هشتم
🔻به راه افتادم. راهی صاف و هوایی #بهاری و من هم با شوق بسیار به دیدار هادی وفادار تا نصف روز به سرعت میرفتم، کم کم هوا گرم و من #خسته و تشنه شدم و از تنهایی خود نیز در وحشت بودم. به عقب سر نگاه کردم دیدم کسی به طرف من می آید. #خوشحال شدم و گفتم الحمدلله تنها نماندم تا آن که به من رسید.
🔻دیدم شخصی #سیاه و دراز با ظاهری متعفن بود. پرسیدم اسمت چیست؟ گفت: اسمم #جهالت است، همین اسم او باعث وحشت من شد. با خود گفتم عجب رفیقی پیدا شد صد رحمت به آن تنهایی. او گفت: در این مسیر از تو جدایی ندارم مگر آن که به #توفیق خدا تو از من جدا شوی.
🔻من جلو افتادم و او به دنبال من میآمد و راه سربالایی بود. رسیدم به #سرکوه، جهت رفع خستگی نشستم و آقای جهالت گفت معلوم میشود خسته شدهای تا منزل پنج #فرسخ مانده بیا راه را کج کنیم و از این مسیر یک فرسخی برویم تا زود تر به مقصد برسی. گفتم معلوم میشود #معجزه هم داری با این که نادانی.
🔻من #احمق شده او را خیرخواه خود دانسته از راه کوتاه رفتیم و از درهای به دره دیگر سرازیر میشدیم پر از خار و #سنگلاخ و درنده و خزنده. هوا بشدت گرم و زبان خشکیده و پاها همه #مجروح و دل از وحشت لرزان بود و آقای جهالت به حال من میخندید. پس از جان کندنها و زمان زیادی به ﷼شاهراه رسیدیم اما ده فرسخ راه رفته بودیم و به هزاران بلا گرفتار شده بودیم. نشستم خستگی بگیرم و از آقای جهالت #متنفر بودم، گفتم ای کاش فاصله بین من و تو از مغرب تا مشرق بود.
بعد از کمی استراحت برخاستم و دوباره به راه افتادم.
♨️ ادامه دارد...
📚