🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز سی وسوم
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت296 : (شخصی را ديد كه چنان بر ضد دشمنش می كوشيد كه به خود زيان می رسانيد، حضرت فرمود:) تو مانند كسی هستی كه نيزه در بدن خود فرو برد تا ديگری را كه در كنار اوست بكشد.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت297 :عبرتها چقدر فراوانند و عبرت پذيران چه اندك .
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت298 : كسی كه در دشمنی زياده روی كند گناهكار است، و آن كس كه در دشمنی كوتاهی كند ستمكار است، و هر كس كه بی دليل دشمنی كند نمی تواند باتقوا باشد.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت299: آنچه كه بين من و خدا نارواست اگر انجام دهم و مهلت دو ركعت نماز داشته باشم كه از خدا عافيت طلبم، مرا اندوهگين نخواهد ساخت.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت300 : (از امام پرسيدند چگونه خدا با فراوانی انسانها به حسابشان رسيدگی می كند؟ حضرت پاسخ داد:) آن چنانكه با فراوانی آنان روزيشان می دهد. (و باز پرسيدند چگونه به حساب انسانها رسيدگی می كند كه او را نمی بينيد فرمود:) همانگونه كه آنان را روزی می دهد و او را نمی بينند.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت301 : فرستاده تو بيانگر ميزان عقل تو و نامه تو گوياترين سخنگوی تو است.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت302 : آن كس كه به شدت گرفتار دردی است نيازش به دعا ،بيشتر از شخص تندرستی كه از بلا در امان است، نمی باشد.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت303 : مردم فرزندان دنيا هستند و هيچ كس را بر دوستی مادرش نمی توان سرزنش كرد.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت304 : نيازمندی كه به تو روی آورده فرستاده خداست، كسی كه از ياری او دريغ كند، از خدا دريغ كرده و آن كس كه به او بخشش كند، به خدا بخشيده است.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت305 : غيرتمند هرگز زنا نمی كند.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت306 : اجل، نگهبان خوبی است.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت307 : آدم داغدار می خوابد، اما کسی که مالش غارت شده نمی خوابد.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت308 : دوستی ميان پدران سبب خويشاوندی فرزندان است و خويشاوندی به دوستی نيازمندتر است از دوستی به خويشاوندی.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت309 : از گمان مومنان بپرهيز كه خدا حق را بر زبان آنان قرار داده است.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
📒 #حکمت310 : ايمان بنده ای درست نباشد جز آنكه اعتماد او به آنچه در دست خداست بيشتر از آن باشد كه در دست اوست.
═════ ೋ🌿🌹🌿ೋ════
💌 #کــلامشهـــید
❣️🍃 شهـــید تورجیزاده:
مردم! هر وقت کارتون جایی گیر کرد، امام زمانتونو صدا کنید، یا خودش میاد یا یکی رو میفرسته که کارتونو راه بندازه...
#امام_زمان
سفر پر ماجرا 30.mp3
6.87M
#سفر_پرماجرا ۳۰
🏝جاده ی بهشت؛
از وسطِ آتیش میگذره!
عینِ همین دنیا، که باید بتونی،
وسط هزار ناپاکی، سالم زندگی کنی!
❌یادت باشه روی صراط بایستی
دور و برت، پُر از سیاهی و تاریکیه
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکتر_علی_تقوی
🔴حفظ نظام اوجب واجباته🔴
❌ مبادا فکر کنیم حفظ نظام یعنی: یک قالب پوک پوچ خالی از ارزشها‼️
✅حفظ نظام یعنی: یعنی حفظ و اجرای احکام خدا
🤔بنظرشما حاکم اسلامی (به فرض محال ناچاری بین این دو گزینه) کدام یک را انتخاب می کند⁉️
1⃣ حجاب را بدهد برود برای بقای خودش
2⃣یا ابنکه حجاب را نگه دارد ولو به قیمت سقوط خودش
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدا بزن منو که بار آخره
بذار ببینمت... قرار آخره
برای بار آخرم شده ... فقط بخند
بخند و چشمای قشنگت و به روم بیند
فائزه جان؟؟ هرروز که میگذره دلتنگ تر میشیم 🥺
برای خواهرات،یه چیزی شبیه داغ حاج قاسمه! که هیچ وقت سرد نمیشه 😭😭😭
ما رو با خودت ببر فائزه 😭😭
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برداشتندحجاب مقدمه ای برای برداشتن عفت و حیا بود......
📌نقل آیتالله خامنهای از روایت والده گرامیشان درباره مشقتهای دوران کشف حجاب
📌تمامِ هدایت رضاخان با علی اصغر حکمت بود
#بیحجابی_اجباری
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاجزانه تقاضا دارم نشر دهید به برکت امیر مومنان کشورمان سیراب گردد آمین
یا علی ابن ابیطالب اغثنی
کلام نورانی امیر در نهج البلاغه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از کشف حجاب رضاخانی؛ تا #کشف_حجاب جلوی چشم یک آخوند!
💢 ماجرایی واقعی کشف حجاب روی پلههای #هواپیما
🗓 به مناسبت ۱۷دی، سالروز اجرای طرح استعماری حذف حجاب به دست رضاخان در سال ۱۳۱۴ شمسی
🔸 خاطره ارسالی از دکتر موسویان
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🔴 صحبت های مسئول پویش #فرشتگان_سرزمین_من در مورد شهیده #فائزه_رحیمی
♨️ مراسم بزرگداشت شهیده #فائزه_رحیمی ، شب گذشته در مجتمع سرچشمه با سخنرانی حجة الاسلام پناهیان و روایتگری حاج حسین یکتا برگزار شد.
همچنین دیگر گروه های فعال مردمی در زمینه عفاف و حجاب هم مهمان این برنامه بودند.
با تشکر از خانواده محترم شهیده که قدوم خودشون مجلس ما را نورانی کردند
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
هزاران جـٰانِ ما و بھتر از ما
فداۍ تو ڪہ جـٰانِ جـٰانِ جـٰانۍ
#امام_زمان
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
27.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تربت امام حسین "سلام الله علیه" (فضیلت ذکر گفتن با تربت)
تربت کربلا
السلام علی من جعل الله الشفاء فی تربته
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
♨️از کجا بفهمیم تابحال به درد امام زمانمان خورده ایم یا نه؟؟؟
💠استاد رائفی پور:
🔸یک جا برای بچههای مهدوی صحبت میکردم گفتم: بچه ها ما که مدعی کار تو حوزه ی مهدویت هستیم، دعای عهدمون رو باید بخونیم.
🔸من خودم سالهاست دعای عهد رو میخونم بعضا پیش میاد که روزی سه چهار بار هم میخونم،اما بعدِ این همه سال یه تیکه از دعای عهد خیلی عجیب اومد!
🔸تا حالا بهش فکر نکردم، خیلی سختم بود و الان هم میخوام بگم، برام سخته چون میترسم گریه ام بگیره...گذرا میگم : توی قسمتی از دعای عهد اومده که:
"فی قضاء حوائجه " ؛ یعنی میگه خدایا کمکم کن حوائجش رو برآورده کنم...
🔸گفتم: سالها من اینو خوندم اصلا بهش فکر نکردم، یعنی ببین امام زمان عجل الله چقدر مظلوم هست که حاجت هاش دست ماست...
⁉️این میدونی یعنی چی؟
یعنی تا شماها کار نکنید،برای #امام_زمان عجل الله فرجه قدمی برندارید... ظهوری نخواهد بود.
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا غرق زخمیم
ولی قامتمان خم نشده ...
و داغی که با ظهور التیام پیدا میکنه😔
آقا جان العجل
#کرمان
رمان: از سیم خاردار های نفست عبور کن
نویسنده: لیلا فتحی پور
تعداد قسمتها: 360
با ما همـــراه باشیـــــن💛
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
قسمت_اول
جلو در دانشگاه با دوستهایم در حال حرف زدن بودیم که یاد جزوه ام افتادم، رو به سارا گفتم:
– پس این جزوه ام چی شد؟
سارا هینی کشیدو گفت:
– دست راحیله، صبر کن الان می گم بیاره.
گوشی را از جیبش در آوردو از ما فاصله گرفت، بعد از چند دقیقه امد.
– الان میاره.
نگاه دلخوری به او انداختم.
–ببخشید که جزوتو بی اجازه دادم به یکی دیگه، اونوقت راحیل کیه؟
–راحیل یکی دیگه نیست،خیلی منظمه،راستش نمیشد که بهش ندم،گفت یه روزه میده، خیالت راحت حرفش حرفه،آرش باور کن جوری شد که نشد بگم جزوه مال توئه، الانم امد به روش نیاریا.
پوفی کردم و گفتم:
– حالا الان کجاست؟ من می خوام برم. نگاهی به در دانشگاه انداخت.
–تودانشگاهه، عه، امدش.
مسیر نگاهش را دنبال کردم، یک دختر چادری که خیلی باوقارو متین به نظر می رسید، نزدیک میشد، اونقد چهره ی جذابی داشت که نتوانستم نگاهم را صورتش بردارم، ابروانی مشگی با چشمهایی به رنگ شب، پوست صورتش رنگ گندم بود،بینی کشیده که به نظر عمل کرده بود ولی وقتی نزدیک امددیدم این طور نیست. با یک روسری سرمه ایی زیبا، صورتش رو قاب گرفته بود، برعکس دخترهای دیگه که در دانشگاه مغنعه می پوشند،او روسری سرش بودومدل خاصی آن را بسته بود، مدل بستنش را خیلی خوشم امد.
نوع چادرش خاص بود. با لبخندی که به سارا می زد با اشاره سر سارا را صدا کرد، تا جزوه را به دستش دهد.سارا به طرفش رفت و باهم دست دادند وخوش وبش کردند، سرش را به طرف کیفش برد که جزوه راازداخل کیف برون بکشد.
همون لحظه فکر شیطنت باری به سراغم امد.
نمی دانم چرا، ولی می خواستم متوجه بشودکه جزوه مال من است. شاید می خواستم من را ببیندو توجه اش را به طرف خودم جلب کنم. جلو رفتم و سلام کردم، سرش رابالا آوردو ونگاه گذرایی به من انداخت و زیرلبی جوابم راداد، لبخند از روی لبهایش جمع شد، قیافه ی جدی تری به خودش گرفت وجزوه را مقابل سارا گرفت و تشکر کرد.
همانطور که محو صدای آرام و قشنگش شده بودم، قبل از سارا جزوه را گرفتم و گفتم:
–خواهش می کنم، بعد خنده ایی کردم و گفتم:
– جزوه ام شده مارکوپولو، بالاخره به دستم رسید.
با چشمهای گرد شده، سارا را نگاه کردوگفت:
–منظورت از دوستت ایشون بودند؟
سارا با دست پاچگی گفت:
–حالا چه فرقی داره، با دلخوری به سارا گفت:
–کاش می گفتی، بعدهم برگشت به طرفم وبا حالتی شرمنده گفت:
–حلال کنید من نمی دونستم...نذاشتم حرفش راادامه دهد، فوری گفتم:
–اشکالی نداره، اصلا مهم نیست.
سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت، کمی بیشتر به طرف سارا متمایل شدو باهاش دست دادو گفت:
–کلاس آخررو نمیای؟
سارا گفت:
– نه، با بچه ها می خواهیم بریم بیرون.
نگاهی به من و بقیه ی بچه ها انداخت وهمانطور که دستش را از دست سارا بیرون می کشید گفت:
–پس من میرم کلاس.
سرش را به طرف من برگرداند و بدون این که نگاهم کند گفت:
–ممنون بابت جزوه.
فوری خداحافظی کردو رفت.
بعد از رفتنش به سارا گفتم:
–چرا نگفتی اونم با شما بیاد؟
سارا پوزخندی زدو گفت:
–اون این جور جمع هارو نمی پسنده.
اخم کردم.
– کدوم جور؟
-مختلط...
-یعنی چی؟
-یعنی اون پسر جماعت را حساب نمی کنه، چه برسه باهاشون بیرون بره.
–سارا!این دختره تو کلاس ماست؟
–آره.
با تعجب گفتم:
– چرا من تا حالا متوجه اش نشدم؟ سارا همانطور که نگاهم می کرد گفت:
–کلا راحیل با کسی کاری نداره،آرومه و سرش تو کار خودشه.
سارا پیش بقیه رفت که گرم حرف زدن بودندو گفت:
–بچه ها بریم دیگه.
نمی دانم چرا این دختر، چی بود اسمش، راحیل،
توجهم را جلب کرد.
چقدر جذبه داشت، فکر کنم کمی از خود شیفته هم بود، حتی در چشم هایم نگاه هم نکرد.صدای سارا در سرم اکو می شد،"او پسر جماعت را حساب نمی کند."
دلم خواست رفتارش با من متفاوت باشد تابقیه بخصوص سارا شوکه بشوند...منی که همه ی دخترها دوست دارند هم کلامم شوند و تحویلم می گیرند،او حتی افتخار ندادکه نگاهم کند...
سارا با تکون دادن دستش مقابل چشم هایم، گفت:
– کجایی آرش؟ تو نمیای؟
– گفتم که نه، کار دارم باید برم.
-باشه پس خداحافظ ما رفتیم.
از بقیه ی بچه ها هم خداحافظی کردم و به طرف خانه راه افتادم...
🍁به_قلم_لیلا_فتحی_پور🍁
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
رجبعلی خیاط.mp3
5.59M
#پادکست
🔶 زمان براندازی حجاب فرا رسیده
🔷 قرار ملاقاتهای آقای رجبعلی نکوگویان با حضرت صاحب الامر ارواحنافداه چگونه میسر میشد؟
#صاحب_الزمان
#سیر_و_سلوک
#رزق_حلال
#عرفان
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤